يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.07.2005, 15:02

به بهانه قطع نمايش "مجلس شبيه در ذکر مصائب..."

موقعيت تراژيک روشنفکران ايرانی


    ايران امروز: اجرای نمايش "مجلس شبيه در ذكر مصايب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين" نوشته و كار بهرام بيضايی متوقف شد و روز جمعه‌ی اين هفته آخرين روز نمايش آن در تئاتر شهر است.
    اجرای اين نمايش‌نامه از روز ۱۲ تيرماه در سالن اصلى مجموعه تئاترشهر آغاز شد و قرار بود حداقل ٤٥ اجرا داشته باشد و حتی آقای بيضايی نسبت به تمديد اجرای اين نمايش اظهاراميدواری كرده بود، اما اكنون پس از ٢٤ اجرا ، نمايش آن متوقف می‌شود.
    بيضايی در پاسخ به سوال خبرنگار ايسنا درباره علت پايان اجرای اين نمايش گفته است: "علت آن را نمی‌دانم و تنها می‌دانم كه اين نمايش روزجمعه به پايان می‌رسد"!
    توقف نمايش ظاهراً از سوی مديريت تئاتر شهر صورت گرفته است ، اما توضيحی درباره آن داده نشده است. آيا اين اقدام جزيی از تدابير استقبال از "دولت امام زمان" است؟
    استقبال از نمايش "مجلس شبيه در ذكر مصايب..." به حدى بود كه چند روز قبل از اجرا با اعلام خبر امكان رزرو بليتش، يك ماه اجراى آن پيش فروش شد و در تمام روزهای اجرای نمايش درصدر فروش جدول نمايش‌های در حال اجرا مجموعه تئاتر شهر قرار داشت.
    در باره اين نمايش بهرام بيضايی تاكنون مطالب زيادی در رسانه‌های فارسی زبان انتشار يافته است كه مصاحبه‌ی مفصل "حسن محمودی" از روزنامه‌ی "شرق" (يكشنبه ۲۶ تير ۱۳۸۴) با آقای بيضايی از جمله‌ی آنهاست كه خوانندگان علاقمند را به خواندن دعوت می‌كنيم.
    مطلب زير نوشته‌ای درباره اين نمايش به نقل از سايت "بی‌بی‌سی‌" است:


موقعيت تراژيک روشنفکران ايرانی به روايت بهرام بيضايی

بی‌بی‌سی‌ / پرويز جاهد:
سرانجام نمايش مجلس شبيه در ذکر مصائب استاد نويد ماکان و همسرش مهندس رخشيد فرزين پس از ترديدها و بدگمانی‌های بسيار در روز يکشنبه 12تير ماه در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت.
اين نمايش که قرار بود از روز هشتم تير ماه اجرا شود، ظاهرا به دلايل فنی از قبيل آماده نبودن دکور و لباس نمايش، چند روزی به تعويق افتاد.
بهرام بيضايی که پس از ساخت فيلم سگ کشی، تا کنون فرصت ساختن فيلم ديگری را نيافته است، مدتی است که فعاليت‌هايش را در زمينه تئاتر متمرکز کرده و اينک پس از اجرای موفق و تحسين شده نمايش شب هزار و يکم در سال گذشته، دومين نمايش خود را به روی صحنه برده است.

بيضايی بر روی صحنه
در نخستين شب اجرای نمايش در سالنی مملو از جمعيت، بهرام بيضايی به روی صحنه آمد و در ميان استقبال پرشور تماشاگران به معرفی نمايش خود پرداخت. وی گفت که به دليل کمردرد ناگهانی يکی از بازيگران اصلی نمايش (خانم مژده شمسايی)، می‌خواست اجرای نمايش را متوقف کند و يا به تعويق بيندازد اما از آنجا که بليط‌های نمايش پيش فروش شده بود، گروه وی (گروه ليسار) به احترام تماشاگران اين نمايش را اجرا خواهد کرد. پس از آن بيضايی توضيحاتی در مورد تعداد پرده‌ها و زمان نمايش داد و گفت اين نمايش بدون مکث يا تنفس در 120 دقيقه اجرا خواهد شد.



