iran-emrooz.net | Wed, 29.12.2010, 18:24
مصلوب
اردلان سرفراز
به صليب صدا، مصلوبم اى دوست!
تو گمان مَبرى مغلوبم اى دوست
شرف نفس من، اگه شد قفس من
به سكوت تن ندادم تا نميرم بىكفن
وقتى گفتن يه گناه بود، مثل ديدن يا شنيدن
معنى آواز هم اين بود، ته بنبست داد كشيدن!
وقتى حتا توى خلوت، فكر آزادى قفس بود
گفتنىها رو مىگفتيم، اگه فرصت يه نفس بود!
به گناه صدا، با جرم گفتن
اگه روى صليب ويرون شدم من
شرف نفس من اگه شد قفس من
به سكوت تن ندادم تا نميرم بى كفن!
توى شباى سكوت، فرياد من بود
ته جنگل خواب، بیـدارى رود
از غروب هراس، تا صبح موعود
تيغ خشم خليل، بر قلب نمرود
در عذاب تشنگى گُم، حسرت من "بوى گندم"
بر دلم داغ "شقايق" از عذاب تلخ مردم
از كسى كه مثل بختك، تو شبهام انداخته سايه
يه سوال ساده كردم، نفرت من شد گلايه!
اردلان سرفراز تهران ۱۳۵۵