iran-emrooz.net | Thu, 21.04.2011, 8:42
عمر من
آزاده بیپروا
دیگر تمام شد
دیگر آن شب رو به یخبندان سکوت
آب میشود
اینجا
شروع صبح من است
چشمم به روی رازقی دیوار کاهگلی
سرخاب میزند
اندام پر زتمنای رزهای قرمز وحشی
لرزهٔ پر هوسی برلبان سرو میافشاند
همه جا عطر تو است
که مرا میخواند
تپش دلهره را
از پشت نم نم باران میشنوم
روی گونهٔ چراغ لب ایوان
اشکی از شوق نشسته
چوب پنجره دستم را میبوسد
لب من
عشق را
به تمامی نفسهایی که عطر تو را میبویند
بوسه میزند
خورشید
پیراهنی از گنجهاش در میآورد
پر از پولکهای درشت و براق
و به تن میپوشد
و نسیم بر او میخندد
چه برازندهٔ اوست
عطر تو
روی تمام انتظار آینه
لایهای میسازد
جلوی آینه میایستم
و نشانی از قلب
که در آن شب تو به دستم دادی
روی موهای پریشان دل خود میآویزم
ابر فریاد زنان
خبر آمدنت را به همه میگوید
و من با لبخندی پر از لمس لبت
با انگشت به روی عطر آینه مینویسم
عمر من
میآید
فرودین ۹۰