iran-emrooz.net | Mon, 30.05.2005, 11:45
صد سال از تولد ميخاييل شولوخف،نويسنده "دن آرام" گذشت
سايه روشن چهره يک نويسنده
احمد سمايي
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
مقامات سياسى و فرهنگى روسيه يكصدمين سالگرد تولد «ميخاييل شولوخوف» نويسنده نامدار و سياستمدار برجسته دوران شوروى سابق را شنبه 28 مه ،در «وشنسكايا» زادگاه اين نويسنده جشن گرفتند. آنچه که در پي می آيد نگاهی است به بحث و جدل هايي که در باره اصالت اثر سترگ شولوخف جريان داشته و دارد. زيست نامه اين نويسنده شهير روس ، و رابطه اش با قدرت و نوع نگاهش به مخالفان وقت نظام شوروی نير اينجا و آنجا بی ابهام و عاری از لکه نيست که اين خود نيز محملی برای بحث و جدل موافقان و مخالفان او بوده و قسما ذهن خواننده شيفته آثار او را نيز به خود مشغول داشته است. ترجمه دن آرام در ا يران نيز حکايتی مخصوص به خود دارد که اشاره به آن شايد خالی از فايده نباشد.
شولوخف که سال ١٩٨٤درگذشت همین روزها صدمين سالگرد تولدش هست. پوتين ،رييس جمهور روسيه ، شخصا دستور داده که امسال به اين مناسبت برنامه های ويژه برگزار شود. چاپ جديدی هم از "دن آرام " منتشر شده است. مقدمه اين چاپ جديد را هم آقای "ويکتور چرنومردين" نخست وزير دوران يلتسين و از مديران ارشد موسسه معظم "گاز پروم" نوشته است.
دن آرام که تا سال ١٩٨٠ به ٨٤ زبون چاپ شده ، در مجموع ٩٧٤ بار انتشاری که داشته تيراژش از مرز ٧٩ ميليون هم گذشته است. با اين همه، کماکان بر سر این رمان جر وبحث فراوان است. مثلا هنوز هم اين سوال مطرح است که چطور شد اين کتاب از شر سانسور دوره استالين جان سالم به در برد و فقط لغاتی مثل "یهودیان"، "کوزاک ها" و ... از آن حذف شده اند و نه بيشتر؟ و آیا صرف نامه تحسين آميزی که سال ١٩٢٩ استالين راجع به شولوخف نوشته کار انتشار اين رمان را تسهيل کرده است؟ ....البته صرفنظر از سانسور محدود دوره استالين در باب" دن آرام" ، در دوره بعد از جنگ هر وقت که اين رمان در شوروی منتشر شده، يعنی در سال های ١٩٥٣، ١٩٥٦، ١٩٦٥ و ١٩٨٠ بسته به این که کدام خط در رهبری حزب غلبه داشته ، اين يا آن بخش يا پاراگرافش مشمول سانسور شده است. خلاصه هنوز هم به سختی میتوان فهميد که نسخه اصلی دن آرام کدام چاپش هست!
فراتر از اين سوالات شک و ترديدهايي هست که نسبت به نويسنده واقعی رمان مطرح بوده و هست. از همان اول کسانی معتقد بودند که اين اثر به لحاظ نگرش و سبک با کارهای قبلی شولوخف نمیخواند. سال ١٩٢٩ حتی این شایعه قوت گرفت که طرح و پیرنگ اصلی رمان متعلق به نویسنده و یکی از اعضای گارد سفید به نام " فیودور کریوکوف" هست که سال ١٩٢٠ در درگیری با بلشویک ها کشته شد. در دهه شصت هم که روی مدودف و سولژنيتسين مدعی اين مسئله شدند. تعلل خود شولوخف در پاسخ دادن به اين ادعاها عملا بروز و تداوم شايعات بيشتر رو ممکن کرده بود. حتی فيلم هشتی مربوط به سال ١٩٧٥ دست به دست میشد که شولوخف در اون در پاسخ به سوالی راجع به نويسنده واقعی دن آرام سخت منقلب میشود و در حالی که اشک میريزد از کوزاک ها میخواد که از تقصيراتش درگذرند.
