iran-emrooz.net | Sat, 03.01.2009, 0:27
(بخش ششم)
درباره رادیو و تلویزیون در ایران
گفتوگوی ماندانا زندیان با ایرج گرگین
فصلنامهی ره آورد - شمارهی ۸۵
ماندانا زندیان: شما گفتید که سانسور در درجهی اول، و نداشتن امکانات خبررسانی که در اختیار یک خبرنگار آمریکایی و اروپایی یا ژاپنی است در درجهی دوم، باعث میشوند که ایرانیان در مواقع بحرانی رویدادهای داخلی ایران را نیز در کنار مسائل مهم دیگر نقاط جهان، از پنجرهی رسانههای غیر ایرانی به تماشا بنشینند.
این شاید بهترین و قابل اطمینانترین راه دریافت اخبار داخلی نباشد. برای مردمی که مثل ما رسانههای داخلیشان قابل اطمینان نیستند و رسانههای برونمرزی همزبانشان یا وابسته به دولتهای مخالف با دولت کنونی کشورند، یا خصوصی اند و سیاست و خبر آمیزهای میشوند برای سودجوییشان، واقعاً به چه منبعی میشود بیشتر اطمینان کرد؟
ایرج گرگین: اشارهی من به امکانات و وسائل خبررسانی در آن بخش از گفتگو مربوط به گذشته بود. در زمان ما وسائل خبررسانی بیش و کم یکسان در اختیار همگان قراردارد. یک تلفن همراه که با آن بتوان عکس و تصویر متحرک گرفت و S.M.S فرستاد، میتواند در مقیاس کوچکتر کار یک خبرگزاری را انجام دهد. مشکل اصلی همچنان «سانسور» یعنی جلوگیری از پخش خبر و یا تحریف آن است.
سانسور بیرحمانه و غالباً احمقانهای که مانع دسترسی فرد به واقعیت امور و نتیجهگیری و قضاوت و انتخاب او میشود، حوزهی تفکر او را محدود میکند، و میخواهد تا همگان تنها از یک دریچه به جهان و رویدادهای آن بنگرند. کاری که در زمان ما روز به روز برای عاملان سانسور دشوارتر میشود. در حقیقت با وجود اینترنت و پیشرفتهای شگفت انگیز در زمینهی تکنولوژی ارتباطی، اینک کار سانسورگران بیش از «ممانعت»، ایجاد «مزاحمت» شدهاست.
اما اگر ایرانیان حتی رویدادهای داخلی کشورشان را در کنار مسائل دیگر جهان از پنجرهی رسانههای «غیر ایرانی» تماشا کنند، گناهش به گردن نظامی است که چنین وضعی را موجب میشود. گرچه به عقیدهی من، یک رسانهی سالم و درستکار و حقیقتگو لازم نیست حتماً «ایرانی» باشد تا بتوان به آن اعتماد کرد و به تماشای آن نشست: «ای بسا هندو و ترک همزبان...»
مسئلهی اصلی همان سلامت و درستکاری و حقیقت گویی است. این نکته هم در مورد رسانههای بین المللی غیر ایرانی که فارسی زبان نیستند ، و هم در مورد رسانههای فارسی زبان که ایرانیان ( بخش خصوصی در خارج از کشور) و یا غیر ایرانیان (دولتها یا بنگاههای خارجی) بنیادنهادهاند صدق میکند. یک رسانهی «ایرانی» که دروغ بگوید و خرافات و واپسگرایی را تبلیغ کند، مسلماً به دلیل «ایرانی بودن» مزیتی بر یک رسانهی «غیر ایرانی» ترقیخواه و حقیقتگو ندارد، همچنان که یک رسانهی «غیر ایرانی» یا بنیان نهاده شده توسط غیر ایرانیان که دروغ بگوید و آشوبهای قومی و تجزیهطلبی را دامن بزند شایستهی اعتنا نیست.
