iran-emrooz.net | Thu, 07.07.2011, 9:58
لالايیها؛ نخستين شعرهای نانوشتهی زنان
پيرايه يغمايی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
«لالايی» نخستين پيمان آهنگين و شاعرانهای است که ميان مادر و کودک بسته میشود. رشتهای است، نا مريی که از لبهای مادر تا گوشهای کودک میپويد و تأثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا میگيرد. رشتهای که حامل آرمانها و آرزوهای صادقانه و بیوسواس مادر است و تکانهای دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار میزند. و اين آرزوها آنچنان بیتشويش و ساده بيان میشوند که ذهن شنونده در اينکه آنها آرزو هستند يا واقعيت، بیتصميم و سرگردان میماند. انگار که مادر با تمامی قلبش میخواهد که بشود و میشود و حتا گاه خدا هم در برابر اين شدن در میماند.
«لالايی»ها در حقيقت ادبيات شفاهی هر سرزمينی هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمیخواند و همهی مادران بیآنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را میدانند. انگار دانستن لالايی و لحن ويژهی آن – از روز نخست - برای روان زن تدارک ديده شده.
زن اگر مادر باشد يا نباشد، لالايی و لحن زمزمهی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نيست در خواندن آنها درنگ میکند، برای اين است که بهانهی اصلی خواندن را فراهم نمیبيند، اما بیگمان اگر همان زن بر گاهوارهی کودکی بنشيند، بیداشتن تجربهی قبلی، بدون اينکه از زمينهی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه میکند. گوِيی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم میکند که گوشهای از ذهنش را برای فراگيری اين ترانههای ساده، سفيد بگذارد. شايد بتوان گفت که لالايیها طيفهای رنگارنگی از آرزوها، گلايهها و نيايشهای معصومانهی مادرانه هستند که سينه به سينه و دهان به دهان از نسلهای پيشين گذشته تا به امروزيان رسيده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کردهاند، بگونهای که تا کنون هيچ ترانهی ديگری نتوانسته جایشان را بگيرد.
در حقيقت لالايیها – اين دير پا ترين ترانههای فولکلوريک- آغاز گاه ادبيات زنانه در پای گاهوارهها هستند که قدمت شان ديگر تاريخی نيست، بلکه باستان شناختی است.
از دو بخشی که هنگام خواندن يک لالايی به دست میآيد؛ يعنی - آهنگ و شعر- آهنگ به کودک میرسد و شعر از آن ِ مادر است . زيرا آنچه از نظر شنيداری برای کودک گاهوارهای دارای بيشترين اعتبار است. ضرب آهنگ لالايی است، وگرنه همه میدانيم که شعر لالايی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد، کودک گاهوارهای آن را دريافت نمیکند. تنها زمزمه و لحن گيرای مادر است که کودک را محظوظ میکند و او را میخواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد، کودک با زمزمهی او الفتی به هم میزند و لحن او چون جويباری در گوشهای کوچکش حظّ ّ و طراوت میريزد.
از طرفی ديگر تجربه نشان میدهد که کودکان با اينکه با لالايی بزرگ میشوند، هرگز شعر آن را ياد نمیگيرند و کلا ًذهن خود را موظف به فراگيری لالايی نمیکنند و زمانی هم که به حرف میآيند، هرگز لالايی را به عنوان ابزار خيال خود به کار نمیگيرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برايش لالايی نمیخوانند، بلکه بيشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنيت بدهند. زيرا در هنگام بازی بيشتر میخواهند عروسک را در يابند، نه اينکه او را بخوابانند. اما اگر همين دخترکان بخواهند خواهر يا برادر کوچکتر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان اسطورهای مادرانه - حتما ً برايش لالايی میخوانند.
آهنگ لالايیها نيز تناسب مستقيم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ايران مختلف است، از اين رو لحن زمزمهی مادران نيز متناسب با آن متفاوت میشود. مثلا ً گاهوارههايی که در جنوب و نقاط مرگزی ايران برای خواباندن کودک بکار میرود، «ننو » نام دارد که بیگمان اين واژه، از کلمهی ننه گرفته شده (۱)چون گاهواره را مادر دوم کودک نيز میگويند.
