iran-emrooz.net | Sat, 27.02.2010, 7:29
سفر به خرقان
از سفر نامههای حسن زندهدل
...
از بسطام و بایزید بسطامی چنانكه در شأن بزرگان فرهنگ و ادب باشد وداع میكنم ولی با فكر او همچنان مشغولم كه بهسوی خرقان، شهر ابوالحسن خرقانی ره میسپارم. خرقان چندان دور نیست، با اندكی شتاب، سواد خرقان را میبینم. این راه همان جاده معروف ابریشم است كه ری را به گرگان و خراسان وصل میكرده است و هماكنون نیز كمابیش چنین نقشی را ایقا میكند.
خرقان مردمان مهربان و كوشندهای دارد. فضای آن بخشی از فضای تاریخی ایران است كه با نام شیخ ابوالحسن خرقانی، آن عارف نامی درآمیخته است چندان كه خرقان با اشتهار آن عارف بزرگ، مشهور شده است. آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی برروی تپهای قرار دارد و عمارتی معاصر است كه بهجای ساختمان قدیمی احداث شده است. اطراف آرامگاه را درختان سربفلك كشیدهای فرا گرفتهاند، هنوز بقایای محراب مسجد قدیمی آرامگاه كه گچبریهای زیبا و استادانهای دارد، چشم بینندگان را نوازش میكند. آری اینجا آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی است. در تذكرهالاولیاء درباره شیخ ابوالحسن خرقانی چنین آمده است:
«نقل است كه بوعلیسینا به آوازه شیخ، عزم خرقان كرد. چون به وثاق شیخ آمد به هیزم رفته بود. پرسید كه: «شیخ كجاست؟» زنش گفت: «آن زندیقِ كذاب را چه میكنی؟» همچنین بسیار جفا گفت شیخ را، كه زنش منكر او بودی، حالش چه بودی! بوعلی عزم صحرا كرد تا شیخ را بیند. شیخ را دید كه همی آمد و خرواری درمنه(هیزم) بر شیری نهاده، بوعلی از دست برفت، گفت: «شیخا این چه حالتست؟» گفت: «آری تا ما بار چنان گرگی نكشیم(یعنی زن) شیری چنین بار ما نكشد.» پس به وثاق بازآمد.
بوعلی بنشست و سخن آغاز كرد و بسی گفت و شیخ پارهای گِل در آب كرده بود تا دیواری عمارت كند. دلش بگرفت، برخاست تا آن تبر به دستش بازدهد، پیش ازآنكه بوعلی به آنجا رسد، آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد. بوعلی یكبارگی اینجا از دست برفت و تصدیق عظیم حدیثش پدید آمد، تا بعد ازآن طریقت به فلسفه كشید، چنانكه معلوم هست».
و باز نقل است كه شیخ گفت: «دو برادر بودند و مادری، هرشب یك برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یك برادر به خدمت خداوند مشغول بود.» آن شخص كه به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: «امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار كن». چنان كرد.
آن شب به خدمت خداوند سر برسجده نهاد، درخواب شد، دید كه آوازی آمد كه «برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم». او گفت: «آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در كار او میكنید؟» گفتند: «زیراكه آنچه تو میكنی ما ازآن بینیازیم ولیكن مادرت ازآن بینیاز نیست كه برادرت خدمت كند».
واما شاهبیت ابوالحسن خرقانی كتیبه سردر خانقاه اوست كه برآن نوشته بود: «هركه در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنكس كه نزد باریتعالی به جان ارزد، البته نزد ابوالحسن به نان ارزد». آری سفره معرفت ابوالحسن خرقانی برای همگان گشوده است، حیف است كه مشتاقان ازآن سیر نشوند.
و باز از او نقل كردهاند كه گفت: «همه یك بیماری داریم؛ چون بیماری یكی بود، دارو نیز یكی باشد. جمله بیماری غفلت داریم بیائید تا بیدار شویم».
و باز نقل است که پیکی از سلطان محمود غزنوی بر در خانقاه ایستاد و گفت یا شیخ ، سلطان محمود بر دروازه خرقان است و می گوید:" اطیعوالله و اطیع الرسول و اولی الامر منکم"، و شیخ همچنان که در سماع بود گفت:" به سلطان بگویید ما همچنان در" اطیع الله" مانده ایم تا چه رسد به "اولی لامر منکم" و همچنان در سماع ماند.
دیدار از بارگاه شیخ ابوالحسن خرقانی را به همه مشتاقان معرفت و عرفان ایرانی توصیه میكنم.
نگاه كنید به كتاب «راهنمای جامع ایرانگردی استان سمنان» نشر ایرانگردان