iran-emrooz.net | Sat, 18.04.2009, 21:57
ماهى سياه كوچولو ۲
مانا آقایی
مادربزرگ میگويد
امسال ماهى سياه كوچولو
به دريا میرسد
مادربزرگ از هميشه
اميدوارتر است
او هنوز غرق شدن صمد را
بعد از اين همه سال باور نمیكند
و براى از رو بردن امواج
هر عيد سفره هفت سينش را
در ساحل میاندازد
من اما ديگر قصه گوش نمیكنم
و اگر تمام كتابهاى كودكیام را هم
از زير خاك درآورند
هنوز به مرغ ماهى خوار بدبينم
و میدانم تا وقتى مادربزرگ
در تنگهاى خالى اشك میريزد
سال در آبهاى شور تحويل میشود.
۲
نقشهء جغرافيا
تنت
اطلس نرم جغرافياست
همه فتحاش مىكنند
من قاره قاره
كشفش كردم.
۳
زندگى
يك عمر را در صدفى تنگ
به نام زندگى به سر آورديم
حال آنكه مرگ مثل مرواريدى سياه
در اعماق اقيانوس میدرخشيد.
۴
کلاغ خبرچین
دیروز عصر
کلاغی برای صابون دزدی
به حیاط خانهی ما آمد
او را از لب حوض راندم
گفتم دمت را میچینم
پرت را میریزم
کلاغ بیاندازه دلخور شد
و بلافاصله پرید و رفت
اما ساعتی نگذشته بود
که آسمان را ابر سیاه فرا گرفت
و هزار دانه باران
مثل پر کلاغ در حیاط ما ریخت
حالا دارم زمین را جارو میکنم
دورتا دور حوض صابون چیدهام
هی دهانم را آب میکشم
عصر از راه رسیده است
اما از کلاغ خبری نیست که نیست.
۵
آدم برفی
یک روز سرد زمستان
دو آدم برفی ساکت
که باد دهانشان را دزدیده بود
به هم رسیدند
یکی از آنها دستش را بالا برد
و دایرهی زردی در آسمان کشید
آن دیگری چشمهایش را بست
و در یک دم آب شد
هردو شاعرانی بزرگ بودند
که به یک چیز فکر می کردند.
۶
باد
با هر تکانى
مثل برگ درخت مىلرزم
دل نازکم کرده باد.
۷
درخت
دایم براى باد
دستمال سبز تکان مىدهد
آیا به صلح فکر مىکند
درختى که مىبینم؟