iran-emrooz.net | Thu, 23.09.2010, 10:44
پنج شعر از «چو بيونگ وا»
برگردان: مانا آقایی
|
«چو بیونگ وا» (Cho Byung-Hwa) شاعر محبوب کرهای در سال ۱۹۲۱ میلادی یعنی یازده سال پس از اشغال کشورش توسط نیروهای ژاپن، در شهر انسئونگ بدنيا آمد. او تحصیلات عالیهی خود را در بیست و چهار سالگی در رشتهی فیزیک به پایان برده و در بیست و هشت سالگی اولین مجموعه شعرش به نام "میراث ناخواستهی من" را به چاپ رساند. چو بيونگ وا، که در کنار شعر به نقد ادبی و نقاشی نیز میپرداخت، از مطرح ترین چهرههای فرهنگی کرهی جنوبی بشمار میرفت. وی نقش تعیین کنندهای در شکل گیری و پیشبرد کانون نویسندگان، کانون شاعران، شورای هنرهای زیبا و فرهنگستان ملی هنر و سخن کشور خود داشت و در زمان حیاتش جوایز ادبی متعددی را از آن خود کرد.
چو بيونگ وا سالها كرسی استادی رشتهی شعر مدرن را در دانشگاههای "كيونگی" و "اینها" دارا بود و همزمان رياست دانشكدهی هنرهای زيبای این کشور را بعهده داشت.
چو بيونگ وا بیشتر بخاطر سادگی و عمق اشعارش به محبوبیت دست یافت. زبان شعری او ساده و شخصی ست و لحن اندوهناك، سودازدگی و حس لاعلاج تنهائی از شاخصههای شعر او به شمار میرود. آثار چو بيونگ وا همواره با استقبال وسیع مخاطبین مواجه بوده و هنوز هم از پرتیراژترین کتابها در کرهی جنوبی بشمار میرود، اما بدلیل بی توجهی سراینده اش به امور اجتماعی و سیاسی، همیشه مورد انتقاد طیفی از منتقدان قرار گرفته است.
چو بیونگ وا در سال ۲٠٠٣ میلادی در سن هشتاد و دو سالگی دنیا را ترک گفت. تعداد تالیفات او به بیش از صد عنوان میرسد که چهل و چهار تای آنها را دفاتر شعر او تشکیل میدهند. پنج قطعهی زیر از روی متن سوئدی شعرها و از کتابی به نام "رویا" گلچین گردیده و به زبان فارسی برگردانده شدهاند.
۱. بهار زودرس
این فوریهی کسالت بار را از خودم دور میکنم
تاریکی و یخ و سرما را
بهار دارد با آسمانی باز و آبی میآید
پنجرهها را میگشایم:
خانهی ما مثل لانهی زاغچهها
در بلندیها ساخته شده
در اتاق خواب
بهار از فضای باز گذشته
و در عمق چشمان تو سرریز کرده
در عجبم
زیرا با اینکه اینهمه از تو دورم
با اینکه ذرهای عاشق نیستم
عطر خوشبوی گلها مستم میکند
به راه میافتم
و از تو دورتر و دورتر میشوم
رودخانهی بهار با خود میبردم.
۲. اتوبوس
با فکری نگران
و چشمی پر از اشک
سوار اتوبوس میشوم
بیرون پنجره
طبیعت سرسبزی خود را
به تماشا گذاشته است
جادهی "کیونگ این"
به نرمی یک موج
زیر آسمان صاف و آبی پیش میرود
و فرسنگ از پی فرسنگ
سربالائیها و سرازیریها را
پشت سر میگذارد
صدای تالاپ تالاپ میآید
مه روی تپهها میرقصد
بهار آمده است.
۳. پرنده
از اعماق تاریک جنگل صدایت میزنم
من زخم خورده ام
له شده ام
راه گم کرده ام
و نیازمند اکسیژنم
تا از سیاهی بیرون بیایم
کمکم کن
من پرندهای هستم
که گلولهی تو به او اصابت کرد.
۴. جیرجیرک
صبح یکی از روزهای سرد نوامبر است
جیرجیرک تنهایی
ته کلاس کز کرده و میلرزد
نور آفتاب
هنوز به آن گوشه از اتاق نرسیده.
۵. شب
و اینک این کره
این زمان
و این من.
برگرفته از كتاب: «رويا» (Dröm)
به قلم: Gunnar Bergström
1993