iran-emrooz.net | Fri, 06.07.2012, 18:10
نادر و سیمین در پیشگاه داوری
علی امینی نجفی (منتقد سینما)
موفقیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی، که کمتر آدم معقولی در آن تردید میکند، مرهون فیلمنامهای سنجیده است که با شم قوی و شناخت حرفهای تدوین شده است. چیزی که در سینمای ایران، به علل گوناگون، از جمله برداشت غلط از تئوری «سینمای مؤلف» مورد غفلت قرار میگیرد. هر سینماگر تازهکاری مایل است فیلمنامه را حتما خود بنویسد تا «مؤلف» به حساب آید!
۱- فیلمنامه
ساختار محکم و یکدست "جدایی نادر از سیمین" به مدد فیلمنامهای فراهم آمده که در آن همه چیز به صورت دقیق و حسابشده در خدمت درونمایهی فیلم قرار گرفته، فضا، لحن و ریتمی مناسب به آن بخشیده است. معرفی محیط و آدمها، پرداخت تنشهای دراماتیک، تناسب حوادث اصلی و فرعی، تعادل صحنههای داخلی و خارجی... تمام جزئیات داستانی و تماتیک با وسواس و تعادلی ستودنی در فیلمنامه جای گرفتهاند.
سکانس اول:
هرچند عجیب به نظر میرسد، اما هیچ چیز سختتر از رفتن به "سر موضوع" نیست. اصلا یک "موضوع" از کجا شروع میشود و کجا باید سر آن را پیدا کرد؟ فیلم "جدایی نادر از سیمین" از مقدمهچینیها و حاشیهرویهایی که در بسیاری از فیلمهای ایرانی، از جمله در فیلم پیشین اصغر فرهادی به نام "درباره الی" دیده میشود، دور مانده است.
فیلم به روی صحنهای خالی و استیلیزه باز میشود: یک زن و مرد جوان، روی صندلی نشستهاند. با عکس و صدای آنها دو شخصیت اصلی فیلم جان میگیرند و ما با دو کاراکتر آشنا میشویم که رویدادهای فیلم را تا پایان به دوش میکشند: زنی محجوب اما قوی که از حالات و وجنات او اعتماد به نفس میبارد، در کنار مردی مهاجم اما ضعیف، او قرار است تا پایان فیلم فشارهایی آشکار و پنهان را بر دوش خود تحمل کند.
از لحن و حالت زن و مرد آشکار است که در بازپرسی هستند، اما به جای قاضی، دوربین نشسته است، که از دید ما تماشاگران به صحنه مینگرد تا بعد بتوانیم درباره دعوای آنها داوری کنیم. این همان بندی است که مثل سجاف به درون تمام صحنههای فیلم میخلد، همه را به هم پیوند میزند، و سرانجام در صحنه پایانی باز ظاهر میشود تا سر و ته متن را به هم گره بزند.
با گفتوگوی پرانرژی و جاندار زوج جوان، شخصیتها، محیط و فضای داستان و حتی درونمایه و پیام فیلم آشکار میشود. سیمین (لیلا حاتمی) قصد دارد به همراه دختر خود ایران را ترک کند و نادر (پیمان معادی) نمیخواهد. هر کدام دلایل خود را دارند. سیمین بر نکتهای انگشت میگذارد که برای سراسر فیلم اهمیتی کلیدی دارد: "من ترجیح میدهم دخترم توی این شرایط بزرگ نشود". نادر با او مخالف است و قصد دارد در ایران بماند. او هم دلایل خود را دارد، پیش از همه نگرانی به حال پدری که به مراقبت نیاز دارد و....
پس از این "پرولوگ" تماشاگر / قاضی در طول فیلم با "دلایل" هر دو طرف آشنا میشود تا در نهایت بتواند "داوری" کند. در ادامه فیلم هم پدر نادر را میبینیم که گرفتار آلزهایمر است، و هم "شرایط" زندگی دختر خانواده را.
سکانس دوم:
سیمین از دادگاه یکراست به خانه میرود. در پلکان خانه با چند کارگر روبرو میشود که پیانوی بزرگی را با زحمت پایین میآورند. پیانو در پاگرد دو "طبقه" گیر کرده و راه عبور را بند آورده است. باربران با زن بر سر دستمزد خود چانه میزنند.
با ورود زن به خانه چند اکسیون به موازات هم جریان دارد، که فیلمنامه با دقتی درخور آنها را با هم میزان کرده است: باربران با پیانو در پلهها / دختر (ترمه) مشغول درس خواندن / سیمین سرگرم بستن چمدان برای ترک خانه / نادر سرگرم اصلاح صورت پدر / زن کارگر (راضیه) و دخترش نشسته در انتظار....
