iran-emrooz.net | Fri, 16.01.2009, 18:56
انسانم آرزوست
شكوفه تقى
جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
شب عيد است،
برف مىبارد
و درختهاى زينت شدهى كاج را
در ميهمانى شادى و شراب،
به رقص فراموشى كودكان «غزه» مىخواند
اما در اوپسالاى كوچك ناتوانى من
در آتش بازى شهر و عربدهى خيابانها
پرندهى زندگى،
در زنجير يكنواختى و هم رنگى
بال شكسته،
در گوشهى پنجرهى دردمند زمستان،
كز كرده مىماند
و خواب مىبيند
كه در فراسوى ديوارهاى نامرئى اين شهر،
در آغوش نفروختهى يك آسمان انسانى،
پروازى آفتابى مىكند.
و در آن رؤيا،
مىبيند
كه هنوز، آدمها
وقتى
كشتار كودكان را،
در ميدان نابرابر جنگ تكمهها،
با شهر كوچك «غزه» مىبينند
فرياد مىزنند چرا؟
و كارى مىكنند.
هنوز هستند كسانى
كه در اين بازار خود فروشى تمدنها
روحشان را
حتى به بهاى اكسير و كيميا
هم نمىفروشند،
كاش مىشد بذر رؤياها را كاشت
و از آن انسانيت ناياب
در مزرعهى واقعيت،
خوشهاى خورشيدى
برداشت
و آن را
بر انجماد خون محبت
در اين بيرگى بيدارخواب دنيا گذاشت
كاش...
شكوفه تقى
اوپسالا اول ژانويه ٢٠٠٩