تردید نیست که شهروندان هر کشوری ترجیح میدهند که خبر را به زبان خود و از رادیو و تلویزیون خود بشنوند و ببینند.
در همه جای دنیا قاعده همین است و ایران نیز از این امر مستثنی نیست. تعداد شنوندگان و بینندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شاید میلیونها بار بیش از مجموع رادیوها و تلویزیونهایی باشد که از خارج برای ایران به پخش برنامه میپردازند. این امری طبیعی است. با وجود این تصور نمیکنم شما از صدا و سیما مثلاً خبر دستگیری دانشجویان اعتصابی دانشگاه علامه طباطبایی و سپس آزادی آنها را بشنوید. بلکه برای شنیدن صدای آنها یا اعضای خانوادهشان یا علت گرفتاریشان باید به رادیوهای فارسی زبان خارج گوش بدهید و خبر را از منابع «غیر ایرانی» دریافت کنید.
اگر خبری هم دربارهی این گونه دستگیریها در رسانههای داخل ایران منتشر شود، از سوی مقامات امنیتی است که دستگیرشدگان را پیش از محاکمه و تشکیل دادگاه، گناهکار میشناسند. در صورتی که پخش چنین خبرها و مصاحبههایی به کسی لطمه نمیزند، تنها اعتماد مردم را به دستگاههای ارتباطیشان بیشتر میکند.
از تجربهی خودم در این باره بگویم و خاطرهای را نقل کنم که به اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی برمیگردد.
در دانشگاه اعتصاب و تظاهراتی صورت گرفته بود. کار اعتصاب به خارج از دانشگاه کشیده شد و به شکستن شیشههای اتوبوسها و جنگ و گریز با پلیس در خیابانهای اطراف دانشگاه انجامید. عدهای از دانشجویان معترض دستگیر و چند تن آنان پس از بازجویی آزاد شدند. من در تلویزیون ملی ایران با مسئولیت خود، در مقام مدیر خبر، نمایندگان دانشجویان آزادشده را به یک جلسه گفتگوی تلویزیونی دعوت کردم و آنان با موهای تراشیده شده در جریان دستگیریشان در این گفتگو شرکتجستند و اعتراضهای خود را بیان کردند و هرچه دل تنگشان خواست گفتند.
پخش این مصاحبه مقامات امنیتی را برآشفت و تنها حمایت و پشتیبانی شخص سرپرست تلویزیون، آقای قطبی، مانع از آن شد که به سراغ من بیایند. اما کار بالا گرفت و شکایت نزد نخست وزیر بردند. مرحوم هویدا مرا احضار کرد. یک روز صبح زود همراه آقای قطبی برای ادای توضیح نزد ایشان رفتیم. من منتظر ابراز خشم و عتاب نخست وزیر بودم، اما مرحوم هویدا تنها به تذکری اکتفا کرد: «گرگین، باز شیطنت کردی؟» و ماجرا در همین جا ختم شد.
اما پخش آن گفتگو از شدت خشم و اعتراض دانشجویان کاست و تصور میکنم حیثیت و اعتبار تلویزیون ملی ایران را نزد آنان افزایشداد.
سالها گذشت و این ماجرا مانند دهها موضوع دیگر شبیه به آن از دوران کار در رادیو و تلویزیون ملی ایران، در گوشهای از ذهن من به عنوان یک خاطرهی مطبوع جائی یافت تا این که روزی در آمریکا در یک جلسهی فرهنگی - و یا در خیابان - درست به خاطرم نمانده است، مردی که تقریباً چهل ساله مینمود، با ظاهری احترام برانگیز نزد من آمد و به گرمی با من دست داد و روبوسی کرد و گفت یکی از آن دانشجویانی بودهاست که در آن گفتگوی تلویزیونی پس از رهایی از زندان شرکت جسته، و اکنون پزشک است و رهسپار ایران.
او چنان از آن ماجرا به نیکی یاد کرد و مرا ستود که بی اختیار نزد خود احساس سرافرازی کردم و چند لحظهای به خود بالیدم!
