iran-emrooz.net | Sun, 12.07.2009, 15:55
اسب را زین کن...
مسعود دلیجانی
جان به لب گردیده و خونین جگر
در حصاری بی حصار
جام ما از خون دل سرشار شد
در دل بیداد دوزخ یک دریچه
سوی جنت باز شد
شوق دستان طلب بسیار شد
دست افشان ،پای کوبان، شادوخندان
سوی روزن تاختیم
چشم خندان طرب بیدار شد
شادی ما چون پر پروانه ها
موج میزد در فضا
در فضایی کز ستم غمبار شد
خدعه ی دستان شیطان آتشی
سوی خرمن ها گشود
گل به دست مردمان چون خار شد
حیرت و نا باوری و خشم ما
زین فریب آشکار
قلبمان از افتراء بیزار شد
چون گدازه از نهان کوه تن
سر ریز کرد
آتش آسا دستمان در کار شد
اسب خشم سرکش خود را
مهار اندر گلو
حسرتا ابر طلب خون بار شد
عزم مردم ،همصدایی بی صدا
بی صدا فریادها
بی گمان، شاه بیت این پیکار شد
دست خون آلود مشتی خار وخس
با لبی بر جام خون
بر گلوی مردمان رگبار شد
از عروج هر ندایی سوی ما آمد
ندایی خیز خیر
خیزش موجی دگر هموار شد
موج بر پا گشته خواهد تاخت باز
اسب را زین کن
که طوفان در شفق پر بار شد
مسعود دلیجانی 18 تیر 1388