امروز نه پنجم اسفند، روز تولدش و نه ۱۹ بهمن سالروز مرگش است. اما پس از سالها، باردیگر، روزهاست كه یادش در تمام لحظههایم جاری است! به نظرم آن بیعدالتی كه بیش ازهمه، بسیاری از روشنفكران ایران به دلیل گرایش سیاسیاش بر او روا داشتند در "جنبش سبز" ما دارد به عدالت میگراید!
پیش از اینها، همان روزی كه آواز وطن همایون شجریان برای اولین بار در جانم دوید، قصد داشتم چیزی به یادش بنویسم.
رانندهی میانسال در بیقراری مسافران و ازدحام ترافیك شهر، فرصتی یافت تا "وطن" را دو-سه باری در سی دی خوان سمندش بگرداند. نمیدانم فریاد زدم یا نه كه آفرین همایون! آفرین! چنین روزگاری و گزینش و خوانش شعری از او؟! (بعدها دانستم كه آن آواز سالی پیشتر و در بیرون از ایران خوانده شده!)
كمی پیشتر هم، آوازی با كلماتی از همین جنس از رادیو پیام از كلافگی ترافیك تهران رهایم كرده بود. باورنكرده بودم اما اشك منتظر نمانده بود تا باورش كنم:
محبوب من وطن!
ای مانده در نگاه تو بهت نگاه شب؛
ای خفته در دهان تو حرف دهان صبح؛
دیریست در نماز تو افتادهام به خاک،
محراب آفتاب،
کی آمادهی منی؟
این روزها در تلخی حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد و دشواری پیمایش راه سبز امید، بسیاری از نوشتهها در دنیای مجازی و واقعی آغشته به حال و هوا و سرشار از آثار اوست. كم نیستند روزهایی كه این جا و آنجا عطر شعرهای او پراكنده نیست. انگار او را فراموش كرده بودیم تا در روزگاری دیگر به هنگام نیاز به حماسه و امید فرا بخوانیمش! باگردش درخاطرات و آثارش از دوردستهای كودكی و نوجوانی در كتابهای درسی:
"غزل برای درخت، با مطلع "تو قامت بلند تمناییای درخت / همواره خفته است در آغوشت آسمان / بالایی ای درخت...
حماسهی آرش كمانگیر، با مطلع "برف میبارد / برف میبارد به روی خار و خاراسنگ / كوهها خاموش / درهها دلتنگ / راهها چشم انتظار كاروانی با صدای زنگ...
و بعدها سرود "ژاله خون شد" در روزهای آتش و خون انقلاب ۵۷ با مطلع " ژاله بر سنگ افتاد / چون شد؟ / ژاله خون شد/ خون چه شد؟ / خون جنون شد / ژاله خون كن / خون جنون كن...
و بعدها آواز "والاپیامدار محمد... " و بعدها سرود "همراه شو رفیق..."
و بعدها رفتن از وطن به ناگزیر و سرایش همین " وطن " كه حالا در صدای همایون شجریان جاودانه شده است :
وطن! وطن!
نظر فکن بهمن که من
به هر کجا غریبوار
که زیر آسمان دیگری غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام
اگر که حال پرسیام
تو نیک میشناسیام
من از درون قصّهها و غصّهها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاهچشم کدخدا
ز پشت دود کشتهای سوخته
درون کومهی سیاه
ز پیش شعلههای کورهها و کارگاه
تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبودهام
یکی ز چهرههای بیشمار تودهام
چه غمگنانه سالها که بالها
زدم به روی بحر بیکنارهات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موجهای تو
که یاد باد اوجهای تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پارهها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشودهام
گهر ز کام مرگ در ربودهام
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی
به بند ماندهام
شکنجه دیدهام
سپید هر سپیده، جان سپردهام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنودهام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستودهام
کنون اگر که خنجری میان کتف خستهام
اگر که ایستادهام
و یا ز پا فتادهام
برای تو، به راه تو شکستهام
اگر میان سنگهای آسیا
چو دانههای سودهام
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانهای که بودهام
سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچههای قلب باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گوش میرسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام
نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است
وطن! وطن
تو سبز جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشودهام
و بعدها در آواراگی از ایران به كابل از كابل به مسكو از مسكو به وین و در روز ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ تحقق شعری كه دیری پیشتر سروده بود :
باور نمیكند دل من مرگ خویش را
نه! نه! من این یقین را باور نمیكنم!