ننوها را میبندند. چنانکه يک لالايی ملايری هم میگويد:
«لالالالا کنم ايواره وختی/ للوته بونم، شاخ درختی» که در مجموع يعنی غروب هنگام تو را لالايی میگويم و للویت( = نانو = ننو » را بر شاخهی درختی میبندم. (ترانه و ترانه سرايی، ص ۱۸۶). برای بستن ننو در اتاق معمولا ً دو ميخ طويلهی بزرگ به دو زاويهی روبروی هم، به ديوار اتاق میکوبند و گهواره را که معمولا ً از جنس چرم يا پارچهی سختی است، با طنابهای محکم عَلَم میکنند. وسعت تاب اين گاهواره بسيار زياد است. يعنی با يک تکان دست، از اين سوی اتاق تا آن سوی ديگر تاب بر میدارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کليک ميخ طويله با زمزمهی لالايی میآميزد، که حال و هوای خوشی بوجود میآورد.
اما گاهوارههای شمالی که به آنها گاره (= گهواره ) میگويند، از چوب است و زير آن حالت هلالی دارد و تقريبا ً هم سطح زمين است. تکانهای «گاره» کوتاه و پشت سر ِ هم و مقطع است.
اما بخش دوم يعنی شعرلالايی از آن ِ مادر است، زيرا مادر با خواندن لالايی در حقيقت با کودک گاهوارهای خود گفتگو میکند و اگر چه میداند که او سخنش را نمیفهمد، اما همين قدر که کودک به او گوش فرا میدهد برايش کافی است. شعرهای لالايیها اگر چه بسيار ساده هستند و گاهگاهی هم از وزن و قافيه خارج میشوند، اما از نظر درون مايهی احساسی بسيار غنی و همو اره حامل آرزوهای دور و نزديک مادراند و از نظر مضمون نيز چندان بیزمينه نيستند.
بطور کلی لالايیها را میتوان به شيوهی زير دسته بندی کرد:
* لالايیهايی که مادر آرزو میکند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات میسپارد :
لالالالا که لالات میکنم من
نگا(=نگاه) بر قد و بالات میکنم من
لالالالا که لالات بیبلا باد
نگهدار شب و روزت خدا باد!
(فرهنگ عاميانهی مردم ايران/ص ۲۱۷)
لالاييت میکنم خوابت نمياد
بزرگت کردم و يادت نمياد
بزرگت کردم و تا زنده باشی
غلام حضرت معصومه باشی ...
(ترانه و ترانه سرايی/۱۹۱)
* لالايیهايی که مادر آرزو میکند، کودکش بزرگ شود، به ملّا برود، و با سواد شود :
لالالالا عزيز ترمه پوشم
کجا بردی کليد عقل و هوشم
لالالالا که لالات بیبلا باد
خودت ملا، قلمدونت طلا باد!
(ترانههای ملی ايران/ص۱۴۷)
لالالالا عزيز الله
قلم دس (= دست ) گير، برو ملا
بخوون جزو کلام الله
(ترانه و ترانه سرايی/۱۸۲)
* لالايیهايی که مادر آرزو میکند کودکش به ثمر برسد :
لای لای دييم ياتونجه :
گؤ زلرم آی باتونچه :
سانه رم الدوز لری
سن حاصله يتوننچه
برگردان به فارسی:
لالايی میگويم تا به خواب روی.
ادامه میدهم تا ماه فرو رود.
و ستارهها را میشمارم
تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی.
(همان جا/ص۱۸۷)
* لالايیهايی که مادر در آنها به کودک میگويد که با وجود او ديگر بیکس و تنها نيست :
الا لا لا تو را دارم
چرا از بیکسی نالم؟
الا لالا زر در گوش
ببر بازار مرا بفروش
به يک من آرد و سی سير گوش ( = گوشت )
(تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص۲۹)
لالالالاگل آلاله رنگم
لالالالا رفيق روز تنگم
لالالالا کنم، خووت کنم مو ( = خوابت کنم من)
علی بووم و بيارت کنم مو ( = علی گويم و بيدارت کنم من )
(ترانه و ترانه سرايی/ص۱۸۶)
* لالايیهايی که مادر آرزو میکند کودکش - چه دختر و چه پسر- بزرگ شود و همسر بگيرد و او عروسی اش را ببيند :
لايلاسی درين بالا
يو خو سو شيرين بالا
تانريدان عهد يم بودو
تو يو نو گؤ روم بالا
برگردان به فارسی:
کودک نازم که لالايت سنگين است
خوابت شيرين است
با خدا عهد کرده ام که،
عروسی تو را ببينم ...»
(همانجا/ص۱۸۶)
نمونهی ديگر :
قيزيم بويوک اولرسن
بيرگون اره گيدرسن
الله خوشبخت ايله سين
بيرگون ننه ايله سين
برگردان به فارسی:
لالايی دخترم روزی بزرگ خواهی شد.
