iran-emrooz.net | Fri, 21.01.2011, 9:04
نگاهی به رمان برف اثر اورهان پاموک
کامیار شریف
|
نگاهی به رمان برف اثر اورهان پاموک و زمینههای اجتماعی آن
اورهان پاموک نویسنده ترک و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۲۰۰۶، رمان برف را یکسال پس از حمله تروریستهای اسلامی در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به مراکز تجاری و دولتی آمریکا منتشر کرد. او چند سال قبل از این وقایع شروع به نوشتن رمان خود کرده بود و ارتباط مستقیمی بین این کتاب و وقایع یازده سپتامبر وجود ندارد. با این وجود بسیاری از منتقدین ادبی، رمان برف را پاسخی به سوالات مطرح شده در جهان غرب در ارتباط با ریشههای این اقدام تروریستی و تلاشی برای تشریح روانشناسی مسلمانان بنیادگرا و تروریستهای اسلامی میدانند.
از زمان انتشار رمان برف تا امروز، جامعه ترکیه دستخوش تغییرات زیادی شده است. اسلامگرایان میانه رو و حزب "عدالت و توسعه ترکیه" که اعضا و هوادارانش در رمان برف قربانی سرکوب نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه بودند، سالهاست که قدرت را در ترکیه در دست دارند و رفرمهای جدیای در جهت نزدیک شدن به اروپا و رعایت حقوق شهروندان ترکیه اجرا کردهاند. اقتصاد ترکیه در این سالها به لطف سرمایه گذاریهای خارجی، پیشرفت قابل توجّهی کرده است. این پیشرفت، آثار خود را تا حدی در رفع بیکاری و کاهش فقر شدید در روستاها و حاشیه شهرهای بزرگ بر جا گذاشته است.
با این وجود بسیاری از مشکلات سیاسی و اجتماعی ترکیه هنوز حل نشده باقی مانده است. نیروهای جدایی طلب کرد کماکان با خشونت هر چه تمامتر سرکوب میشوند و اقلیتهای ملی و مذهبی مانند ارامنه و علویها کماکان خود را در معرض تهاجم ناسیونالیستهای ترک و مسلمانان افراطی میبینند. بخش بزرگی از نیروهای سکولار ترکیه حزب عدالت و توسعه را متهم به کودتای خزنده به قصد حاکم کردن قوانین شرع بر جامعه ترکیه میکنند. خطر کودتای نظامی هنوز وجود دارد. هم اکنون گروهی از نظامیان عالیرتبه ارتش ترکیه منتظر محاکمه بخاطر تلاش برای راه اندازی کودتا علیه دولت قانونی حزب عدالت و توسعه هستند.
بیشتر وقایع رمان برف در سه روز زمستانی در شهر کوچک کارس (قارص) در حاشیه شمال شرقی ترکیه و در نزدیکی مرز ارمنستان رخ میدهند. قهرمان اصلی رمان، کریم الاک اغلو که نام اختصاری "کا" را برای خود انتخاب کرده، شأعریست که به علت دوستی با دانشجویان چپگرا در شهر استانبول، پس از کودتای سال ۱۹۸۰ ژنرالها در ترکیه، مجبور به فرار و پناهندگی در آلمان شده است. او پس از دوازده سال برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادرش به استانبول باز میگردد و در آنجا با پیشنهاد یکی از دوستان سابقش که اکنون سردبیر سیاسی یکی از روزنامههای لیبرال استانبول است روبرو میشود. به کا پیشنهاد میشود که به شهر کارس سفر کند و گزارشهایی در باره انتخابات آتی شهردار این شهر و علت خودکشی هشت دختر دانشجوی اسلامگرا در این شهر تهیه کند. کا میداند که ایپک دختر دانشجوی زیبایی که او در گذشته عاشقاش بوده، پس از جدایی از همسرش مختار با پدر و خواهر جوانتر خود کدیفه در این شهر زندگی میکند. ایپک در آن سالها به کا توجّهی نداشت و با مختار که از رهبران دانشجویان چپگرا بود، ازدواج میکند. مختار پس از کودتا و شکست جنبش چپ، اسلامگرا میشود و اکنون نماینده حزب عدالت و توسعه برای پست شهردار شهر کارس است.
