iran-emrooz.net | Thu, 30.06.2005, 21:56
هنوز دخترِ بید...
ویدا فرهودی
ترانهای بر لب، اگر چه جاری نیست
سکوت کوچهی مان ز بردباری نیست
چنار پیر بزرگ، چو رستم است سترگ،
یـَلانه منوالش، جز استواری نیست
وجود بیتابش، چو شاعری سرکش
دمی تهی ز عطش و بیقراری نیست
هنوز برگانش، ز نورمینوشند
و هیچشان پروا، زمیگساری نیست
هنوزآغوشش پرنده میخواهد
دمی فراموشش، غم ِ قناری نیست
***
گر آسمان ابری است، رسالت خورشید،
به پاسخ تهدید، سیاهکاری نیست
پس ِضخامت ابر، به رغم سازش صبر
خروش تندرها، به قصد زاری نیست
به فکر باراناند، چو سیل، عصیانی
که در زدودن ِ ننگ، سرشک ، کاری نیست
***
هنوز دخترِ بید، جوانه میزاید
و شرمیاش هرگز، زبارداری نیست
جوانه میزاید، و سبز میپاید
اگر چه میداند، زمان بهاری نیست
خزان خزان اگرش، به خـُفت بر خوانند
سرشت آزادش، قبول خواری نیست
***
سکوت کوچهی مان، سرود خواهد شد
خموشی و بهتش، زبردباری نیست
ویدا فرهودی
تیرماه ٨٤