به خانهی شوهر خواهی رفت.
خدا تو را خوشبخت کند!
که روزی مادر خواهی شد.
(همانجا/ص۱۸۸)
گاه در اين دسته از لالايیها رگههايی از حسرت و رشک ورزی به چشم میخورد:
گل سرخ منی زنده بمونی
ز عشقت میکنم من باغبونی
تو که تا غنچهای بويی نداری
همين که گل شدی از ديگرونی ...
(کتاب کوچه/دفتر اول /حرف ب/ص ۷۷۳)
* لالايیهايی که مادر آرزو میکند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدر شناس زحمات او باشد:
لای لای د يم آد يوه
تاری يتسون داد يوه
بو يو ک اولسان بيرگون سن
منی سالگين ياد يوه
برگردان به فارسی:
لالايی گفتم به نام تو
خداوند ياور و داد رس تو باشد.
انشاء الله روزی که بزرگ شدی،
زحمات مرا به ياد آوری.
(ترانه و ترانه سرايی/ص۱۸۷)
اما خود پيشاپيش میداند که کودک فراموش خواهد کرد :
لالاييت میکنم با دس ( = دست ) پيری
که دسّ مادر پيرت بگيری
لالاييت میکنم خوابت نمياد
بزرگت میکنم يادت نمياد ...
(فرهنگ عاميانهی مردم ايران/ص۲۱۷)
* لالايیهايی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اينکه چرا نمیخوابد گلايه میکند. اين لالايیها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آميز دارد:
لالالالا گلم باشی
تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی
بخوابی از سرم وا شی ...
(کتاب کوچه/حرف ب/دفتر اول/ص۷۷۵)
نمونهی ديگر:
لالالا لا گل پسته
شدم از گريههات خسته ...
(همانجا/ص۷۷۶)
نمونهی ديگر:
الالالا گل زيره
چرا خوابت نمیگيره؟
به حق سورهی ياسين
بيايه خو تو را گيره .... (=بيايد خواب و تو را فرا گيره)
(تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص۲۹)
گاهی در اين دسته از لالايیها مادر پای«لولو» را هم به ميان میکشد و از او کمک میگيرد. روانشناسی اين دسته از لالايیها بسيار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار میگيرد، لولو را از بچه میترساند، نه بچه را از لولو . و در ضمن يک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک میدهد. مثلا ً میگويد: « لولو برو ! بچهی ما خوب است/می خوابد.» يا « تو از جان اين بچه چه میخواهی؟/ اين بچه پدر دارد و دو شمشير بر کمر دارد. » و خلاصه چنين است و چنان:
لالالالالالالايی
برو لولوی صحرايی
برو لولو سياهی تو
برو سگ، بیحيايی تو
که رود من پدر داره
دوخنجر بر کمر داره
دو خنجر بر کمر هچّی
دو قرآن در بغل داره ...
(ترانه و ترانه سرايی/ص۱۹۰-۱۹۱)
نمونهی ديگر:
برو لولوی صحرايی
تو از بچه چه میخواهی؟
که اين بچه پدر داره
که خنجر بر کمر داره
(کتاب کوچه /دفتر اول/ حرف ب/ص ۷۷۵)
نمونهی ديگر:
لالالالا گل چايی
لولو ! از ما چه میخواهی؟
که اين بچه پدر داره
که خنجر بر کمر داره
(همانجا)
نمونهی ديگر:
برو لولوی صحرايی
تو از روُدم چه میخواهی؟
که رود من پدر داره
کلام الله به بر داره
(گذری و نظری در فرهنگ مردم/ص ۳۳)
* در دستهی ديگری از لالايیها مادر افزون بر آنکه کودک را با کلام ناز و نوازش میکند، لالايی را به نام او مُهر میزند:
لالالالا گلم باشی
انيس و مونسم باشی
بيارين تشت و آفتابه
بشورين روی شهزاده
که شاهزاده خداداده
همون اسمش خداداده
(کتاب کوچه/دفتر اول/حرف ب/ص۷۷۳)
نمونهی ديگر، ترجمهی يک لالايی ترکمنی:
اسم پسر من آمان است
کوههای بلند را مه فرا میگيرد
انگشتری يارش
هميشه در انگشتش است
بچهی من داماد میشود
در هر دستش يک انار نگه میدارد
وقتی که در جشنها میگردد
دخترها به او چشم میدوزند ...
(تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص ۳۲)
* دستهای از لالايیها واگويهی داستان کوتاهی است، از اين رو طولانیتر از يک لالايی کوتاه چهار خطی مینمايد :
لالالالا گل نسری(= نسرين )
کوچه م (به کوچه ام ) کردی درو بسّی(=بستی)
منم رفتم به خاک بازی
دو تا هندو مرا ديدن
مرا بردن به هندسون
به صد نازی بزرگم کرد
به صد عشقی عروسم کرد
پسر دارم ملک جمشيد
دختر دارم ملک خورشيد
ملک جمشيد به شکاره
ملک خورشيد به گهواره
به گهواره ش سه مرواری (مرواريد)
کمر بندی طلا کاری
بيا دايه، برو دايه
بيار اين تشت و آفتابه
بشور اين روی مهپاره
که مهپاره خداداده
(فرهنگ عاميانهی مردم ايران /ص ۲۱۸)
اين لالايی توسط شاعر معاصر منصور اوجی به اين صورت هم ضبط شده است :
سر چشمه ز او (= آب) رفتم
سبو دادم به خو (= خواب) رفتم
دو تا ترکی ز ترکسون(= ترکستان)
مرا بردن به هندسون(=هندوستان)
بزرگ کردن به صد نازی
شوور(= شوهر) دادن به صد جازی(= جهازی)
لالالالا بابا منصور
دعای مادرم راسون(= برسان)
دو تا گرجی خدا داده
ملک منصور به خو رفته
ملک محمود کتو (= کتاب، اشاره به مکتب) رفته
بيارين تشت و آفتابه
بشورين روی مهپاره
(کتاب هفته/ شمارهی ۱۳)
گاهی اين لالايیها داستان گونهای زمينهی مذهبی دارد:
لالالالا –ی - لالايی
شبی رفتم به دريايی
درآوردم سه تا ماهی
يکی اکبر، يکی اصغر
يکی داماد پيغمبر
که پيغمبر دعا میکرد
علی ذکر خدا میکرد
علی کنده در خيبر
به حکم خالق اکبر
(ترانه و ترانه سرايی در ايران/ص۱۹۲)
* بسياری از لالايیها از نظر جامعه شناسی ارزش ويزه دارند. مثلا ً در بيشتر لالايیها مادر ضمن نوازش کودک و مانند کردن او به همهی گلها - حتا گل قالی- به اين اشاره دارد که پدر کودک بيرون از خانه است:
لالالالا گل قالی
بابات رفته که جاش خالی
لالالالا گل زيره
بابات رفته زنی گيره (همانجا/ص۱۸۳)
لالالالا گل نازی
بابات رفته به سربازی
لالالالا گل نعنا
بابات رفته شدم تنها
لالالالا گل پسته
بابات رفته کمر بسته
لالالالا گل خاشخاش(=خشخاش)
بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل پسته
بابات بار سفر بسته
لالالالا گل کيش ميش
بابات رفته مکن تشويش
(کتاب کوچه/حرف ب/دفتر اول/ص۷۷۳)
يا در اين لالايی که مادر شادمانی خود را از آمدن مرد خانه به کودک ابلاغ میکند:
لالالا گل سوسن
بابات اومد چش ام (= چشمم) روشن
(همان جا/همان صفحه)
اين لالايیها افزون بر آن که به پيوندهای عاطفی ميان زن و شوهر اشاره میکنند، نشانگر بافت خانوادگی و چگونگی وظايف پدر و مادر در آن زمانها هم هستند. به اينکه پدر برای فراهم آوردن هزينهی زندگی بايد بيرون از خانه باشد و مادر مسئوول امور داخل خانه و به ثمر رساندن کودکان است.
* بعضی از لالايیها- بیآنکه عمدی در آنها به کار رفته باشد- اشارهی واضحی به روابط بازرگانی دورهی خود دارند:
الا لا لا ملوس ململ
که گهوارت چوب صندل
لحافت چيت هند ستون
که بالشتت پَر سيستون
الاای باد تابستون
نظر کن سوی هندستون
بگو بابا عزيز من /
برای رودم کتون(=کتان) بستون
دکتر باستانی پاريزی در مورد اين لالايی کرمانی میگويد:
«اين ترانه اشارهی جالبی دارد به کالايی که از سيستان به کرمان آمده و آن پر قو ست. سيستان به علت وجود هيرمند و درياچهیهامون، مرکز تجمع قو و مرغابی و پرندگان ديگر دريايی بود و سالها مردم سيستان علاوه بر حصير بافی از جگن، کالای عمدهای را که صادر میکردند، پَر بود و اين پَر از طريق راه ميان بُر ميان سيستان و خبيص ( شهداد کنونی ) حمل میشد.»