با ورود کا به شهر کارس، به علت بارش شدید برف، تمام ارتباطات شهر با جهان خارج قطع میشود. روز بعد در حین یک نمایش تئاتر تبلیغاتی- ناسیونالیستی، نیروهای نظامی و امنیتی شهر به همراه رهبر این گروه تئاتر، دست به کودتا میزنند و شروع به سرکوب، قتل و شکنجه اسلامگرایان و جدایی طلبان کرد میکنند. در این فضأی پر از آشوب و خشونت، کا عنصری است که از جهان خارج وارد شهر شده و بدون آنکه خود بخواهد بعنوان میانجی و رابط در بین نیروهای سیاسی درگیر عمل میکند. او که در جستجوی خوشبختی از دسترفته خود به کارس آمده، امیدوار است که اینبار بتواند نظر ایپک را به خود جلب کند و او را با خود به آلمان ببرد و با کمک ایپک زندگی خوشبختی را آغاز کند.
در تمام سه روز وقوع حوادث در کارس برف میبارد. بارش برف همچون پردهایست که مقابل چشم خواننده آویخته میشود و خواننده همه چیز را از پس این پرده برفی تماشا میکند. برف همه جا را میپوشاند و ساتری میشود بر حقارت کلبههای حاشیه شهر و خشونت حاکم بر زندگی مردم کارس. پلاکاردهای تبلیغات انتخاباتی گروههای مختلف در زیر برف پوشیده میشوند، و صدای فریاد کودتاچیان و شلیک گلولههای آنها در زیر بارش برف خفیف میشوند.
بارش برف فضایی سورالیستی و یا رویایی ایجاد میکند. رویایی که با وقوع کودتا تبدیل به یک کابوس وحشتناک میشود. در این فضا اتفاقات همچون خواب، با سرعتی باور نکردنی از پس هم میگذرند. کا در همان روز ورود به کارس، با ناشر و نویسنده تنها روزنامه شهر دیدار میکند، به همراه او به دیدار معاون اداره امنیت شهر میرود، در محلات فقر زده شهر به دیدن خانوادههایی میرود، که دخترانشان خودکشی کردهاند، با ایپک دیدار و گفتگو میکند، شاهد قتل رئیس دانشکدهای میشود، که با جلوگیری از ورود دختران با حجاب به دانشکده، از سوی اسلامگرایان افراطی، مسئول خودکشی این دختران محسوب میشود، پس از آن به دیدار مختار میرود، در اداره امنیت بازجویی میشود، در آنجا شاهد شکنجه مختار توسط ماموران امنیتی است و در بازگشت از اداره امنیت، به پیشنهاد یکی از شاگردان مدرسه دینی، به دیدار رهبر بنیادگرایان در مخفیگاهش میرود.
کا این فرد غریبه، همه درها را در کارس به روی خود گشوده میبیند. گروههایی که تنها با زبان خشونت با یکدیگر گفتگو میکنند، با او به گفتگویی دوستانه مینشینند.
ماموران امنیتی با او خوش برخوردند و سعی میکنند، بهانهای برای یک گزارش انتقادی در روزنامههای استانبول نتراشند. یکی از کودتاگران به کا میگوید: "ما این بنیادگرایان را میکشیم، تا تو بتوانی باز هم خواب اروپا را ببینی. برای اینکه وضعیت ایران در ترکیه تکرار نشود."
بنیادگرایان اسلامی، کردهای جدائیطلب و دمکراتهای چپ میخواهند از طریق او صدایشان را به گوش جهانیان برسانند. خانوادههایی که دخترانشان خودکشی کردهاند، شرح حال آنها را برای او میگویند و شیخ عارف شهر به درد دلهای مستانه او گوش میدهد.
در همین شرایط کا عاشق ایپک میشود و احساس خوشبختی میکند. او که در مدت دوازده سال زندگی در مهاجرت نتوانسته شعری بگوید، قریحه شاعرانه خود را باز مییابد و در میان جوش و خروش شهر، هر بار برای چند دقیقه در گوشهای، مثل نیمکت یک قهوه خانه مینشیند و شعر جدیدی متاثر از اتفاقات دور و برش میسراید.
