iran-emrooz.net | Sat, 19.03.2011, 14:59
لحظهی تحویل
آزاده بیپروا
هفت شهر عشق
هفت آبادی
هفت حس غریب اما نزدیک
امسال حتی
تخم مرغ هفت سین
آن سیمرغ شده است
نه حسود است نه بدخواه
که او
آزاد است
سبزه امسال
به خود میبالد
که سر هر سفره
رنگ سبزی نقش بسته
چه درست و چه غلط
اتحادیست که میشوید هر چشمی را
قلبها همدل است
از شمالی سرسبز
تا جنوبی سوزان
از دل تنگ کویر
تا قبایلی از نژاد اصیل
نه صدای یک دست
که صدای دستهاست
آشنا
پرصداست
ای درختهای بید مجنون
زلف برباد دهید
و برقصید
با شکوفههای سیب
ای یاسها
عطر سپید خود پخش کنید
بر تن باغچهی بهاری هر یکدل
لالهها
خون مخورید
آسمان لبریز از آواز است
تا پرستو پر خود بگشاید
و بسی پروانه مست شوند
نگذارید که روز از نو و
روزی از نو
بگذارید که روز تازه شود
و ستایش گردد
نقش آن کتیبهی برجسته
بر دل سنگ کهن
از سر شوق و غزل
و زمین خشنود است
که کنون این زمان است که بس میخندد
از اعماق دل ثانیهها
لحظهی بیداری
و وقوع تحویل
چقدر نزدیک است