نطفه فیلم در همین دو سکانس بسته میشود و داستان بر بستری روان به حرکت میافتد و تماشاگر را با خود پیش میبرد. در سکانس بعد سیمین که در اتومبیل پشت فرمان نشسته، برای راضیه (زنی از طبقه پایین با نقشآفرینی ساره بیات) شرایط کار در خانه را تشریح میکند. اندکی بعد، و با تمهیدی دربارهی باردار بودن "راضیه"، با همسرش حجت (شهاب حسینی) آشنا میشویم. با تکمیل این "جبههبندی" فیلم ما را به سوی کشمکشی میان دو خانواده میبرد، که هردم تندتر و حادتر میشود.
سکانسهای بعدی ما را به وسط "شرایط" زندگی میکشند تا "دلایل" جدایی را، البته از دید سیمین، به چشم ببینیم. این تا حدی یادآور کمدی "طلاق به سبک ایتالیایی" (۱۹۶۱) است، فیلم کلاسیک پیترو جرمی. در آن فیلم تمهیدات فردیناندو (مارچلو ماسترویانی) برای یافتن مجوزهای شرعی "طلاق" از همسرش، دستاویزی بود برای افشای شرایط غیرانسانی در جامعهای ریاکار و مافیازده.
۲- درونمایه
فیلم ساختاری دورانی دارد و با گسترش حلزونی، آدمها را در نهایت و در مرحلهای بالاتر به دادگستری برمیگرداند؛ زوج جوان همچنان بلاتکلیف در انتظار "قضاوت" هستند. در سکانس نهایی، کارگردان پایان فیلم را "باز" میگذارد تا هر داور / تماشاگری، رها از قید و بند داستان، "داوری" خود را داشته باشد.
دغدغه "حقیقت"، با سرشت لغزان، چندپهلو و ناپایدارش در این فیلم نیز مانند کارهای قبلی اصغر فرهادی حضور دارد و مانند موتور یا محرکی درونی آدمها را درگیر میکند. این مقوله که در اساس امری انتزاعی است و به قلمرو "شناخت" تعلق دارد، در کارهای این فیلمساز با زمینه اجتماعی قوی، امری روزمره است و وارد قلمرو اخلاق میشود. وقتی تار و پود "این شرایط" با دروغ و فریب سرشته شده است، کدام وجدان انسانی میتواند مدعی "حقیقت" باشد؟
زبان فیلم "جدایی" کمابیش قراردادی است. دوربین فرز و حساس محمود کلاری هم روی همرفته معقول و "موقر" است. فرهادی داستان خود را ساده و روان و سرراست روایت میکند. در همین بستر یکدست و واقعگراست که با انبوه ابهامات، سوءتفاهمها و حقیقتهای نصفه نیمه روبرو میشویم. فرهادی به خوبی آموخته است (شاید از هیچکاک) که برای پر کردن هر "حفره" در فیلم، باید ترفندی هنرمندانه به کار انداخت تا تماشاگر احساس غبن نکند و پس از تماشای فیلم نپرسد: بر سر پولی که در خانه گم شد چه بلایی آمد یا علت واقعی سقط جنین راضیه چه بود؟
۳- عنوان فیلم
عنوانِ جدایی نادر از سیمین در نگاه اول ساختگی و نادرست به نظر میرسد، زيرا اين سيمين است كه قصد جدايي دارد نه نادر. شاید به همین خاطر بود که فیلم در خارج از كشور با عنوان كوتاه جدایی به روی پرده رفت. اما عنوان اصلی فیلم بسیار بجا و هوشمندانه انتخاب شده است. عنواني كه اشاره به سيادت مرد در جامعهای مردسالار دارد: کیست که نداند که در ایران هر جدایی، به معنای جدایی مرد از زن است. حتی هنگامي كه طلاق با خواست و ارادۀ زن صورت بگیرد؛ حتی اگر زن برتر و قویتر از مرد باشد، که در فیلم جدایی نادر از سیمین چنین است. در ايران، مرد «طلاق میدهد»، زن «طلاق میگيرد».
نادر مرد خانواده و در نتیجه فرمانده، رئیس، و رهبر رسمی آن است، اما قهرمان واقعی این فیلم سیمین است. نادر خواهان وضع موجود و ادامۀ "این شرایط" است. در برابر، سیمین با تمام وجود خواهان تغییر آن است. او همان زن آشنای ایرانی است که با رنجها و آرزوها و تلاشهایش در پی تحول است. سیمین با عزمی استوار خواهان رهایی از "این شرایط" است.
فیلم فرهادی را یکسره در ستایش زن ایرانی میبینم با نقش پرشکوهی که در این سالها ایفا کرده است: انسانی آزاده، با آگاهی بالای اجتماعی و شناختی ژرف از تواناییها و شایستگیهای خود. با نقشآفرینی بیهمتای لیلا حاتمی، این زیبایی بیخدشه و چشمگیر، نجیب و بیهیاهو، که هیچ روپوش و نقابی جلودار آن نیست.
فیلم، به اصطلاح رایج این روزها، در مناسبات سنتی به ساختارشکنی دست زده است. لُب کلام سیمین پیامی آشناست، که بارها در غوغای التهابات اجتماعی به گوشها رسیده است: من در پی تحول بودم، از شما شرایطی بهتر و انسانیتر خواستم، نخواستید و نگذاشتید، پس شما را ترک میکنم و از دیار شما میروم! تمام فیلم ماجرای تدارک این رفتن است.