رمان برف اثریست با عناصر رمانهای جنایی، تخیلی و عاشقانه. در عین حال این رمان سندیست از شرایط جامعه ترکیه در انتهای قرن بیستم. اورهان پاموک از شهر دور افتاده کارس آزمایشگاهی اجتماعی میسازد و در آن عناصر اصلی جامعه ترکیه را در زیر میکرسکوپ خود به کنش و واکنش متقابل وامیدارد.
در شهر کارس همه اهالی، از روشنفکران و سکولارها تا کارگران بیکار و اسلامگرایان، بعد از ظهرها جلوی تلویزیون مینشینند و یک سریال عشقی مکزیکی را دنبال میکنند.
در آنجا نه همه سکولارها دمکرات و مدرن هستند و نه همه اسلامگرایان ضدّ دمکراسی. ماموران دولت بنام جمهوریت و مدرنیته، ابتداییترین حقوق انسانی را زیر پا میگذارند و مخالفان خود را به قتل میرسانند. مختار نماینده حزب عدالت و توسعه زیر شکنجه از کاندیداتوری پست شهرداری استعفا میدهد. تورگوت بیگ، پدر ایپک و کمونیست سابق، که در آغاز از سرکوب بنیادگرایان اسلامی خوشحال است، بزودی در مییابد، که این سرکوب تنها بنیادگرایان را شامل نمیشود و بزودی همه را در آتش خود خواهد سوزاند.
اعتقادات مذهبی در بین بنیادگرایان نه یک ایمان شخصی، بلکه امری گروهی و پیش شرط تعلق داشتن به جمع است. آنها جمهوریت و جامعه مدرن را تحمیل شده از طرف غربیهای کافر و عوامل داخلی آنها میدانند و تنها راه نجات انسان ترک از نظر آنها بازگشت به شریعت و نفی همه نشانههای مدرنیته، از جمله دمکراسی و جمهوریت است. اسلامگرایان میدانند، که در نگاه غربیها عقبمانده و نادان جلوه میکنند. آنها از عقب افتادگی خود شرمگیناند ولی در دفاع از خود، غرب را متهم میکنند، که هر جلوهای از فقر را برابر با جهل و حماقت میداند.
پاموک با طرح ماجرای خودکشی دختران مذهبی، آنرا بهانهای برای کنکاش در روابط خانواده سنتی و نقش و حقوق دختران و زنان جوان در آن میکند. "خنده" یک دختر اسلامگرا میگوید: "برای بسیاری از دختران جوان در شرایط مشابه ما، میل به خودکشی تنها راه برای ابراز مالکیت بر بدن خود است." فشار حکومت برای برداشتن حجاب از سویی و فشار خانواده و دوستان اسلامگرا برای حفظ حجاب از سوی دیگر، روح آنها را خرد میکند و آنها را در شرایطی قرار میدهد، که جزٔ خودکشی راهی برای خود نمیبینند.
مردان فقیر و سنتی از ابراز عشق به همسران خود شرم میکنند و تنها راه اثبات مردانگی و پیوند خود با خانوادهشان را در زورگویی به همسران خود میبینند.
خبرچین بازنشسته اداره امنیت، که برای بهبود حقوق ناچیز بازنشستگیاش مأمور تعقیب کا و اطرافیان اوست، نهارش را مهمان تورگوت بیگ است و تنها اطلاعاتی را به روسای خود میدهد، که برای کا و دیگران دردسر جدیای ایجاد نکند.
کا که همیشه آتئیست بوده، در دیدار با شیخ عارف شهر در خود ایمانی عرفانی کشف میکند، و نجیب شاگرد مدرسه دینی که عاشق کدیفه خواهر ایپک و رهبر دختران محجبه است و میخواهد اولین قصه علمی -تخیلی (Sience-Fiction) اسلامی را بنویسد، در ایمان خود به خدا دچار تردید میشود.