تصور میکنید در همهی این سالها، در دهههای گذشتهی پیش و پس از انقلاب سال ۵۷، چه تعداد جوانان و دانشجویان ایرانی تنها به گناه ابراز شور جوانی و به جرم داشتن و یا بیان عقیده و نظری که گذشت زمان ناگزیر آن را تغییر میداد و یا صیقل میزد، از تحصیل و زندگی بازماندهاند و قربانی شدهاند؟ و چه تعداد بیشتری احساس میکنند که راه تنفس آنها را بستهاند و اگر بتوانند دهان بازکنند تنها فریاد از گلویشان برخواهدخاست.
این حرف تازهای نیست و تجربهای که نتایجش جلوی چشم ماست، حکایت از آن میکند که ممنوع کردن و محدودکردن و «دورشو، کورشو»هایی که مجموع آنها سانسور خوانده میشود، به عکس تصور نظامهای حاکم، برای جامعه – و برای خود آن نظام – از دادن آزادیهای به ظاهر خطرناک، مصیبتبارتر است. طنز تاریخ در این است که گویا این نکته را هیچ کس به خاطر نمیسپارد، در نتیجه «به یک گردش چرخ نیلوفری»، آزادی خواهانِ دیروز به مستبدان امروز، زندانیان دیروز به زندانبانان امروز و شکنجهشدگان دیروز به شکنجهکنندگان امروز تبدیل میشوند و این دور باطل ادامه مییابد...
اما اجازه بدهید به اصل مطلب بازگردیم و بیش از این «درددل» نکنیم! میپرسید به که باید اطمینانکرد؟ و مردمی که به رسانههای خودی اعتماد ندارند و رسانههای برونمرزی همزبانشان یا وابسته به دولتهای مخالف با نظام کنونی کشور است و یا سازمانهایی خصوصیاند که ممکن است خبر و سیاست را بهانهای برای سودجویی قراردهند، چه باید بکنند؟
پاسخ کوتاه من این است که انتخاب باید کرد. باید عقل و درایت را به کارانداخت و جنس بد را از جنس خوب جداکرد و تمیزداد. کار دشواری است، ولی چارهای نیست. در عصر Globalization و اینترنت، در دوران رقابتها و بحرانهای سیاسی و اقتصادی، نه میتوان جلوی دولتها را گرفت و نه بازرگانان را که به یک رسانهی همگانی به چشم یک ابزار سیاسی و یا یک وسیلهی کسب و کار مینگرند. در حقیقت گفتهی حافظ را باید به یادآورد:
«صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا که قبول افتد و که در نظر آید»
نمیتوان انتظار داشت که یک رسانهی غیردولتی که مردم خود هزینهی آن را تأمین و گردانندگان آن را تعیین میکنند در خارج از کشور به وجود آید و همه با هر نظری از آن راضی باشند. در داخل کشور این امر عملی است، اگر نظام حاکم تاب آزادی بیان را داشتهباشد و مردم معنی مسئولیت را به درستی دریابند.
ماندانا زندیان: در بسیاری موارد دیدهشده که رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در ترجمهی خبرها یا تفسیرهای خبرگزاریها و نویسندگان خارجی، اصطلاحات به کارگرفته شده توسط آنان را دربارهی رویدادهای داخلی ایران، عیناً به فارسی برگردانده، در متن خبر به کار میبرند. اصطلاحاتی نظیر «جاه طلبیهای هستهای ایران» که مورد اعتراض برخی مطبوعات داخل کشور قرارگرفت. لطفاً کمی در این مورد توضیح دهید.
ایرج گرگین: نظر من این است که در ترجمهی مطالب خبرگزاریها یا مفسران خارجی باید امین بود و بهترین معادلها را در زبان فارسی بهکاربرد، و اگر آن متن احیاناً با نظر و احساس ما مطابق نبود، آن را تغییر نداد و آن را از قول آن منبع نقلکرد و تاکید کرد که منبع چیست یا کیست.
