iran-emrooz.net | Sat, 13.08.2005, 3:34
به مناسبت اعتصاب غذای اكبر گنجی
به دشمنات
ناصر كاخساز
بارانِ واژههای چروكيده
بر زبان چرمين سر میخورد
و بر خمير بهم فشردهی ”بندگان“
میبارد
بارانِ خشك
شبحی در شولا
موعظه میكند
بين هيچ و خشك.
نفی تری
پيامآورِ خشكی
سلطه را كه محصول فاصله است
از فاصلهی خود با خدا میشناسد
در عشق جنون آسايش به كشتن
انقلاب در همهی گونههايش ارتجاعی میشود
و عدالت دشمن فرهنگ.
از دهان جانش مرگ میتراود
جانِ آينه را با سنگواژه میشكند
زندگیاش مرگ ديگران
تا مرگ، خود به نوبت
بیبهاترين چيزش را باز ستاند.[1]
ن كاخساز
بيست و يكم مرداد
----------------
[1] مكبث ترجمهی آشوری ص 27 “ هيچ چيزش در زندگی برازنده تر از ترك زندگی نبود.“