iran-emrooz.net | Fri, 29.01.2010, 19:15
گزارش جنبش
نعمت آزرم
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در میهن ما کنون زمان منفجر است
آینده فشرده نای اکنون در دست:
میراث هزار سالۀ جهل و دروغ،
این بار ازین رزم نمییارد رَست
دختر نه که شیرند برون جَسته ز بند
جان بر کف و بینیاز از خطبه و پند
زین رزم رهاننده نخواهند آسود،
تا لکّۀ ننگ دین فروشان، روبند
در میهن ما دو جبهه روبارویند
هر یک به زبان خود سخن میگویند:
خلقی که سِلاحش سخنِ آزادی ست
جمعی که به قتل، چارهشان میجویند!
این جمع، اجیرِ دینمداری پستند
از ترس کنند خون بپا تا هستند
زودا که بدانند که درمانده شدند،
وامانده اسیر و فقهاشان جَستند!
و آنان که کنون به جان هم افتادند،
در گفتنِ بیش و کم زهم، استادند،
هَمجُرم و جنایتند از خرد و بزرگ،
ویرانگر این بوم و بَر و بنیادند!
آدمخور دیروز سخندان شده است
در جلدِ "نواندیشِ مسلمان" شده است
دیوی ست که " انگشتریِ" آزادی،
کرده ست در انگشت و "سلیمان" شده است!
پنداشته خلق جملگی کور و کرند
وز آنچه گذشته سالها بیخبرند
غافل که هزار شاهد زنده هنوز،
با زخم شکنجههایشان دادوَرند
جمعی که کنون شدند آزادی خواه
سر تا بُن کارنامه شان هست سیاه
دست و قلم و زبانشان آلوده ست،
سیما و صدایشان به خوبی ست گواه
این شیر جوانان که به رزم آمدهاند
این نیست که سرخوشان به بزم آمدهاند
برکندن بنیاد تبه کاران را،
با عهد درست و عزمِ جزم آمدهاند
فرداست که کارورز و بازوی دِرو
پر شور دهند رزم را چهرۀ نو
وآنگاه فقیه و اهل بیتش بینند،
آدمکشِ مزدور دولشکر: به دو جو
همپوی شود جبهۀ فقر و فرهنگ
در پیش درفش شیر و خورشید به چنگ
ایران شود آزاد ز بیداد و دروغ
گیتی شود آسوده ز هنگامه و جنگ
آزادی و داد، خلق را راهبر است
رهبر به میانِ مردمِ رهسپر است
در پویش رزم، رهبری میبالد،
پیداست، اگر نهانْ کنون در نظر است
جنبش نه برای این و آن جوشیده ست
از چشمه رنج همگان جوشیده ست
زین بیش اگر نشانی اش باید داد:
از سینۀ خاک " خاوران" جوشیده ست
جوشیده ز رنج و خشم و اشک پدران
در سوگ دو نسل دختران و پسران
از غیرت نسلِ دیدهْ توهین و تفنگ
در چنبر اضطراب عمرش گذران
پایان نبرد هست روشن چون روز
فرهنگ شود به جهل بیشک پیروز
هر چند خلیفه چارهها اندیشد
دیروز شکست میخورد از امروز
مردم به حقوق و دین برابر با هم
کرد و عرب و ترک برادر با هم
با داشتنِ شناسۀ ایرانی،
ساماندۀ مملکت سراسر با هم
آزاد جدال کفر و دین را دیدن
بر ریش سفیه یاوه گو خندیدن
در بین خدا و خلق، بیواسطهای،
هر چیز به سنجۀ خِرد سنجیدن!
بی هیچ گمان سپیده مان می روید
ز آیینه غبار تیره را میروبد
خورشید در آسمانمان میخندد
گُل باز شکوفه میزند، میبوید
پاریس
ششم بهمن ۱۳۸۸ خورشیدی