iran-emrooz.net | Wed, 10.02.2010, 22:24
منظومه برنا و رعنا
جواد طالعی
|
شب است و سوز سرما
من و سکوت، تنها
نه رهگذر، نه آواز
نه نغمهی خوش ساز
پیش چشام سیاهی
پشت سرم، تباهی
یاد هزار کشته
کشتهی پشته پشته:
یاد حسن کتابدار
بچهی آبسردار
ذکرش "شما" و "ما" بود
اهل چرا چرا بود
میگفت:«چراغ خوبه
دود اجاق خوبه
آتیش نباس خاموش شه
اجاق لونهی موش شه
گل خوبه، خار زشته
زمین برای کشته
ولو که خون بباره،
بذار بارون بباره
خونهم اگه خراب شه
زمین باید سیراب شه»
عمو حسن کتابدار
افتاد پای یه دیوار
یک نه، هزار گلوله
تو دست و پا و کوله.
.....
شب است و سوز سرما
من و سکوت، تنها
یاد هزار کشته
کشتهی پشته پشته:
یاد رشید شاهین
دسته گل ورامین
عاشق نور و ماهی
دشمن شب، سیاهی
همیشه فکر ما بود
ذکرش چرا چرا بود
میگفت:«شادی خوبه
آب و آبادی خوبه»
افتاد رشید شاهین
تو دخمههای اوین
شلاق و مشت و امضا
بعدش بهشت زهرا
......
شب است و سوز سرما
من و سکوت، تنها
یاد هزار کشته،
کشتهی پشته پشته:
یاد حسین نجار
مرد خدا، مرد کار
بدون شیله پیله
خادم یک قبیله
میگفت:«کار کردن
یعنی افتخار کردن
چرا هیشکی کار نداره؟
زمستون بهار نداره؟»
طفلی حسین نجار
که رفته بود پی کار
شب نیومد به خونه
گرسنه موند "پونه"
صبح سحر تو میدون
چکش و خون و بارون.
....
شب بود و سوز سرما
من و سکوت، تنها
نه رهگذر، نه آواز
نه نغمهی خوش ساز
یاد هزار کشته
کشتهی پشته پشته
یاد عزیز مادر
"رعنا" قشنگ و دلبر
عاشق گل، سپیده
کمکم قد کشیده
لباش خون سیاوش
ابروش کمون آرش
موهاش کمند رستم
موج میزد دم به دم
دل از ستاره میبرد
وقتی که تاب میخورد
با این همه وجاهت
الهه نجابت
همهش تو فکر خونه
سختیهای زمونه
میگفت:«مادر پیرشدی
زار و زمینگیر شدی
بابا، کمر شکسته
یه گوشهای نشسته
چقدر اسیر دردین؟
برین یه کمی بگردین!»
هی خواستگار اومد
از در و دیوار اومد
یکی نجیبزاده
اون یکی بیافاده
یکی بلند بالا
اون یکی خوب و دانا.
رعنا اما تن نمیداد
اصلا تن نمیداد
میگفت:«مادر! چه جوری
عادت کنم به دوری؟
تازه خواهرا، برادر
زهره، نسیم، گوهر؟»
وقتی به اینجا میرسید
انگار ناکجا رو میدید
خیره میشد به ابرا
غصه میشد سرتاپا
......
رعنا خانوم دلاور
نمیشه کرد باور
یه روز صبح خروس خون
شرشر تند بارون
چادر مه رو دریا
عمیق و بیانتها
چهار نفر سیاهپوش
ساکت و سرد و خاموش
معلوم نشد کی هستن
رعنا رو دست بستن
رعنا چی شد؟ کجا رفت؟
شاید پیش خدا رفت.
.....
شب بود و سوز سرما
من و سکوت، تنها
پیش چشام سیاهی
پشت سرم تباهی
یاد هزار کشته
کشته پشته پشته
یه رهگذر، یه آواز
با نغمه خوش ساز:
«دلک نگیر بهونه
رعنا میاد به خونه
زانوی غم رها کن
پاشو، با من صدا کن:
دور ستم سر میاد
چلهی غم سر میاد».
۲۲ بهمن ۱۳۶۸- ساربروکن