iran-emrooz.net | Mon, 07.03.2011, 22:54
بانوی من
جهان آزاد
|
پیش از تو شهر بود و
خموشی
و خشکسال،
گلهای سرخ
دیر نمیماندند،
و سهرههای باغ نمیخواندند!
بانوی من
تو آمدی
تو با شمیم نرگس و زنبق
از راه آمدی
و با دهان بسته،
زیباترین سرود جهان را،
چنان خواندی
که شهر را نفس نوبهاریات
از خشکسال تیره رهانید
و سبز کرد.
و غنچههای سرخ
در چار سوی شهر
شکوفا شد.
بانوی من،
تو آمدی و منظره زیبا شد
تو آمدی و فصل تماشا شد!
با من بگو، بگو
با من بگو
درعطر واژههات چه رازی بود
که عاشقان جهان
در هر کجای خاک که بودند،
پیغام آشنای تورا در سکوت سبز
شنودند
و در چهار گوشهی عالم
برای تو
ترانه سرودند!؟
و ناگهان:
تاریخ را پیام سکوت تو
فتح کرد!
بانوی من بگو،
با من بگو که
برق کدامین ستارهی سحری
در چشم آشنای تو سوسو زد
که پرتو نگاه تو میهن را
در عمق آن سیاهی و تاریکی
به دلپذیرترین آفتاب
فراخواند؟
به روشنایی و شادی!
به مهر و آزادی!
***
شب،
با موجی از خروش و هیاهو
از پشت بام شهر گذر میکند،
و دستهای سبز و توانایت
قانون عشق را
پر شور مینوازد
و آوازت
با موجهای باد خبرچین
تا دشتهای دور سفر میکند:
از خاک آفتابی پامیر
و جلگههای آمودریا
تا پای تپههای پریشان گیسکان *
و مادران غمگین
از بلخ تا حجاز
وز گنجه تا یمن،
هرشب خیال سبز تو را
در خواب
دیدار میکنند
و نام آشنای تو را با غرور
در قصههای بومی
تکرار میکنند!
تا کودکان خاور نزدیک و دور
تو را بیاموزند،
و راه سبز تو را تا بهار
بپیمایند!
نام تو روشنایی را
آواز میدهد.
وعشق و آشتی را،
در جلگههای منتظر مشرق
پرواز میدهد!
***
بانوی من،
پیش از تو شهر بود و خموشی
و شب، ستارهها را
در چادری کبود
پیچیده بود
پیش از تو روزگارغریبی بود!
چنگ سکوت صدایی نداشت
و شیر
شیر میهن،
"شیر گرسنه خفته به غوغای آسیا"
ایران؛
در حلقهی محاصره دیوان
خمیازه میکشید
خرد و خراب و خسته و ویران.
پیش از تو ما نمیدانستیم
چقدر بازو داریم.
و آفتاب و عشق،
با ما چقدر فاصله دارند؛
چقدر نزدیکند!
پیش از تو ما نمیدانستیم
که زندگی با ما
همسایه است!
تو آمدی
تو آمدی و با نفس سبزت
ما را به ما رساندی
و با دهان بسته،
زیباترین سرود جهان را،
چنان خواندی
که شهر را صدای بهاران
از سرد سال تیره رهانید
و سبز کرد
و شاخههای خشک زمستان را
از خوشههای برف تکانید و سبز کرد
حتی کویر را
گویی به آب تازه رسانید و
سبز کرد
بانوی من
اکنون جهان ِ خستهی خواب آلود
در اتنظار توست
بیا بیا که بمانی
تا آخرین ترانهی سبزت را
در کوچههای شهر بخوانی!
* منطقهای نزدیک براز جان
یازدهم ژانویه ۲۰۱۰