iran-emrooz.net | Mon, 27.06.2005, 11:35
به پیشواز نسل جوان
مهدی استعدادی شاد
دوشنبه ٦ تير ١٣٨٤
دوستان استرس زده، میدانید؟!
خوشبختی، بیداری صبحگاهی است در حوالی ظهر، بی هیچ عجله یا هول قرار و مداری. گوش سپردن به صدای سماور و قوری و انتظار چای معطر هم برای خودش صفایی دارد. بویژه وقتی همراه تورق روزنامه باشد و نترسیدن از اخبار مردمان جهان.
باری، شنیدن آهنگهای درخواستی از رادیو، موسیقی فیلم خوشبختی است. در حالیکه در خودآگاه و در ضمیر نادانش نبایستی فکر کرایه خانه باشد.
در شهر خوشبختی تلفن مجانی است و هیچگونه ترافیکی در کار نیست نیروی انتظامی را سراغ شغل شریفی فرستاده و حاکمان، دلالان عشق و محبتاند.
آنجا، وقت تماس است با معشوق و زنده کردن خاطرهی شب پیش .
[]
ای وای! بچهها!
میگویند از سر چهار راه آرمان
تابلوی راهنما به سرقت رفته و چراغ قرمز خاموش
مقصد هم پیدا نیست، نکند به چپ یا راست بپیچید!
[]
اما در این میان چه بیترمز میآید نسل جوان
و سبقت میگیرد از تجلی آبروی والدین بر جبین ما.
با دنده معکوسی عقب و جلو میکند، به قول ترکها، ارابه را
و ماشین، به قول فرنگیها، تن میزند در جا
و جوانان چه ویراژی میدهند سر پیچ اخلاق و بالا میروند از بلوار شادی همچو موشک
و در شنبه بازار آتی حراج میکنند سنن نجابت نیاکان را مجانی.
[]
میان دو صندلی خاطره و خیال
که اولی در گذشته غرقت میکند و دومی در آتیه
اکنون را پاک فراموش میکنم و با حسادت
حسرت میخورم که سهم ما چه زود گذشت
و معرفت نمیکنم به سلامتی بنوشم.
لعنت تمام سگهای آزار دیده جهان بر ما باد.
و اینجا از شما انشعاب میکنم تا موضع خود را بگویم
که از آمدن جوانان بسی خوشحالم
و به معشوقهام میگویم که تو هم مثل زن سابق، فقط دنبال ثروت منی!
گرچه میخندد به صفرهای دفترچه پس اندازم که از پیوند با عدد یک محرومند
و من هم میخندم به ریش خود، اصلاح نکرده از دوروز پیش
که چرا پولی در بساط ندارم تا دست کم به خاطر چیزی دوستم بدارند
گاهی که خوشبخت نیستم، من برای خود معلم میشود
با چوب تعلیمی که هی سرزنش میکند و هی راه و چاه نشان میدهد.
گاهی هم که ناهوشیار به ضیافت روزمرگی میروم، همه را شیرین کام میبینم
چنانچه اگر بخواهند، در رگهایشان، نیشکر بچه میزاید
فقط میترسم که این بندگان ناشکر خدای مصرف، مریض قند شوند
و من، تنها به تلخی خود بنازم.
پس ای جوانان وطن با هوش باشید و از هر باغی گُل نچینید.