فیلم این شرایط را روبهروی ما باز میکند، داوری با ماست که عزیمت را حق سیمین بدانیم يا ندانيم. زنی که فرهادی آفریده انسانی است سالم و تندرست که هیچ نمیخواهد جز آزادی، هیچ نه کمتر از پرندهای که خواهان پرواز است، به همین سادگی! او به خوبی دریافته که پرواز "توی این شرایط" ممکن نیست و برای دخترش نیز آرزو میکند که «توی این شرایط بزرگ نشود».
سیمین در دادگاه چنین میگوید که به عنوان "مادر" این را "حق" خود میداند که دخترش را نیز با خود ببرد، اما حالت مصمم و لحن نیرومند او به ما میگوید که اگر دختر مخالف رفتن باشد، او از تصمیم خود عقب نخواهد نشست.
سیمین در فیلم حامل پروژة رهایی است و قرار است بهای آن را نیز بپردازد. قاضی به او نهیب میزند که خانوادة او متلاشی خواهد شد. میبینیم که او تسلیم نمیشود و باز در پایان به دادگاه برمیگردد. در برابر او، نادر برای حفظ وضع موجود به پدر سالخوردة خود تکیه کرده است، ولي برای سیمین هیچ تکیهگاه استواری وجود ندارد و اساساً او به دنبال تکیهگاه نیست. نه خانواده، نه همسر، و نه حتی دخترش. این پارة تن او هم نمیتواند عزم او را بشکند. بیاختیار یاد فیلمی دیگر میافتم، بر پایة رمانی احمقانه و سنتزده که موضوعی ایرانی داشت: بدون دخترم هرگز و سیمین، زن آگاه ایرانی میگوید: «حتی بدون دخترم!»
این دستمایه را میتوان بیشتر کاوید: چه بسا با موشکافی بیشتر بتوان در داستان دورتر رفت، و به این نکتة ظریف پی برد که انگار در فیلم جای علت و معلول عوض شده است: سیمین برای ترک کشور قصد دارد از نادر جدا شود؛ اما نکند ماجرا برعکس باشد: سیمین قصد دارد کشور را ترک کند، زیرا مصمم است که از همسرش جدا شود.
۴- جایگاه تاریخی
فیلم "جدایی نادر از سیمین" جوایز سینمایی بسیاری دریافت کرد: از جشنواره سینمایی در داخل تا صحنه اسکار. نکته مهمتر اما این است که فیلم در نمایش عمومی نیز بسیار موفق بود و رکورد فروش را شکست. دستاورد بزرگ فیلم پر کردن شکاف میان "جشنواره" و "گیشه"، آشتی دادن هنر با تجارت بود. معضلی که همیشه، از پیش از انقلاب و راه افتادن جریان "موج نو" گریبانگیر سینمای ایران بوده است. فرهادی نشان داد میتواند فیلمهای خوبی بسازد که پرفروش باشند.
در نگاهی به گذشته به یاد آوریم که فیلم "گزارش" به کارگردانی عباس کیارستمی، آخرین دستاورد بزرگ آن سینما بود. طرفه آن که درونمایه آن فیلم نیز "جدایی" بود! اما کیارستمی که میتوانست سنت پرارج "درام اجتماعی" را در سینمای ایران به اوج برساند، پس از انقلاب به مسیری دیگر افتاد.
"سبک کیارستمی" پاسخی بود خلاق و هوشمندانه به کمبودهای فراوانی که بر سر راه این فیلمساز قرار گرفت. او به تعبیری از فقر و ضعف، قوت ساخت. سینمایی تکامل داد که از کمبود فنی و فقر "بیانی" سبکی "شاعرانه" بیرون کشید. به دنبال کیارستمی فیلمسازان بسیاری راه افتادند که برای جشنواره فیلم ساختند و موفقیت را نه از انبوه تماشاگران بلکه از چند داور جشنواره گرفتند.
دستاورد بزرگ فرهادی گسست از این سنت است که در شرایطی خاص پدید آمد و این فایده را داشت که نظر جهان را به استعدادهای سینمای ایران جلب کرد. اما سینمای روشنفکرانه یا "جشنوارهای" هرگز، در هیچ کجا نتوانسته سینمای تودهگیر باشد.
فیلم فرهادی از یک دیدگاه ادامه یا فرزند بلافصل فیلم "گزارش" است، گویی همان سبک و دید پس از وقفهای ۳۵ ساله خود را به روزگار ما رسانده است. "جدایی" دنیای "گزارش" را چنان توسعه میدهد تا برسد به دنیای ما. فرهادی سینمای ایران را از مرداب ساکنی که در آن گرفتار شده بود، بیرون کشید. قدر او را بدانیم.
***
یادآوری: این نوشته در مجله "نگاه نو" منتشر شده است: شماره ۹۳، بهار ۱۳۹۱