تريلر سياسی- روانکاوانه
بهرام بيضائی در ذکر مصائب، روايت تازه‌ای از موضوع قتل‌های زنجيره‌ای و قربانيان آن ارائه می‌کند. وی با دراماتيزه کردن اين واقعيت تلخ و دردناک جامعه ايران در قالب يک تريلر سياسی- روانکاوانه، موقعيت تراژيک روشنفکران ايرانی را به روی صحنه آورده است. در اين نمايش که دارای تمی سياسی و اجتماعی است و همانند فيلم سگ کشی در فضای معاصر می‌گذرد، بيضايی با لحنی تلخ تر و گزنده تر از هميشه، به نقد فضای سياسی اجتماعی امروز ايران پرداخته است.
ذکر مصائب زندگی نويد ماکان يک استاد اخراجی دانشگاه و همسرش رخشيد فرزين را که مهندس معماری است در 20 پرده روايت می‌کند. استاد ماکان( با بازی علی عمرانی) نويسنده و شاعری روشنفکر است که از کابوس دائمی سه مرد پالتو پوش و بی‌صورت که او را تعقيب می‌کنند رنج می‌برد. او برای رهائی از شر اين کابوس‌های مداوم به کلانتری پناه می‌برد اما در آنجا کسی به حرفهای او توجه نمی‌کند و ادعای او را وهم و خيال می‌خوانند. در نتيجه او خود را به يک روانپزشک معرفی می‌کند و از او کمک می‌خواهد.
همسرش رخشيد (با بازی مژده شمسايی) نيز که مهندس معمار است و بازسازی و ترميم ساختمان‌های قديمی زير نظر ميراث فرهنگی را به عهده دارد، همانند او دچار اين کابوس‌های دائمی است. آنها ترس‌ها، اضطراب‌ها و نگرانی‌های مشابهی دارند که بر زندگی آنها سايه افکنده و آسايش و امنيت خاطر آنها را سلب نموده است.
شيوه روايت بيضايی به گونه‌ای است که هريک از شخصيت‌های داستان بخشی از اين داستان پيچيده و چند وجهی را روايت می‌کند. همسرايان نيز علاوه بر اعلام پرده‌های نمايش، فضا سازی و توضيح برخی صحنه‌ها، در پيشبرد روايت نيز نقش دارند

شيوه اجرايی
فضای کلی صحنه را چهارچوب فلزی سياه رنگ عظيمی می‌سازد که بازيگران از آن بالا و پايين می‌روند. با اين تمهيد بيضايی در واقع امکانات صحنه‌ای نمايش خود را وسيع تر ساخته است. اما اصل ماجرا در مرکز صحنه که فضايی لخت است روی می‌دهد که به اقتضای داستان، هربار با لوازمی چون نيمکت، ميز و صندلی، چهارپايه و يا تابلو‌های متحرک که بر روی چرخها در طول صحنه جا به جا می‌شوند، پر و خالی می‌شود.
اين شيوه صحنه پردازی که متاثر از فرم اجرايی تعزيه است، دقيقا با عنوان نمايش که "مجلس شبيه" خوانده می‌شود همخوانی دارد و بيانگر تسلط بيضايی بر اين فرم کهن نمايشی و استفاده خلاقانه و مدرن او از قابليت‌های اجرايی آن است که تا کنون در سنت نمايش ايرانی کمتر سابقه داشته است.
ريتم و ضرباهنگ نمايش بسيار تند و پرتحرک است. پرده‌ها به راحتی با اعلان همسرايان تغيير می‌کنند و بيضائی با فيد تدريجی نور که برای جداسازی برخی صحنه‌ها از آن استفاده کرده، فرصت کوتاهی برای نفس گيری و تجديد قوای بازيگران فراهم نموده و در عين حال اين امکان را به تماشاگر می‌دهد که سير تحول رويدادها و تاثير صحنه‌ها را بر روی هم با تمرکز بيشتری دنبال نمايد.



فضا سازی
بيضايی ويژگی‌های ژانر تريلر سياسی را به خوبی می‌شناسد و عناصر آن را با هوشمندی در اين نمايش به کار می‌گيرد. عنصر تعليق و غافلگيری در بيشتر پرده‌های نمايش وجود دارد. استفاده از بافت فلزی در طراحی صحنه، نورپردازی با کنتراست بالا و دارای سايه‌های تند و تيز، به کارگيری موسيقی کرال با کيفيتی وهم انگيز، منجر به خلق فضايی خشن، وهمناک و اکسپرسيونيستی شده که با تم محوری نمايش که آشفتگی و هراس ناشی از عدم ثبات و امنيت است همخوانی دقيقی دارد.

