iran-emrooz.net | Sat, 09.07.2005, 18:38
به پيشباز نخستين جشنوارهی ادبيات و هنر کانون نويسندگان ايران (در تبعيد)
چند ترانه
نعمت آزرم
شنبه ١٨ تير ١٣٨٤
چند ترانه به پيشباز
نخستين جشنوارهی ادبيات و هنر کانون نويسندگان ايران (در تبعيد)
- هامبورگ، روزهای : ١٧ – ١٦ – ١٥ – ١٤ ژوييه ٢٠٠٥ -
بوم و بَر ِ ما که نام آن ايران است
مجروح ميان آتش و توفان است ،
ققنوس صفت دوباره برخواهد خاست
صد بار نشان داده که جاويدان است
*
در معبر ِ تُند بادهای تاريخ
در مهلکه های جانگزای تاريخ
اين ميهن سر بلند ما ايران است
در گير ِ جهان و پا به پای تاريخ
*
ماييم که ديرينه درين دنياييم
ديروزی ِ رهنورد تا فرداييم
در گسترهی زلزله خيز تاريخ
ويران شده بارها و پا برجاييم
*
ايران شکنان اگر چه صدرنگ بُدند
در کشتن و تاراج هماهنگ بُدند
صد سيل بلا آمدمان کان هر يک
روبندهی يک ملت و فرهنگ بُدند
*
با اينهمه بيش و کم توانا مانديم
شايان جهانشهری ِ فردا مانديم
در سنگر فرهنگ گرفتيم پناه
در گوهره مان زبان همانا مانديم
*
با هر نفَسَم به ميهنم باد درود
اين ميهن ايستاده در آتش و دود
با اينهمه خون که رفته از اندامش
سر در بر دژخيم نياورده فرود
*
بر مسند خون اگر چه ضحاک نشست
يک نسل گرفت و سر زد و پای شکست
با اينهمه در برابرش بينم باز
اِستاده سوار پرچم کاوه به دست
*
هر چند که سنگلاخ و شب تاريک است
هرچند که پرتگاه و ره باريک است
با اينهمه رهنورد ها می دانند
از نيمه گذشته شب ، سحر نزديک است
*
ما خسته اگر چه ، شب ز ما خسته تر است
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است
تاريکترين زمان هر شب امّا ،
دانم که همان لحظهی پيش از سحر است
*
با کولهی خاطرات خونين در پشت
آواره شديم در جهان ريز و درشت
هر لحظه ولی به پشت سر می نگريم
بفشرده کليد خانه هامان در مشت
*
آواره اگر چه ايم و ميهن در بند
با ميهنمان به جاست عهد و پيوند
يک روز به سوی خانه مان می آييم
روزی که نه دير است به فردا سوگند