iran-emrooz.net | Tue, 20.03.2012, 11:53
خواب بیبهار
کامبیز گیلانی
زندگی
یعنی عشق
عشق
بیداریست
و
ما در خوابیم.
شهرها میسوزند
کودکان
کابوس را زندگی میپندارند
زنان
هنوز چشم به راهند
و
مردان
زبان خود را
در هذیان میشویند.
بهاری
که آوارگیاش
گوش زمین را پر میکند
در جست و جوی خانهایست
که دمی
بار خستگی را
از تناش بر گیرد
بهاری
که خواب
زمستان اوست.
خوابی بیمرز
که به هزار فریب
چسبیده است
و
در هزار نشئگی
غوطه ور.
ابری در کار نیست
در این خواب
بادی در کار نیست
دردی نیست
ستمی نیست
اگر
هم باشد
درد من نیست.
در خواب من
سکوت
شهر را آرام می کند
در خواب من
جهان امن است
شکنجه ای نیست
اکر هم باشد
برایش دلیلی هست
در خواب من
دژخیم ها هر چند
همیشه هستند
اما
برای من راه فرار
هم هست.
پر از مشت گره کرده
پر از فریادست
خواب من
جنگی است بیامان
که
من در آن
همیشه پیروزم
که
من در آن
همیشه
بی گزند خواهم ماند.
آری
من این خواب را
انتخاب کردهام
تا
بادی در کار نباشد
تا
بهار عشق
بر من هجوم نیاورد.