طنز
ويژگی ديگر نمايش بيضايی، بهره گيری او از عنصر طنز است. طنز در بيشتر لحظه‌های نمايش حضوری سنگين و ويرانگرانه دارد. اين طنز نه تنها از طريق ديالوگ‌های شخصيت‌های اصلی نمايش منتقل می‌شود بلکه در وجود برخی از شخصيت‌های فرعی مثل خانم منشی مطب روانشناسی که در ضمن در يکی از پرده‌ها مهماندار هواپيما نيز هست و گروهبان مضحک کلانتری، جلوه گر شده است.
منشی با صدايی بسيار نازک و کشيده و لحنی مضحک، جملاتی کليشه‌ای را که معمولا در چنين مکانهايی می‌شنويم، بخشنامه وار ادا می‌کند. در اينجا طنز تلخ بيضايی نه تنها نابسامانی‌های اجتماعی و ارزش‌های اخلاقی رياکارانه حاکم بر جامعه را مورد هجوم قرار می‌دهد، بلکه در عين حال لبه تيز حمله آن متوجه فاجعه‌ای است که بر سر زبان فارسی و نحوه استفاده از آن در ساليان اخير آمده است.
در جايی از نمايش، استاد ماکان خطاب به افسر نيروی انتظامی از هزارپايی حرف می‌زند که مظهر قدرت است و بايد برای استفاده از زبان مادری از آن اجازه گرفت. در پرده پانزدهم نيز وقتی سروان نيروی انتظامی با کلماتی سبک و پيش پا افتاده، عشق‌اش را به رخشيد (همسر ماکان) ابراز می‌کند، رخشيد با تمسخر می‌گويد: "درست مثل برنامه‌های تلويزيونی حرف می‌زنيد." و سروان نيز در جواب می‌گويد: "خيال می‌کنيد استعدادش را ندارم؟". در واقع او شاعر درمانده و ناکامی است که از روی عجز به نظام (پليس) روی آورده است: "وقتی فهميدم مشاعره کم می‌آورم، رفتم توی نظام اسم نوشتم."
در پرده پنجم نمايش، ماکان و همسرش را می‌بينيم که در هواپيمايی نشسته‌اند که پرواز آن بدون شماره و مقصد آن نامعلوم است. ناگهان مهماندار هواپيما اعلام می‌کند که خلبان خوابش برده و سقوط هواپيما حتمی است و از مسافران می‌خواهد خونسردی خود را حفظ کنند. بال هواپيما کنده شده و چتر نجات نيز پيش بينی نشده است. در اين هنگام پزشک روانکاو (دکتر بیرنگ) نيز که در ميان مسافران است با لحنی جدی اعلام می‌کند که: "سقوط ما حتمی است ولی شما به تعالی فکر کنيد چرا که سقوط ما همان عروج ماست." مهماندار نيز با همان لحن کليشه‌ای و تصنعی هميشگی اعلام می‌کند: "مسافران گرامی ضمن آرزوی سقوطی خوش، دنبال راه نجاتی نگرديد، چرا که خلبانی در کار نيست."

