iran-emrooz.net | Wed, 14.01.2009, 11:57
تاريخچه روستاى سفيلان
اى كاش پدرم شهرى بود...
سعيد ايدر
|
سعيد ايدر (مدير فعلى مدرسه)
بيشتر مردم اين روستا از فرزندان خالو هستند، او چهار فرزند داشت به نامهاى جمعه، محمد شفيع، محمد رفيع و حسين.
حاج خدامراد، حاج بابا، حاج سوخته و مشهدى امير از فرزندان جمعه هستند.
مكى آقا و مشهدى سميع از فرزندان محمد سميع هستند. محمد رفيع فقط يك دختر داشت و سبزعلى هم فرزند حسين است. اينها از طايفهى بزرگ ابراهيم محمدى هستند البته از طايفههاى بزرگ جليلى، ارمندى، موسوى و ا... دادى و... افرادى بودند كه با نوادگان خالو ازدواج كردند و در سفيلان خانهاى ساختند و در همينجا ساكن شدند.
نياكان مردم سفيلان در ده صحرا زندگى مىكردند و شغل اصلى آنها دامپرورى بود، براى همين منظوركوچ مىكردند، تابستانها در سفيلان كنونى و زمستانها در روستاى كلوارى واقع در شهرستان لردگان ييلاق و قشلاق مىكردند. بزرگان همين عشاير به نامهاى حاج بابا و مكى آقا همراه با برادرانشان تصميم گرفتند در سفيلان خانه بسازند، ابتدا حاج بابا و سپس مكى آقا خانهاى با خشت و گل بنا كردند، چندين سال همين دو خانه بود.
اوّلين بنا به دست (حاج بابا) ساخته شد، براى همين منظور سفيلان كنونى به ده حاج بابا معروف شده بود و هركس به اين قسمت كوچ مىكرد مىگفتند به ده حاج بابا كوچ كرده است. به قول ديگر چون ايلات و عشاير براى يافتن چراگاه مناسب جهت دامهايشان به اين منطقه كوچ مىكردند به سف ايلان معروف بود كه كم كم نام سفيلان را به خود گرفت.
با تحقيقى كه توسط دانشآموزان كلاس پنجم دبستان چهارده معصوم (ع) سفيلان صورت گرفته است روستاى سفيلان داراى ۵۶ خانوار و ۲۹۴ نفر جمعىّت است.
تا سال ۱۳۸۰ معلّمان عزيز در خانههاى مردم روستا مشغول به تدريس دانشآموزان بودند و هيچ اتفاقى هم برايشان رخ نمىداد تا اينكه مدرسهاى با زير بناى ۹۰ متر مربع و از هر جهت غير استاندارد ساخته شد كه تا ۲۴/۱۰/۱۳۸۳ بيشتر عمر نكرد.
روز پنجشنبه ۲۴/۱۰/۸۳ مدير براى كپى سوالات امتحانى به مدرسهى ديگرى رفته بود مرحوم يزدان خسروى يكى از آموزگاران آموزشگاه امام خمينى (ره) سفيلان (چهارده معصوم (ع) كنونى) در مدرسه حضور داشت بخارى يكى از كلاسها آتش گرفت، نبود حتا يك كپسول اطفاء حريق يك كيلويى،باعث آتش سوزى بزرگى شد وى هر چه زحمت كشيد نتوانست كارى از پيش ببرد در نتيجه خودش همراه سيزده نوگل به ديار حق شتافتند. (يادشان گرامى باد) به همين دليل نام مدرسه را چهارده معصوم (ع) گذاشتند.
اين روز را مردم سفيلان هيچگاه از ياد نخواهند برد.