در مطلبی که خود مینویسید، مختارید هرگونه که بخواهید کلمات و عبارات را بهکارگیرید، ولی اگر یک خبرگزاری یا یک فرد خارجی کلمهی Ambitious را در مورد برنامهی هستهای ایران بهکاربرد، قول او را باید نقلکرد، صرف نظر از آن که «جاه» همان «مقام» است. در واقع چون ایران قصد دارد در باشگاه اتمی جهان و یا در میان سایر کشورهای صاحب انرژی اتمی جایگاهی بیابد، بنابراین ظاهراً «طلب جاه» اشکالی ندارد، اما میدانیم «جاه طلبی» که احتمالاً در غرب یک صفت پسندیده است، در ادبیات ما به معنای منفی «زیاده خواهی» به کار میرود. این نکته نیز درست است که گاه مفاهیم و مقاصد سیاسی معین که مورد نظر کشورها یا محافل خاصی است، در اخبار رسانههای ایرانی یا متعلق به ایرانیان عیناً انعکاس مییابد. به نظر من برای یک ایرانی، مخالفت با رژیم حاکم بر ایران در دورانی معین، نباید موجب ضدیت با منافع ملی درازمدت ایران شود، اما برای یک رسانه، رعایت امانت و بیطرفی در نقل خبر اهمیت دارد. جای بحث دقیقتر و مشروحتر در این باره نشریات تخصصی رسانههاست.
ماندانا زندیان: صحبت از اینترنت به میانآمد. اینترنت رسانهای است محاورهای یا Interactive و مخاطب یا مصرفکننده میتواند در آن نقش فعال داشته باشد. آیا این از قابلیت تلقین و تحمیل ایدئولوژی یا به اصطلاح اِعمالِ «شستشوی مغزی»ِ چنین رسانهای میکاهد؟ نگاه شما به رادیوهای اینترنتی چگونه است؟
ایرج گرگین: رادیوی اینترنتی، مدیوم (رسانه) جدیدی است که جای رادیوهای موج کوتاه و متوسط و اِف. ِام. را نخواهدگرفت ولی در محدودهای کوچکتر نقش آنها را ایفا میکند و حتی در مقیاسی از آن هم کوچکتر، نقش تلویزیون را.
به گمان من هنوز همهی امکانات و ویژگیهای رادیوهای اینترنتی به کارگرفته نشده است و این رسانهی جدید در یک دوران انتقالی به سرمیبرد. محاورهای (Interactive) بودن تنها یکی از ویژگیها و مزیتهای آن است. البنه اینترنت همانطور که معروف است یک رسانهی «دموکراتیک» به حساب میآید. اما همچنان که دموکراسی میتواند با هرج و مرج توأم باشد، اینترنت نیز که اکنون دوران نوجوانی خود را میگذراند، در معرض همین خطر قراردارد. ولی قابلیت تلقین – اگر نه تحمیل– اینترنت را نباید دست کم گرفت.
درمبارزات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا این بار در گردآوری پول و معرفی باراک اوباما و پیروزی او، اینترنت نقشی مهمتر از دیگر رسانهها ایفا کرد. تصور میکنم مانند سایر دستاوردهای علمی و تکنولوژیک انسان، اینترنت نیز میتواند، بسته به استفادهای که از آن میشود، مانند یک شمشیر دولبه عملکند: هم در خدمت نشر آگاهی و گسترش فرهنگی قرارگیرد و هم مثلاً وسیلهای باشد در دست سوداگران فحشاء کودکان.
هم اکنون بحثی مفصل میان طرفداران آزادی بدون قید و شرط اینترنت و هواداران کنترل آن - که غالباً دولتها هستند - جریان دارد. شک نیست که دولتها مایلند کنترل اینترنت را وسیلهای برای سانسور سیاسی هم قراردهند؛ ولی بهتدریج نوعی قراردادهای غیررسمی برای استفاده از اینترنت و کنترل آن شکل میگیرد و در همین حال از یکسو دستاوردهای باورنکردنی کاربرد اینترنت در زمینهی گسترش دانش و اندیشه و از سوی دیگر هرج ومرج در این اقلیم تازه کشف شده پابهپای هم پیشمیروند.
