iran-emrooz.net | Thu, 01.07.2010, 21:06
اینهمانی
نعمت آزرم
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
برای ساناز
چه اینهمانی خوش طالعی
که زاد روز من و تو درست اول اسفند ماه خورشیدی ست
- در آستانۀ نوزائی زمین و زمان -
اگر چه روز همان است و ماه همان است و سال چنان نیست
و در میانه درازای عمر یک نسل است
ولی چه باک که من آشکار میبینم
دوگانگی به میان نیست
و فصلهای فاصله در برگهای تقویم است
برای حسّ ِ توام در میانه هیچ بُعد زمان نیست
و این کنایتی از پایداری و پیوند نسل ققنوس است
و جای هیچ گمان نیست.
چگونه اینهمه خورشید با خود آوردی،
که میدَمَد ز دل واژگان تو این آفتاب روشن آن زادبوم مزدائی؟
چقدر چلچله در آسمان چشم های تو پرواز می کنند به هنگام دم فروبستن؟
و شعله های آتش آذرگشسب چنین در نگین چشم تو سرمی کشند به برنائی؟
و حرفهای تو اینقدر بوی وطن میدهند؟
چگونه اینهمه سوغات زاد راهت بود،
و هیچ عطر ِ وحشی ِ گلهای سینۀ سَبَلان و سهند سرکش ِ خاموش را به جای ننهادی؟
و من بلوغ نسل تو را سالها به ویژه ز خرداد اعتراض - در این یک سال -،
شنیده بودم و از دور دیده بودم و اینک درست در برابر خود سرفراز میبینم
که زندگانی نو را به نام نامی انسان به سنجۀ خرد و مهر و داد میخواهید
و در فضای بهاران تازه نفس میکشید
بهار تازه که خود آفریدهاید:
- درون برزخی از یک هزاره سلسله پائیز و گاه بهاران و باز پائیزان،
که بر دمیده از آن دوزخی دراین سی سال -
و این بهار شما فصل تازهای ست دراین تاریخ
که زیر تندر و توفان و آذرخش روئیده ست:
بهار رُستن گلبوتۀ مقدّس حرمت به ذات باستانی انسان به ذات جان و خرد
بهار رُستن گل های عشق و آزادی
غبارروبی ذهن از هزار سال تلنبار خاکبادهای کویری
و روشن است که این چشمه از زلال ترین آبچالهای سینۀ این سرزمین سوخته جوشیده ست.
و چشم های تو آئینۀ دمیدن تصویر روشنای پگاه است
و راستای خیابان اعتراض، خیابان راهپیمائی،
درازنای «خیابان انقلاب» نیست به تنهائی
که بی شمار از این سان به شهرهای جهان،
به زیر گام همدلی و بی توقف هم میهنان گذرگاه است.
چه اینهمانی کارآمدی
که مرزهای ملی ما این زمان درست - به معنای بازبستگی ما به زادبوم - جهانی شده ست
و زیستگاههای جهانشهر بیهویت تبعیدمان،
به سرفرازی این دادخواهی فرخنده، بخشهای پراکندهای ز میهن ماست
دگر درون و برون را به روی نقشۀ جغرافیا نمیسنجند
چنان که خویشی و بیگانگی به حد فاصلهها نیست
تمام پنجرهها رو به سوی ایران است
ز چار سوی جهان با شما هماهنگیم
که مهرمیهنمان نانوشته پیمان است
و من در آئینۀ چشمهای روشن تو آسمان میهنمان را ز دور میبینم:
سپیده سر زده و آفتابخیزان است.
پاریس - ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ خورشیدی