iran-emrooz.net | Mon, 12.10.2009, 7:40
کی آمادهی منی؟!
برزین آذرمهر
در عطر باغهای اقاقی به یاد تو،
شب در حجاب غصهی پنهان گریستم؛
ماه از میان شاخه به عشقم سلام داد.
برگ از فراز شاخه سر افکند پای خاک.
در سنگلاخ فصل صعوبت، که سالهاست
خون است
خون
هر چه گیاهست بر زمین؛
خون است، خون
هر چه زمین است بیگیاه،
میخوانمت که باز بخوانی مرا به نام،
میخوانمت که باز بجویی مرا به کام.
من با وضوی مهر تو بیدار میشوم،
من در نماز عشق تو هشیار میشوم،
در چشمهای توست که من شعله میکشم،
از آههای توست که من غرق آتشم؛
هر چیز، هر صدا،
تنها به یاد روی تو میآیدم به چشم؛
تنها به یاد نام تو ، میآیدم به گوش.
با دستهای عاشقم،
در باغ عاطفه،
یک شاخه بر درخت تو پیوند میدهم؛
یکباره در سیاهی شب
صبح میشود
در قلبم آفتاب تو تصویر میشود؛
آن خواب رفته ماه
بر شاخههای جنگل احساسهای دور
تعبیر میشود...
در چشمهای عاشقم
با خاک سرخ عشق
آماده می کنم گل باغ ِ دل ِترا
آماده میکنم گل باغی که زندگی ست...
باران رنجهای روان را پذیرهام؛
در هر چه ابر و دود،
در هرچه کوه و رود،
هر لحظهی وجود،
در بود
در نبود
هر چیز، هر صدا
تنها به یاد روی تو میآیدم به چشم؛
تنها به یاد نام تو میآیدم به گوش.
با یادت ای کبود
هر مرگ واره رنج
آسان کند نمود!
محبوب من وطن!
ای مانده در نگاه تو بهت نگاه شب؛
ای خفته در دهان تو حرف دهان صبح؛
دیریست در نماز تو افتادهام به خاک،
محراب آفتاب،
کی آمادهی منی؟