بعد از جريان آتش سوزى مدرسهاى بزرگ و استاندارد ساخته شد،جادهى روستا آسفالت شد، مهمتر از همه خانههاى روستا گاز كشى شدند. (نوش دارو بعد از مرگ سهراب)
در تاريخ ۵/۱۱/۱۳۸۳ تقريباً ده روز بعد از آتش گرفتن مدرسه اينجانب سعيد ايدرهمراه دوست عزيزم آقاى ايرج صفيان داوطلب خدمت به دانشآموزان روستاى سفيلان شديم و درون كانكسهايى كه به منظور كلاس به روستا آورده بودند مشغول تدريس دانشآموزان عزيز شديم، در سال تحصيلى۸۵-۸۴ دوست عزيز ديگرى به نام آقاى سيد شهاب موسوى نيز به كمك ما آمد در همان سال مدرسهى جديد افتتاح شد و دانشآموزان در مدرسهى جديد مشغول به تحصيل شدند.
در سال ۸۷-۸۶ در سازماندهى كلى دو دوست و همكار گرامى ديگر داوطلب خدمت به دانشآموزان روستاى سفيلان شدند، دوستان عزيز و گرامى، برادران محبوب خودم آقايان يحيى عظيمى و غلامحسين حاتمى.
اى كاش پدرم شهرى بود...
(سامان جليل پيران كلاس پنجم دبستان روستاى سفيلان)
اى كاش پدر من هم در يك شهر بزرگ زندگى مىكرد تا وقتى من و خواهرم به مدرسه مىرفتيم هيچ خطرى ما را تهديد نمىكرد. همان سالى كه مدرسهى ما آتش گرفت من كلاس اوّل بودم مدرسه بيرون روستا بود من از ترس اينكه شكار سگهاى روستا نشوم يا اينكه گرگى مرا پاره نكند همراه بزرگترها به مدرسه مىرفتم آن روز پنجشنبه بود و كلاس اوّليها تعطيل بودند خواهرم همراه دوستانش به مدرسه رفتند از سه معلّم فقط يك نفر مدرسه بوده بخارى كلاسها هم از نوع غير استاندارد بودند بخارى كلاس آتش مىگيرد هوا بقدرى سرد بود كه آبها هم يخ زده بودند چهار نفرى كه از حادثه جان سالم بدر بردند براى آوردن آب به داخل روستا مىروند (در آن روز برفى اگر ما در يك شهر بزرگ زندگى مىكرديم مدرسهها به علت بارش برف و سردى هوا تعطيل مىشد) دست خالى بر مىگردند و مىگويند آقا آبها يخ زدهاند.
ديگر چه بگويم ما از به صدا در آمدن دزدگير مدرسه كه در حال سوختن به صدا در آمده بود به طرف مدرسه دويديم ديگر كار از كار گذشته بود خواهرم به همراه دوستانش در آتش سوخته بودند.
مدرسهاى كه غير از چند تخته سياه و مقدارى گچ در آن نبود دزدگير داشت كه مبادا كسى بيايد و يك گچ بدزدد. كسى نبود بگويد راه آمدن بچهها به مدرسه را مقدارى شن بريزيد تا در گل و لاى فرو نروند، يا بگويد آيا وسايل كمك آموزشى نياز ندارند؟ آيا به يك بخارى نفتى سادهى استاندارد نياز ندارند؟
كوتاهى كردند و ما مكافاتش را كشيديم و خواهيم كشيد. مى گوييد چرا خواهيم كشيد؟ الآن مىگويم، بعد از حادثهى سفيلان همه مدارس و اماكن به كپسول اطفاء حريق مجهّز شدند ولى حالا،جادهى روستاى ما را بعد از آن حادثه آسفالت نمودند ولى جاده بدون نقشه بردارى و غير استاندارد است، پيچ بدى دارد كه تا به حال چند وسيله از جمله تراكتور و موتور سيكلت به داخل رودخانهى فصلى سقوط كردهاند به حمد خدا كسى جانش را از دست نداده است. ولى كارى نمىكنند تا خداى نكرده اتفاق ناگوارى بيفتد بعد به تكاپو مىافتند. ما روستاييان فقير موش ازمايشگاهى شدهايم، بلاها اوّل سر ما مىآيد بعد براى شهرهاى بزرگ اقدامات درستى انجام مىدهند.
به ياد ۱۳ كودك سفيلانى كه در آتش سوزى مدرسه روستاى سفيلان جان پاكشان را فدا كردند
انجمن حمایت از حقوق کودکان
http://www.irsprc.org