( ترانه و ترانه سرايی، پانويس ص ۱۹۱)
* بعضی از لالايیها به موقعيت جغرافيايی شهر و خانهی کودک اشاره میکند. مانند لالايی زير از اورازان که نکتهای فلسفی را نيز در خود پنهان دارد و مادر ضمن خواندن آن به کودک هشدار میدهد که عمر به شتاب آب روان میگذرد :
بکن لالا،بکن جون دل مو(=من)
شمال باغ ملا، منزل مو
شمال باغ ملا نخلسونن(=نخلستان است)
که عمر آدمی آب روو نن(روان است)
(همان جا/ص۱۸۴)
* در بعضی از لالايیها که از مفهوم عميق و زيبايی سرشارند، مادر آنگونه با کودک گهوارهای خود درد دل میکند و از غمها و نگرانیهای خود به او میگويد که انگار با يک آدم بزرگ روبروست. مانند لالايی زير که نشانگر آن است که پدر مرده و فرزند روی دست مادر مانده. در اين لالايی مادر از اندوه اين عشق از دست رفته و از تنهايی ناگزيرش برای کودک گلايه سر میدهد.اين لالايی با تمامی لطافتی که دارد بيانگر يک زندگی به بن بست رسيده را میماند:
گلم از دس(=دست ) برفت و خار مونده
به من جبر و جفا بسيار مونده
به دستم مونده طفل شيرخواری
مرا اين يادگار از يار مونده ...
(کتاب کوچه/دفتر اول/ حرف ب/ص۷۷۴)
يا اين لالايی ديگر که از بیوفايیها و تنگناها حکايت دارد:
لالالالا عزيزم، کبک مستم
ميون(=ميان) هرچه بود دل بر تو بستم
لالالالا که بابات رفته اما
من بيچاره پابند تو هستم...
(همان جا)
* بسياری از لالايیهای کردی،بلوچی،آذری و ديگر نقاط ايران به سبب گويش محلی خود نگهدارندهی زبان سر زمين خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته قابل درنگ است. اين لالايیها اگر با گويش خود خوانده شوند، حال و هوای پر شوری به دست میدهند و برگردان آنها نيز تا حد گيج کنندهای زيباست. از قبيل اين لالايی بلوچی که ترجيع بند « ......... در خواب خوش فرو روی»، آن را دلنشينتر میکند :
لولی لول ديان لعل ءَ را
(من فرزند همانند) لعل خود را لالايی میدهم
لکّ مراد کسان سالءَ را
(چون برای او) صدها هزار آرزو دارم و (او هنوز) کودک است
لولی لول ديان تراوشين واب
تو را لالايی میدهم (تا) در خواب خوش فرو روی،
وشّين واب منی دراهين جان
خواب خوش( ببينی و) جان سالم من(فدای تو باد!)ای همهی وجودم
لولی لول ديان تراوشين واب
تو را لالايی میدهم (تا) در خواب خوش فرو روی
لکّ مراد کسان سالءَ را
(چون برای او) صدها هزار آرزو دارم، و (او هنوز) کودک است
دردپين شکر گال ءَ را
(لعل من) دهان دُر گونه دارد و سخنانی شکر وار دارد
لکّ مراد کسان سالءَ را
(چون برای او) صدها هزار آرزو دارم و (او هنوز) کودک است
وش بواين ز باد مالءَ را
(لعل من) مثل زباد بوی خوش میدهد
بچّ گون خدايی دادان
فرزندم هديهی خداوند است .
من اچ خالقءَ لولو کون
و من از خداوند تنها خواهان اوهستم ...
