iran-emrooz.net | Thu, 19.05.2011, 23:04
عارف قزوینی و تصنیفهای عاشقانهٔ او
پیرایه یغمایی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
عارف قزوینی پیش از آنکه به صف آزادیخواهان بپیوندد و شاعری ملی- میهنی شود، یعنی زمانی که در دربار قاجار کیا و بیایی داشته، به عشق زنان بسیار گرفتار میآید و از آنجایی که بسیار احساساتی بوده و به سرعت دل میباخته، این عشقها در زندگی شاعرانه و هنری او رد پایی عمیق میگذارند. عارف در آن زمان بجز عشق زنان معمولی بیگمان به چهار دختر ناصرالدین شاه دل میبازد و آنان را با نام در ترانههای خود آواز میدهد. و صد البته که آنان هم به عشق و دلدادگی عارف پاسخ میدهند و چرا که نه؟ - عارف جوان، خوش چهره، خوش اندام و خوش لباس است. در سرگذشت وی آمده که او هموارهٔ عمامهای کوچک و عبا و لبادهای فاخر همراه با کفشی فرنگی میپوشیده و به صورت ظاهر چیزی از اشراف زادگان کم نداشته، از طرفی دیگر شاعری است پرشور، تصنیفپردازی قدرتمند، دارای حنجرهای شگفت انگیز و دربار قاجار هم که جایگاه داد و ستدهای عاشقانه و به کلام دیگر هوسبازانه بوده است.
یکی از این دختران ناصرالدین شاه، «اختر السلطنه» نام دارد و عارف برای او تصنیفی میسازد که مطلعش این است:
گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم
آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم!
دختر دیگر ناصرالدین شاه که عارف به او دل میبازد، «قدرت السلطنه» است که عارف به جهت وی این تصنیف را میسازد:
نه قدرت که با وی نشینم
نه طاقت که جز وی ببینم
شده است آفت عقل و دینم
ای دل آرا،
سرو بالا
کار عشقم چه بالا گرفته
برسر من جنون جا گرفته
ترک چشمت، نی ز پنهان
آشکار، آشکار، آشکارا،
ای نگارا،
خانهٔ دل به یغما گرفته
خانهٔ دل یغما گرقته...
دختر دیگر ناصرالدین شاه که منظور عشق عارف است، «افتخار السلطنه» نام دارد که عارف تصنیف زیبای «افتخار آفاق» را به نام وی میسراید:
افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
ز چه رو شیشهٔ دل میشکنی؟
تیشه بر ریشهٔ جان از چه زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی...
ملاقاتهای افتخار السلطنه و عارف در مجالس بزمی صورت میگیرد که شوهر افتخار السلطنه «نظام السلطان» که دوست صمیمی عارف بوده است، آن را بر پا میکرده و به قولی خودش با دست خود تیشه به ریشهٔ زندگیاش میزند و الحق و الانصاف عارف هم حق دوستی را به کمال و تمام ادا میکند و در همان بزمهای سه نفره، نه تنها با ایما و اشاره و شعرهای پرشور عاشقانه دل همسر دوست صمیمیاش را از راه به در میبرد، بلکه خودش هم آنچنان دلباخته میشود که آرزو میکند جای نظام السلطان باشد. بطوریکه در یک تصنیف فریاد میزند که «اگر عارف، نظام السطان شود، چه میشه؟»
کم کم نظام السلطان از این شعرها و آن نگاهها و آهها، پی به عمق فاجعه میبرد و میفهمد که چه آتشی روشن کرده امّا برنامههای بزم همچنان بر اثر مکر زنانهٔ افتخار السلطنه ادامه مییابد. بیچاره نظام السلطان هم ناچار است، در این بزمهای سه نفره شرکت کند، اما جرأت نمیکند، حتا برای به اصطلاح «قضای حاجت» هم لحظهای مجلس را ترک کند تا اینکه یک شب هر چه مقاومت میکند، فایدهای نمیبخشد و ناچار میشود که برای چند لحظهای برود و زود برگرد. اما هنگام بازگشت با آنچه که نباید، روبرو میشود و دوست عزیز و همسر زیبایش را در حال بده و بستان بوسههای آبدار عاشقانه میبیند. البته به روی مبارک نمیآورد و با خونسردی مجلس بزم آن شب را بیآنکه خم به ابرو بیاورد، به پایان میرساند.