با این همه یک سری آنالیزهای مقایسه ای که در دهه هشتاد از طریق کامپیوتر روی متن دن آرام در آمریکا و نروژ انجام شد این گزینه که کار کار خود شولوخف هست را قوت بیشتری بخشید. سال ١٩٨٧ با انتشار دست نویسی های دو جلد اول دن آرام که دستخط شولوخف رو به نمایش میگذاشت باز هم کفه ترازو به ضرر مدعيان دزدی بودن رمان سنگین تر شد. با اين همه، در میان بدبينان کسانی بودند که این امکان را مطرح کنند که شولوخف برای جلوگیری از "فضاحت" احتمالی ناشی از لورفتن قضیه خودش نشسته و متن اولیه را که متعلق به کس دیگری بوده دستنویسی کرده است. خلاصه جنگ و جدل بر سر این مسئله هنوز هم ولو در مقياسی محدودترادامه دارد. البته دولت روسیه در چهارچوب دامن زدن به ملی گرایی روس ها برای تقویت پایه های خودش و با توجه به گرایش بخش هایی از مردم نسبت به نمادها و تاریخ دوران شوروی، رجوع به تاریخ این دوران ( تجلیل از استالین، گرفتن آهنگ سرود ملی اتحاد شوروی، اقتباس از لباس ارتش سرخ و ...) را در دستور کار قرار داده و در این رابطه از "اسطوره" محبوبیت شولوخف و آثار او در میان مردم هم برای بهره گیری خودش غافل نشده است. تجلیل و تکریم شولوخف در سال جاری را از این زاویه هم باید نگاه کرد. جالب است که امسال که سال آینشتین تو دنيا هست( ایشان هم امسال ١٠٠ ساله میشد) نه دولت آلمان از اسم او سوء استفاده میکند، و نه صدراعظم شرودر بر آثار وی مقدمه مینويسد و نه ...در دانمارک که کریستیان اندرسن را امسال به مناسبت دويستمين سالگرد تولدش گرامی داشتند هم، از این خبرها و سوء استفاده قدرت از این نویسنده پرآوازه کودکان کمتر رد و اثری به چشم نمیخورد.
باری، در مورد این که جایزه نوبل ادبی در سال ١٩٦٥ به شولوخف به خاطر دن آرام محقانه بود یا نه هم، بحث و فحص همچنان ادامه دارد. بعضی ها معتقدند که کمیته نوبل این کار را در واکنش به اظهارات و اقدام برنده نوبل درسال قبل تر انجام داده است. سال ١٩٦٤ ژان پل سارتر نوبل را نپذیرفت از جمله با این استدلال که کمیته نوبل سیاسی کاری میکند و مثلا دادن جایزه به بوریس پاسترناک ، شاعر ناراضی شوروی ، در سال ١٩٥٨ فقط در این چهارچوب قابل توجیه هست. استدلال میشد که کمیته به خاطر رد این اتهام سارتر، سال ١٩٦٥ جایزه را به یک "نویسنده سوگلی نظام شوروی"، يعنی به شولوخف داده است.
بعضی ها هم میگويند که نوبل حق شولوخف بوده ،ولی اقدامات سیاسی بعدی وی در نظام اتحاد شوروی او را به لحاظ اخلاقی مستحق داشتن چنين جايزه اي نمیکند ، چرا که برخی کارهای وی"خیانت به روح آزادی اندیشی یی هست که هر هنرمند و نویسنده انسانگرايي باید بدان مقید باشد." شولوخف از سال ١٩٣٦ تا زمان فوت عضو شورای عالی اتحاد شوروی بود و از سال ١٩٦١ هم عضو کمیته مرکزی حزب کمونيست شد. منتقدان اما کاری با این همکاری او با نظام ندارند و آن را کم و بيش در حيطه اختیارات شخصی خود شولوخف تلقی مي کنند. انتقاد آن ها متوجه این موضوع هست که چرا او سلسله جنبان کارزار اخراج سولژنيتسين از اتحاديه نويسندگان شوروی شد و حتی برای او درخواست ممنوعیت انتشار آثارش را مطرح کرد. فراتر از این، مطرح میشود که سخنرانی شولوخف در سال ١٩٦٦ در کنگره ٢٣ حزب کمونیست که در آن حبس ابد در اردوگاه های کار برای دو چهره منتقد و ناراضی شوروی یعنی "آندره سینیاوسکی" و " یولی دانيل " را کافی ندانست و خواهان به دار کشیدن آنها شد "نشانگر سقوط اخلاقی شوخولف و اوج خوش خدمتی او به نظام حاکم" بوده است.نويسنده ناراضی دیگري، يعنی خانم" ليديا چوکوفسکايا"، يک روز بعد، در واکنش به اين نطق شولوخف نامه معروفی نوشته است و در آن از جمله میگويد:" خود ادبيات شما را به شديدترين مجازاتی که برای يک هنرمند میتوان سراغ گرفت ، يعنی به نداشتن روح و عاطفه هنری محکوم خواهد کرد. و هيچ ستايشی، هيچ درهم و ديناری و هيچ جايزه ملی یا بين المللی هم نمیتواند اين محکوميت را خثنی و بی اثر کند."