واقعيت يا خيال
ذکر مصائب بين واقعيت و خيال حرکت می‌کند. برای بيضايی فاصله و مرزبندی دقيق و قطعی بين خيال (کابوس) و واقعيت يا خواب و بيداری وجود ندارد و مرز بين اين دو همواره در آثار او بسيار باريک و کم رنگ بوده است.
پزشک روانکاو به ماکان می‌گويد: خواب‌ها آينه بيداری‌اند. در پرده هفتم نمايش، استاد ماکان در کلاس درس با دانشجويان در باره واقعيت و لايه‌های متفاوت آن حرف می‌زند. به نظر او امکان دستيابی به واقعيت محض وجود ندارد. برای او ماموران کلانتری و پزشک روانکاو همانقدر واقعی‌اند که مردان ناشناس پالتو پوش که در خواب و بيداری او را تعقيب می‌کنند. وقتی او سه نفر مرد پالتوپوش را در کلاس درس می‌بيند، به دانشجويان می‌گويد که هيچ چيز واقعی تر از آنها نيست.
نمايش جامعه‌ای بحران زده و هراسيده را تصوير می‌کند که شهروندانش در زير حاکميت دائمی ترس و اضطراب و تهديد زندگی می‌کنند و نسبت به اکنون و آينده خود بيمناکند. جامعه‌ای که روشنفکرانش يکی پس از ديگری به وسيله آدمهايی ناشناس و بی‌هويت به قتل می‌رسند و قتل آنها تصادف و بی‌احتياطی قلمداد می‌شود. دستگاههای انتظامی و امنيتی که بايد مسئول و حافظ جان شهروندان خود باشند، از اين کار طفره رفته و تنها به فکر اجرای برنامه‌های نمايشی و تشريفاتی از قبيل به آتش کشيدن و سوزاندن بيرق‌های کفرند.
در چنين شرايط آشفته و بی‌قانونی است که ميراث فرهنگی و آثار باستانی ملتی را به غارت و يغما می‌برند و باغ‌های قديمی را می‌سوزانند و وجدان‌های بيدارش برای فرار از اين واقعيت‌های هراس انگيز به درون کابوس پرتاب می‌شوند. جامعه‌ای که نيرو‌های جوانش را عليه دشمنانی موهوم بسيج کرده و به خيابان‌ها می‌کشاند. در تمام طول نمايش عده‌ای با بيرق‌ها و شمايل‌های سرخ و سياه گرد صحنه می‌چرخند و شعار می‌دهند و يا با چوب و چماق بر سر جوانان می‌کوبند. در اينجاست که توصيه‌های دکتر روانکاو به استاد ماکان، منطقی و هوشمندانه جلوه می‌کند: "اگر جان دربرديد بهتر می‌توانيد خاطره نابودشدگان را حفظ کنيد. راه کج کنيد برای ماندن و چشم بپوشيد از روی هوشياری."
به اعتقاد او يکی بايد بماند تا توضيح گر و راوی اين وحشت و ترس باشد. اما عمل کردن به چنين توصيه‌ای در چنان شرايطی غيرممکن است. ماکان نيز بايد همانند دوستان نويسنده و روشنفکرش قربانی قتل‌های زنجيره‌ای شود چرا که اگر بماند ممکن است متهم به خيانت به همسر يا سرزمين اش شود و يا به چيز‌هائی اعتراف کند که هرگز در زندگی او نبوده است.
در پايان نمايش، مردان پالتو پوش استاد ماکان را که دسته گلی برای همسرش خريده و به سمت خانه در حرکت است از خيابان ربوده و به قتل می‌رسانند. هرچند ما پيش از اين نيز قتل او را در کابوس‌های او و همسرش رخشيد ديده ايم. مهندس رخشيد نيز مجبور می‌شود رضايت داده تا پرونده قتل بسته شده و تبديل به يک مسئله بين المللی نشود.

بازيگری
بهرام بيضايی در اين نمايش تعدادی از بازيگران حرفه‌ای و غير حرفه‌ای را در کنار هم به کار می‌گيرد.
مژده شمسائی در اجرای شب اول با اينکه به دليل ناراحتی کمر، تحرک اندکی داشت، اما از قابليت‌های بيانی خود حداکثر استفاده را کرده و بازی درخورتوجه و تحسين برانگيزی ارائه داد. وی با درک صحيح نقش خود توانست به خوبی کابوس‌ها، دلهره‌ها و تشويش‌های يک زن روشنفکر آسيب پذير را ترسيم کند.
علی عمرانی نيز در نقش استاد نويد ماکان با بيان رسا و پرطنين اش، حضوری فراموش نشدنی دارد. همينطور مهرداد ضيايی در نقش دکتر بيرنگ، بسيار مسلط و کنترل شده عمل می‌کند. مهدی ميامی نيز در نقش پدر رخشيد و حسين محب اهری در نقش پدر ماکان بازی‌هائی ديدنی و برانگيزاننده ارائه می‌کنند، خصوصا در صحنه‌های مهمانی خانوادگی که به هنگام تخته نرد برای هم کرکری می‌خوانند.
در پايان بايد از موسيقی خلاقانه و بسيار موثر محمدرضا درويشی که سهم قابل توجهی در ساختن فضای وهمناک و خشونت آميز نمايش دارد ياد کرد.




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024