به این ترتیب بزمهای سه نفره برچیده میشود، اما عارف از این عشق دست بر نمیدارد و مرتب تصنیفهای عاشقانه به اسم افتخار السلطنه میسراید. این تصنیفها به گوش زن و شوهر میرسد و زن را دل شیفتهتر و شوهر را خشمگینتر میکند. افتخار السلطنه که دیگر در مقابل این عشق طاقت ندارد، یک روز با احتیاط به همسر میگوید که چون عارف وضع زندگیاش خوب نیست، یک شب او را دعوت کند و به رسم صله به او مقداری کمک برساند. نظام السلطان که دل پر دردی از دوست ناجوانمرد خود دارد، اینجا دیگر رگ غیرتش به جوش میآید و میگوید: «لازم به دلسوزی شما نیست، آن صلههایی که شما میخواهید به عارف بدهید، او از زنان زیبای دیگر میگیرد!»
اما عشق عارف به افتخار السلطنه با همهٔ این شیفتگیها، ذرهای به عشق عارف به تاج السلطنه، دختر دیگر ناصرالدین شاه نمیرسد، چرا که تاج السلطنه هم در میان این دختران از امتیاز دیگری برخوردار است. اول آنکه او در زیبایی و طنازی سرآمد بانوان زمان خود است. چنانکه خود او در خاطراتش - که اخیرا ً به چاپ رسیده -، در مورد این موهبت خدایی میگوید:
«لازم است شرحى از صورت و اخلاق طفولیت خود به شما بنویسم؛ من خیلى با هوش و زرنگ بودم و خداوند تمام بال هاى سعادت را از حیث صورت به روى من گشاده بود. موهاى قهوه اى مجعد بلند مطبوعى داشتم. سرخ و سفید، با چشم هاى سیاه و درشت و مژه هاى بلند. دماغى خیلى با تناسب، لب و دهن خیلى کوچک با دندان هاى سفید که جلوهى غریبى به لب هاى گلگون من میداد. در سراى سلطنتى که نقطهى اجتماع زن هاى منتخب شدهى خوشگل بود، صورتى خوشگلتر و مطبوعتر از صورت من نبود.»
دوم اینکه تاج السلطنه به اقتضای زندگی مرفه، از تحصیلاتی قابل توجه و تربیتی جدید نیز برخوردار است. او در سال ۱۳۰۱ قمریزاده میشود و در هشت سالگی در حالی که آرزو دارد به اروپا برود و با زنان «حقوق طلب» آنجا ملاقات کرده و در مورد شرایط بسیار نابسامان زن ایرانی گفتگو نماید، به توصیه پدر به عقد شجاع السلطنه در میآید و این را آغازگاه بدبختی خود میداند. البته بعدها – بعد از متارکه از شجاع السلطنه به این آرزوى جامه عمل میپوشاند. به اروپا میرود و با افکار نوین اجتماعی آشنا میشود. زبان فرانسه را فرا میگیرد، به نقاشی و نواختن پیانو میپردازد و به مطالعهٔ تاریخ و فلسفه روی میآورد و مدتی نیز به گروه «طبیعیون» میپیوندد. و همهٔ این مسائل باعث میشود که وی خود را نه یک سر و گردن، بلکه هزار سر و گردن از دیگر زنان آن دوره بالاتر بداند و اعتنا به کسی نکند.