باری اين رابطه هنرمند و نويسنده با قدرت و درآمدن يا درنيامدن صدای اعتراض به نقض حقوق انسانی، هنوز هم به اين يا آن شکل مطرح است. سال گذشته که دولت کوبا ٨٠ ناراضی اين کشور رو به حبس هايي تا ٢٠ سال محکوم کرد سرو صدای نويسنده ای مثل ساراماگو ، از پرتغال و برنده نوبل ١٩٩٨ که از دوستان دولت کوبا بود را هم درآورد، ولی کسی مثل گابريل گارسيا مارکز، که دوست نزديک کاسترو هست واکنشی نشان نداد و تلويحا تحريک و مداخله آمريکا در اين قضيه را بی اثر ندانست. البته شايع بود که مارکز بدون آن که صدايش را بلند کند حرفاش را به کاسترو میزند و معتقد است که اين جوری تاثير بيشتري دارد . در اين ميان البته بخش بزرگی از محکوم شدگان در کمتر از يک سال آزاد شدند و کاسترو در ازای آن بهبود مناسبات با اتحاديه اروپا را جايره گرفت، البته به شرطی که کسی با اين ناراضی ها تماس نگيرد و مثل نماينده آمريکا بساط کباب و بحث و فحص در هاوانا با آنها راه نيندازد. باری ، قضاوت ها در مورد اين که واکنش ساراماگو درست بوده يا مارکز، هنوز هم ادامه دارد. برخی ها به پيروی از شعار "مولف مرد، زنده باد متن" ، برايشان مهم نيست که نويسنده يک داستان يا يک متن خوب خودش چه میکند و تا چه حد به ارزش های نهفته در اثرش پايبند است، بلکه برايشان تاثير اين متن روي خواننده و درک و برداشت عمومی که ديگر از حيطه اختيار نويسنده خارج هست اهميت دارد.
مثلا داستايوفسکی که رمان هايش روح و روان و چالش های جامعه روسيه رو پيش چشم ما میگذارد قسما اين آثار را مینوشت که بفروشد و با پول آن قمار کند. آیا قماربازی داستايوفسکی برای مخاطبش بايد مهم باشد ، يا مضمون هايي که او در رمان هايش به آنها پرداخته؟ معتقدان به ديدگاه بالا ميگويند بايد دومی عمدتا برای ما اهميت داشته باشد.
اين که چنين ديدگاهی تا چه حد درست است و آيا چنين تلقی و برداشتی را میتوان تا حد چشم پوشی از سخنرانی شولوخف در کنگره ٢٣ هم تعميم داد سوالی هست که میتواند پاسخ هاي متفاوتی بيابد.
آثار شولوخف در ايران هم تاثيری پردامنه داشته و نسل هايي از سياسيون و مردم عادی را نيز به خود مشغول داشته است. اهميت زبان روايي، ريزبين و پرضرباهنگ "دن آرام" به حدی بوده است که در ايران دستکم دو مترجم نامدار به سراغ آن رفته اند. شاملو برای آن که نشان دهد به آذين نتوانسته مکنونات و گفته های شخصيت های "دن آرام" را آن گونه که بايد به فارسی برگرداند خود در اواخر عمر دست به کار ترجمه آن شد و اينک خواننده ايرانی به جز خواندن رمان شولوخف برای افزدون به تجارب زندگی و درک هنری خود، اين امکان را نيز دارد که از خلال دقت در دو ترجمه ظرفيت ها ، ظرافت ها و ويژگی های زبان فارسی و اهميت کار مترجم در شناختن و استفاده از اين امکانات را بهتر دريابد.
به هر رو، صدمين سال تولد شولوخف مصادف شده است با چهارصدمين سال تاليف رمان معروف دن کيشوت، اثر سروانتس. در سراسر جهان و به ويژه اسپانيا و کل کشورهای اسپانيولی زبان به اين رمان به مثابه اثری که برشی از ذهنيات و دلمشغولی های مقطعی از تحولات جامعه بشری را به تصوير میکشد و در عين حال شخصيت هايي کم و بيش همه جايي و همه زمانی در آن ايفای نقش میکنند نگاه میکنند و کمتر در خود شرح حال سروانتس و فرازونشيب زندگی او دقيق میشوند. زمانی که فاصله زمانی ما از مقطع کنونی تاريخ دورتر شود و تجربه نظام شوروی صرفا به مثابه موضوعی تاريخی و صرفا پژوهشی جالب باشد شايد کتابخوانانی که اثر شولوخف را در دست میگيرند، لذت خواندن کار وی و ترسيم شيوا ، شکيل و پرکشش برشی از زندگی و تعامل مردم متعلق به دوره ای خاص از تاريخ چنان برايشان عمده شود که تامل در زندگی خود شولوخف و پس و بلند کار او برايشان اهميت ويژه ای نيابد.