(ترانه و ترانه سرايی/ص۱۸۵)
يا اين لالايی بسيار زيبای ترکی که معنايش به راستی درنگ میطلبد :
از سر و صدای لالايی من
مردم از خانهها گريزانند
هر روز يک آجر میافتد
از سرای عمر من
(تاريخ ادبيات کودکان ايران/ص۳۵)
بطور کلی در لالايی خصلتی است که آن را تنها روان زنانه دريافت میکند. مادر لالايی را از خود آغاز میکند و در آن لحظه بجز کودک و گهواره و حال دل خويش به چيز ديگر نمیانديشد. او روايت دل خود را میخواند، ممکن است اين روايت قصهی جامعه باشد، ممکن است نباشد. حتا اگر هم باشد اين مادر نيست که آن را به جامعه تعميم میدهد، بلکه خود لالايی است که قصهی ديگران هم میشود. از اين رو بسياری از شاعران مرد که سعی کردهاند لالايی بسرايند، در اين زمينه موفق نبودهاند چرا که لالايی را از اجتماع آغاز کردهاند يا به زبان سادهتر لالايی را دستاويز گفتههای اجتماعی و سياسی خود کردهاند که از خصلت اين ترانههای ساده بيرون است.
در ميان لالايیهای سروده شده توسط شاعران مرد که حضور اين خصلت را دريافتهاند، میتوان تنها به لالايی دکتر قدمعلی سرامی شاعر معاصر اشاره کرد که از احساسی شگفت انگيز برخوردار است.
دريغ مان میآيد که از کنار اين لالايی ناخوانده بگذريم. پس نوشتار را با اين زيبايی به پايان میبريم :
سوزنم شعاع خورشيــد و نَخَم رشتهی بارون
با حرير صبح روشن، میدوزم پيرهن الوون
واسه تو، بچهی نادون
لالالالا، لالالالا، لالالالا
*
پيشونيت آينهی نقره س، دو تا چشمات دو تا شمدون
حالا شمعارو خاموش کن، بسه مهتاب تو ايوون
قد و بالای تو رو قربون
لالالالا، لالالالا، لالالالا
*
ای لبات برق و گيسات ابر و چشات نم نم بارون
تا نخوابی تو، بيدارم، تا سپيده، تا خروسخوون
می خوونم از دل و از جون
لالالالا، لالالالا، لالالالا
*
ای تو خوابای منو مثل گيسات کرده پريشون
من خدا رو میبينم تو چش تو بچهی شيطون
پشت پلکات اونه پنهون
لالالالا، لالالالا، لالالالا
*
زندگی جنبشه، حتا خوابيدن مشکله بیاون
تو با گريه ت ميگی: گهواره مو آهسته بجنبون
منو اينجوری بخوابون
لالالالا، لالالالا، لالالالا
----------------
پانويس:
۱ – به نقل از دکتر قدمعلی سرامی، مقالهی «چگونه با بچهها ارتباط برقرار کنيد»/روزنامهی همشهری/شمارهی ۳۱۴۰ /دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۳
در تأييد اين سخن در وبلاگ کوهبنان – همنام کوهبنان(جايی در قسمت شمال غربی استان کرمان) شعری به نام«شعر قديمی» از آقای نيکخواه،به گويش آنجا وجود دارد که چند بيتی از آن عيناً نقل میشود :
شعر قدیمی
دلم میخوا بگم شعر قدیمی
اَ چوپونی و اَ کار زعیمی
جوونای قدیمی شاخ شمشاد
سبیلاشون نبید هشوَخ پرِ باد
وَ پاشون بید تُمون، وصله داری
اَ هِشکی هم نداشتن ننگ و عاری
وَ پاشون جفت گیوه طاق سال بید
نداشتن پول اگر داشتن حلال بید
به جای لفظ مامان بید ننو
به آبجی هر کسی میگفت دادو
برادر اون زمونا بید کاکا
به جا بابا بزرگا بید باشا
مراجع:
تاريخ ادبيات کودکان ايران ( ادبيات شفاهی و دوران باستان ) جلد اول، محمدهادی محمدی و زهره قايينی، نشر چيستا، تهران ۱۳۸۰
ترانه و ترانه سرايی در ايران/محمد – احمد پناهی« پناهی سمنانی»/ انتشارات سروش/ چاپ اول/۱۳۷۶
ترانههای ملی ايران/پناهی سمنانی/ ناشر مؤلف/چاپ دوم/زمستان ۱۳۶۸
فرهنگ عاميانهی مردم ايران/صادق هدايت/ به کوشش جهانگير هدايت/نشر چشمه تهران/چاپ سوم/پاييز ۱۳۷۹
کتاب کوچه (جامع لغات، اصطلاحات،تعبيرات،ضرب المثلهای فارسی)/حرف ب/دفتر اول/ احمد شاملو/ انتشارات مازيار/ تهران ۱۳۷۸
گذری و نظری در فرهنگ مردم/ سيد ابوالقاسم انجوی شيرازی/ انتشارات اسپرک/تهران/چاپ اول/ پاييز ۱۳۷۱