تا همدم من است، نفسهای زندگی
من با خیال مرگ
دمی سر نمیكنم!
سیاوش كسرایی
متولد پنجم اسفندماه ۱۳۰۵ اصفهان
آقای مرزوقی عزیز!
رمزگشایی از شعری كه در دههی ۵۰ سروده شده در دههی ۶۰ انتشار و اشتهار عام یافته و در تمام نشریات و رسانههای حزب توده ایران هم با نام توامان سیاوش كسرایی - برزین آذرمهر هویت یافته، در دههی ۸۰ چندان آسان نیست. اما ناممكن هم نیست. من شخصا شادمان میشوم كه سیاوش كسرایی همزاد شعری زندهای داشته باشد كه به این زیبایی میسراید! اگر "شعر" اصل است، چرا جنگ؟ حتما از اعتبار و حیثیت شما دفاع خواهد شد. ابهام شخصی من از آن است كه من بارها از ادعای مرحوم مشكاتیان بر برخی از این شعرها هم چیزی شنیدهام! این غبار را خواهیم زدود... در هر حال من شخصا بر دستان شاعر "محبوب من وطن" بوسه میزنم.
با ارادت - نامی شاكری ۲۳ مهر/۸۸
توضیح:
شعر"رزم مشترک از جمله شعرهای مجموعهی "بپا خیز ایران من" سروده برزین آذرمهر است که نخستین بار در سال ۱۳۵۵ به همت انتشارات ارانی وابسته به حزب توده ایران، منتشر گردید. این شعر بعدها البته بی آن که من در جریان آن قرار بگیرم، به ابتکار هنرمند چیره دست پرویز مشکاتیان و با هنرمندی استاد شجریان به صورت سرود رزمی در آمد و امروز شاهد اجراهای دیگری نیز از آن هستیم.
علاوه بر آن شعر "محبوب من وطن" با آواز شهرام ناظری وآن گونه که در سایت رسمی زنده یاد مشکاتیان آمده است، شعر دیگری نیز از همین مجموعه، برای تنظم آهنگ های "محبوب من وطن" و "پیروزی" مورد استفاده ی استاد قرار گرفته است .
از آنجا که شعر"رزم مشترک" و اساسا خود مجموعهی "بپا خیز ایران من" تا مدتها به شاعر پرآوازه ی ما سیاوش کسرایی، نسبت داده می شد، و حتی این جا و آن جا به نام او به چاپ هم رسید، بنا به توصیهی برخی دوستان، بهتر دیدم یادداشت کوتاهی همراه این شعر کنم و بدین ترتیب بکوشم تا شاید به این توهم بی جا، مشکل افرین و حتی آزار دهنده که هنوز که هنوز است سر سختی نشان میدهد، پایان بدهم.
به گمان من شما هم همچون من، بر این باورید که به هیچ وچه گوارا نیست که شاعر اثری، هر بارخود را در وضعیتی بیابد که مجبور باشد دلیل و مدرک بیاورد تا ثابت کند، شعری که خود او سروده، متعلق به دیگری نیست و با این همه، همیشه موفق هم نباشد!
بی شک شما بهتر از من می دانید که در افتادن با توهم جا باز کرده بر اثر نفوذ برخی از رسانه های گروهی، کارچندان سادهای هم نیست، مگر آن که با سلاح برابر به جنگ آن رفت. دلیل رویکرد من به شما این است.
با احترم و سپاس.
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
رزم مشترک
همراه شو رفیق!
تنها
ممان به درد!
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمیشود!
دشوار زندگی
هرگز برای ما
بیرزم مشترک
آسان نمیشود!
تنها
ممان به درد!
همراه شو رفیق!
تیر ماه ۱۳۵۲
برزین آذرمهر
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.