ادامه دارد
بخشهای پیشین گفتوگو
بخش نخست گفتوگو
بخس دوم گفتوگو
بخش سوم گفتوگو
بخش چهارم گفتوگو
بخش پنجم گفتوگو
نظر کاربران:
بحث های دنباله دار و منطقی شما درباره سانسور بسیار جالب و مفیدند. سانسور بزرگ ترین مشکل رادیو و تلویزیون های ایرانی در داخل و خارج در پیش از انقلاب و اکنون است. و تحریف می تواند از سانسور هم بدتر عمل کند!
اگر سانسور / تحریف از جانب یک آدم هوشمند انجام شود (هوشمند به معنای کسی که دست کم سواد ادبی درستی داشته باشد نه آن که یک "نفوذی" باشد) باز هم قابل تحمل تر است. در شرایط کنونی ایران، بی سوادی و کم سوادی متولیان سانسور و نویسندگان و مترجمان و از همه بدتر گویندگان خبر در رسانه ها، به ویژه در رادیو و تلویزیون، کار را از خراب هم خراب تر می کند چرا که بعضی از خبرها(ی به ویژه خارجی) اصلاً قابل فهم نیستند حتی اگر سانسور نشده باشند و این خودش به برداشت اشتباه مردم دامن می زند. در خارج از ایران هم که بیشتر گویندگان و تهیه کنندگان و نویسندگان و حتی سردبیرهای خبر زبان فارسی را درست نمی دانند و ترجمه ها و نوشته ها و اجراهایشان پر از اشتباه است.
دیگر اینکه هیچ نظام حاکمی در ایران تاب آزادی بیان (حتی به صورت "سوپاپ اطمینان" از نوع فرضاً آمریکایی آن) را ندارد! یا وقتی هم سوپاپ اطمینانی هست، بیشتر در قالب طنز آبکی مثل مجله ی گل آقا و مانند آن است تا مناظرات و گفت و گوهای جدی، و البته دوستانه، محترمانه و صلح آمیز. یا حتی وقتی چنان کارهای مثبتی هم هر هزار سال یک بار انجام می شود، طوری نیست که عامه ی مردم (و نه فقط خواص، فرضاً قشر دانشجو و نویسنده و ژورنالیست) را کاملاً و به درستی به خود جلب کند؟ در واقع یکی از مشکلاتی که مردم ایران مسئولیت پذیری لازم را برای داشتن آزادی بیان و حذف سانسور از رسانه ها ندارند این است که امکان تمرین دموکراسی به آنها داده نشده و بین آزادی های حقیقی نسبی و مردم رابطه درستی برقرار نشده است. شاید رسانه های خارج از کشور با کمک شخصیت هایی نظیر آقای گرگین بتوانند با دلسوزی و صداقت این راه را بازکنند.
متشکرم و سالی با سلامتی و موفقیت و شادکامی برایتان آرزو می کنم.
*
Happy new year to everyone here! I totally agree with Mrs. Minou Massih’s comment on the subject of oppositions defining their identity with being against everything and anything related to Iran’s current events and even achivements or Islam as a religion some people believe in and want to practice it by all means.
Regarding Mrs. Zandian’s first question ( considering the other comment about Mr. Gorgin stats his comments with “ I think “, “ I believe” as oppose to most Iranian people in media who say “ EVERYONE KNOWS ” or “ EVERYONE SAYS”) so, “I think” there is a third reason why we do
not trust/ llisten/ watch Iranian media neither the ones inside Iran nor the ones outside and that is the fact that Mrs. Massih brought up. They are prejidous and they are HEZBAEE. They have to be against any single word that is told by Iranian government or even Iranian civilians who live inside the country like filmmakers, writers. They have to prove that they are oppositions and this is very dangerous.
