iran-emrooz.net | Mon, 29.08.2011, 10:12
هفتم شهريور
پيرايه يغمايی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
هفتم شهريور بود
درست سی و يک سال پيش
در غروبگاهی روشن
موهايت را بافتی
و رفتی
بیخداحافظی
و من هنوز چشم به راهم
در خوابهای شبانه ...
ديشب زنی در خوابم آمد
که وقتی میخنديد
شکل سی و يک سال پيش تو بود
ديشب هم هفتم شهريور بود
هفتم شهريور
درست سی و يک سال پيش
من،
در خواب بود که رفتم
تا آن تقويم ِ روی ديوار خانه
که سی و يک برگش را به عقب برگشتم
۱۳۵۹
خانه پر شد از گذشته
تو را ديدم
در زمينهی سی و يک برگ ريخته بر زمين
مثل يک عکس
در ته يک جويبار
همان جويباری که میگذشت آرام
به من خنديدی
درست مثل همان زن خواب
موهايت را میبافتی
موهايت را با رشتههای آب
با هم میبافتی
و موهايت میرفت،
تا با آب و با تو يکی شود
و من هم با تو میدويدم
در راستای شب
در راستای جويبار
همان جويباری که
بر گونههايم جاری بود
و تو در آن بودی
و میبافتی موهايت را
با شلال اشکهای من ....