iran-emrooz.net | Fri, 03.07.2009, 21:33
که زيبا می خواهمت
سحر دلیجانی
صدايم کن
آنچنان که هستی که زيبا می خواهمت
صدايم کن
ای درد پرطنين
ای عشق بازی دم غروب پيش از سلام مرگ
ای قصيده ی مجنون نی نی چشمان و مشتها
ای پيکر دريده بر زمين داغ
صدايم کن
آنچنان که هستی که زلال می خواهمت.
آنان که مرگ تو را سکوت می کنند
چشم بسته بردگان ننگند
که عشق را طاعون می دانند
و با دروغ هم بسترند
نگاه کن! چگونه بر خود می لرزند!
آنگاه که می غرد پشت بام شب
به طغيان خشم تو
عريان و استوار.
صدايم کن
آنچنان که هستی که بی شمار می خواهمت
ای نازنين آتش نهفته ی روزگار غريب
آنک غريو توست
که در سايه ی چشمان گرم من
ــ که چه خوش زار می گريست ــ
پيوند ستاره و آفتاب را نويد خواهد داد.