These days are going to pass and our country will be there after this. Our judgments and our words will be part of our culture and our history. It’s better to be fair rather than being opposition.
Mr. Gorgin says that:
مخالفت با رژیم حاکم بر ایران در دورانی
معین، نباید موجب ضدیت با منافع ملی
درازمدت ایران شود،
And it’s very true. I thank you Mr. Gorgin and greatly appreciate your years and years of honest effort.
M. Seddigh
*
سلام و سال نو مبارک. بسیار مطلب خوب و قابل تاملی بود. از ایران امروز تشکر می کنم که به طور مرتب و با این نظم تمام بخش های این نوشته را منتشر می کند. سوال ها و جواب های این بخش مصاحبه از همیشه روان تر و در عین حال دقیق تر بود و تمرکز کاملی بر رسانه های ایران داشت که خیلی قابل استفاده است. با توجه به نظر آقای پارسا که توجه مرا جلب کرد من هم اظهار نظرم را چنین آغاز می کنم:
"من فکر میکنم" روی رسانه های فارسی زبان خارج از ایران در دوران بعد از انقلاب کمتر تمرکز کرده اید در حالی که موضوع امروز ما این است. امیدوارم در دنباله بحث به رسانه های فارسی زبان خصوصی خارج از ایران بپردازید بهبود این رسانه ها به بهتر شدن شرایط زندگی ایرانیان ساکن ایران و خارج از ایران کمک می کند. موردی که به نظر من می رسد اصرار و حتی تعصب برنامه سازان ای رسانه ها در "اپوزیسیون" نشان دادن خود در هرمورد ممکن است. بیشتر برنامه سازان برنامه های جدی و برنامه های سیاسی شخصیت و هویتشان در مخالفت با هرچیزی که در ایران اتفاق میافتد است و همین تعصب آنها را به گروهی یکسونگر و جانب دار مبدل کرده که نمی شود به آزادی خواهی آنها اعتماد کرد. این مسئله به عنوان نمونه در ماجرای کنونی جنگ غزه مشهود است. در بیشتر نقاط دنیا دولت ها و ملت ها برخورد تند دولت اسرائیل را در حملات هوایی و زمینی محکوم کردهاند و تظاهرات چندین هزار نفره برپاکردهاند. تمام رسانه های غیر ایرانی بیشتر ساعات روز در حال صحبت در این باره اند ولی رسانه های فارسی زبان خارج از ایران به جز چند جمله در خبر در این باره حرفی نمی زنند و روال عادی برنامه های خود را ادامه می دهند. چند بار هم که کمی صحبت به میان آمد بیشتر آنها مردم ساکن نوار غزه را به دلیل مسلمان بودن و عرب بودن و حمایت دولت ایران از آنها محکوم کردند. یعنی به خاطر مخالف ماندن با اقای احمدی نژاد با کشته شدن شهروندان غیر نظامی یک کشور موافقند. این مسئله تا آنجا پیش رفته که در بیشتر رسانه های مزبور برنامه هایی علیه دین اسلام و تبلیغ ایین مسیحیت تولید می شود تا ضدیتشان با جمهوری اسلامی کاملا ثابت شود. ایا التزام به همیشه و به اجبار اپوزیسیون هر حرف و حرکت دولت ایران بودن خودش یک ایدئولوژی تحمیلی زورگوی دیگر نیست که می تواند به قضاوت ها و عملکردهای مستبدانه مشابه جمهوری اسلامی تبدیل شود؟ ایا وظیفه رسانه های مزبور " اپوزیسیون بودن " در هر شرایطی است یا حقیقت سانسور شده در داخل را به گوش مردم رساندن؟ آقای گرگین چقدر این مورد را مهم می دانند و در این باره چه پیشنهاد می کنند؟
سؤال دیگر من این است که دلیل شکل گیری رسانه های فارسی زبان خصوصی در خارج از ایران در روز اول چه بود؟ ایا ایجاد رسانه ای بود که فارسی زبان باشد و این زبان را حفظ کند یا کمک به براندازی زودتر حکومت ایران و بازگشتن به وطن یا اطلاع رسانی بدون سانسور دولتی به مردم داخل و خارج ایران و ایجاد فضایی که حزب ها و ایدئولوژی های همیشه زیر تیغ در داخل کشور بتوانند در آن حرف خودشان را بزنند و نظر مردم را هم بشنوند؟ ایا هیچ یک از این اهداف به دست آمده اند؟ آقای گرگین در رادیو و تلویزیون و مجله امید چقدر به هر کدام از این هدف ها نزدیک شدند؟
متشکرم و آروزی موفقیت شما و این طرح ارزنده را دارم.