تاج السلطنه
امّا تکلیف شاعر شوریدهٔ ما چیست؟ شاعرعاشق پیشهٔ ما که این آوازهها را همراه با آوازهٔ زیبایی بیمانند او شنیده، – و اکنون از راه گوش عاشق شده- چه کند؟ هر جا که میرود سخن از این فتانه است. پیش خود میاندیشد، خوب... حالا راه به کوی او ندارد، بیرون کوی او که میتواند قدم بزند و به اصطلاح بپلکد. پس در یکی از روزهای اردیبهشت سال ۱۳۲۳ قمری به طرف خانهٔ دلدار به راه میافتد. خیابانهای غربی تهران را میپیماید، مسافتی که از شهر دور میشود، به در باغ بزرگی میرسد. اکنون ظهر است و هوا اندکی گرم و شاعر خسته... پس زیر درختهای کهنسال جلوی باغ مینشیند، سر را از عمامه برهنه میکند، دست بر پیشانی مینهد و از سر دلسوختگی زمزمه سر میدهد. چیزی نمیگذرد که صدای چرخ کالسکهای را از پیچ جادهٔ مشجّر میشنود. پس از چند دقیقه کالسکه جلوی در بزرگ باغ میایستد، کالسکه چی پایین میآید و در کالسکه را میگشاید و یک خانم زیبا با فربهی مطبوعی از آن پیاده میشود و بطرف باغ میرود و قلب و جان شاعر ما را هم با خود میبرد. عارف دست به دامن کالسکه چی که میخواهد باز گردد، میشود، اما به جای پاسخ دو فحش آبدار و یک اردنگی جانانه نثارش میشود. اما... عشق است و این چیزها سرش نمیشود باید خودش را به آب و آتش بزند، تا به معشوقه برسد.
نه.... این فکر را نکنید، از دیوار بالا نمیرود، البته دور خیز میکند که برود، اما ناگهان دو جوان اشرافی سوار بر اسب را میبیند که به سوی باغ میآیند و تا باغبان در را به روی آنان باز میکند، شاعر هم خود را باریک کرده و همراه آنان به مجلس بزم معشوقه وارد میشود. تازه واردها به خانم تعظیم میکنند عارف هم همچنان میکند، خانم به آنان اذن نشستن میدهد. پس از مدتی خدمتکاران خوراکهای خوشمزه و نوشیدنیهای گوناگون میآورند و شاعر هم سرش از بادهٔ ناب گرم میشود و دیگر حتا اندک اضطرابی هم به دل راه نمیدهد که ممکن است این خانم زیبا روی دُمش را بگیرد و با افتضاح بیرونش کند. سرها که گرم میشود تاج السلطنه به رحیم خان دستور ساز زدن میدهد. با ساز رحیم خان عارف که سرش از جام و دلش از عشق گرم است و شکوه آن بزم هم مفتونش کرده، در همان دستگاه شروع به خواندن میکند و آن وقت است که تازه میزبان پی میبرد که این میهمان، ناخوانده است و به حیله در این مجلس نشسته. اما از آنجا که آن صدای جادویی او را سحر کرده از عارف میخواهد که باز هم به بزم آنها بیاید و خوب دیگر کور از خدا چه میخواهد؟، دو چشم بینا!
و به این ترتیب تاج السلطنه و عارف به هم دل میبازند و تصنیف «توای تاج» متولد میشود:
توای تاج، تاج سر خسروانی
شد از چشم مست تو بیپا جهانی
تو از حالت مستمندان چه پرسی
تو حال دل دردمندان چه دانی؟
خدا را نگاهی به ما کن
نگاهی برای خدا کن
به عارف خودی آشنا کن
...
....
ناگفته نماند که خود ِ عارف در شرح احوالش عنوان میکند که مصراع دوم این تصنیف اول به این صورت بود:
توای تاج، تاج سر خسروانی
کند افتخار از تو تاج کیانی
ولی بعد چون دیدم به «تاج کیانی» که شرافت ملی است، اهانت میشود، آن را تغییر دادم!
------------
مأخذ: عارف قزوینی، شاعر ملی ایران/تدوین، سید هادی حائری (کورش) /سازمان انتشارات جاویدان/۱۳۶۹
چهار شاعر آزادی/محمد علی سپانلو/ انتشارات آگاه ۱۳۶۹
خاطرات تاج السلطنه از سایت روشنگری، به نشانی
http://www.roshangari.net/archive/tajalsaltaneh.html
نطر کاربران:
با سلام مجدد خدمت خانم یغمایی
دستتان درد نکند. با دوستان همدم در بزم ادبی کوچک ولی گرمی در این ولایت غربت این مقاله را خواندیم و یاد عارف عزیز را گرامی داشتیم و درودی بر شما فرستادیم که آتش عشق به فرهنگ ایران را فروزنده می دارید. خبر برسانم که بنده با آخرین شعرم در کانال یوتوپ منتظر نظری از شما نشستهام. می توانید عبارت zibaruz را در آن جا کلیک بفرمایید.