عشق و خیانت، طنز و تراژدی، خوشبختی و فاجعه، ایمان و شک، چارچوب رمان برف را میسازند. کا همچون سوارکار غمزدهایست، که کوهها و دشتها را پشت سر میگذارد، تا شاهزاده خانم افسانهای خود را بیابد. ایپک این شاهزاده خانم زیبا اما، همراه خواهرش کدیفه، عاشق رهبر بنیادگرایان است. کا در اوج خوشبختی از عشق ایپک، از پایان سعادت خود هراس دارد. او پیش بینی میکند که ناکامی در عشق حکم جزمی تقدیر اوست.
عشق یکی از مهمترین محملهای عمل قهرمانان رمان برف است، تا جایی که حتی حرکتهای سیاسی را هم تحت تاثیر خود قرار میدهد. کا برای اینکه ساعتی با ایپک تنها باشد، جلسهای با شرکت نماینگان دمکراتهای چپ، اسلامگرایان و جدائی طلبان کرد ترتیب میدهد. کا قول میدهد، که بیانیه این جلسه را بدست یک روزنامهنگار خیالی روزنامه "فرانکفورتر روندشا" برساند.
سرانجام پس از سه روز بارش برف قطع میشود و با آب شدن برف راهها باز میشوند. از فضأی سورآلیستی شهر هم دیگر چیزی باقی نمیماند. رهبر بنیادگرایان بطرز مشکوکی در مخفی گاهش لو میرود و بدست کودتاچیان بقتل میرسد. کا با اولین قطار کارس را بقصد استانبول و آلمان ترک میکند. ایپک حاضر به همراهی او نمیشود. پاموک خواننده را در این شک میگذارد، که شاید کا رقیب عشقی خود را لو داده است. چهار سال بعد، کا در شهر فرانکفورت ترور میشود و قاتل دفترچه اشعار او در کارس را با خود میبرد.
اورهان پاموک سرگذشت کا را چون دانه برفی که بر شهر کارس میبارد، تا لحظه ذوب شدن آن دنبال میکند. شکست کا گواهیست بر بیسرانجامی تلاش برای خوشبختی فردی در زمانهای که شرایط اجتماعی همه چیز را زیر چرخهای خود له میکند.
در ابتدای رمان، راوی ناشناس داستان خبر مرگ کا را میدهد و وقایع را از دید کا تعریف میکند. در فصلهای پایانی، راوی که اورهان نام دارد و دوست قدیمی کا است، مثل یک کارآگاه در جستجوی اسناد و مدارک برای روشن شدن جزئیات وقایع سه روزه در کارس، وارد داستان میشود و از اینجا پاموک به اثر خود چهره یک گزارش مستند را میدهد.
در کنار شیوه گزارشگرانه رمان، جزئیات باورنکردنی، مثل انتشار خبر وقایعی که روز بعد اتفاق خواهند افتاد در روزنامه محلی شهر، به رمان جلوههای جادوئی میدهند.
پاموک افسانه عشق قهرمانان خود را با زبان گزارش و اتفاقات پر از خشونت سیاسی را با زبان افسانه تصویر میکند.
رمان برف اثریست چند صدائی، بدون آنکه نویسنده حکمی بر له یا علیه یکی از این صداها صادر کند. هنر پاموک، در این اثر، بیان صادقانه نظر گروهها و افراد متضاد با یکدیگر است. حتی نظری که خود او هیچ توافقی با آن ندارد. او حق قضاوت را از خواننده خود نمیگیرد.
پاموک میکوشد تا روح انسان ترک را به خواننده خود توضیح دهد و ریشههای منش افراطی را در او بیابد. او قصد توجیه یا تایید این منش را ندارد.
پاموک وظیفه اصلی یک رمان سیاسی را به لرزه در آوردن پایههای احکام قطعی و تغییرناپذیر سیاسی میداند. او با این ایدههای بزرگ سرستیز دارد و در رمان خود میکوشد با طنزی تلخ میان خواننده کتاب و بازار داغ سیاست ورزان فاصله ایجاد کند، تا به خواننده خود بگوید: "این ادعاها را جدی نگیر. آیا زندگی زیبا نیست؟"*
-----------
* نقل قول از مصاحبه اورهان پاموک با هفته نام آلمانی دی سایت، پس از دریافت جایزه ادبی نوبل در سال ۲۰۰۶