مینو مسیح
*
با درود و آرزوی بهروزی و تبریک سال نوی
میلادی.
مطلب بسیار خوب و کامل آقای ایرج گرگین را خواندم و مثل همیشه نثر روان و تمیز ایشان را بسیار تحسین می کنم.
آرزوی سلامتی و سربلندی آقای گرگین را دارم. آقای گرگین در بخش پیشین به عدم شناخت و آگاهی خبرگزاران غیر ایرانی از فرهنگ و شرایط حاکم بر ایران در زمان انقلاب و گروگان گیری اشاره کردند و گفتند که به همین دلائل گزارش های آنها با واقعیت فاصله داشت و اثر چندانی هم بر مردم نمی گذاشت.
سؤال من این است که اصولا چرا روزنامه نگاران و مفسران و تحلیل گران اخبار ایرانی از ترجمۀ گزارش ها و تحلیل های روزنامه نگاران غیر ایرانی در مورد اخبار بومی استفاده می کنند؟ آیا این کار درست است؟ چرا نمی شود خبر و ارتباط را نه به طور رسمی، چون ممکن نیست، به هر طریقی که می شود از متخصصین آن رشته در داخل ایران تهیه کرد؟ رادیو فردا در این راه قدم های موفقی بر می دارد و اخباری هم که می دهد خیلی به واقعیت نزدیک تر است. مشکل بزرگ و جدی ما این است که به دلیل خبرها و گزارش های تحریف شده و مغرضانه و به بسیاری دلائل دیگر مردم ما هم دیگر به خبرها جدی توجه نمی کنند و گزارش ها اثر خود را نمی گذارند. این بی توجهی مردم و بی اعتمادی در نهایت به نفع حکومت کنونی ایران است. در واقع رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بیستر در جهت اینجا ماندن ما کار می کنند تا کمک به تغییر شرایط و برگشتن ما به ایران. شما به خبر و تفسیر خبر و گزارش های صدای آمریکا که مثلا اپوزیسیون محسوب می شود توجه کنید، ببینید که چقدر از اپوزیسیون بودن خودتان شرمنده می شوید و ترجیح می دهید بی تفاوت محسوب شوید و تلویزیون های غیر سیاسی را نگاه کنید.
با سپاس مجدد از آقای گرگین که تجاربشان را به ما منتقل می کنند.
ن. ا
*
با تشکر فراوان و آرزوی سربلندی و شادی برای همۀ شما در سال ۲۰۰۹.
مطلب بسیار آموزنده و منصفانهای است. اگر تک تک افرادی که در سمت های مختلف چه در زمان پیش از بهمن ۵۷ و چه پس از آن در ایران یا خارج از ایران در زمینۀ مسائل مربوط به ایران کار کرده اند با نگاهی عادلانه به قضاوت و نقد شرایط و امور بنشینند و به جای پرخاش دادن و فریاد زدن حقایق را ساده و بدون کلی گویی باز کنند شاید ما بالاخره روزی به جامعه مدنی که صد سال است در جست و جوی آنیم برسیم.
سخنان آقای گرگین در کنار تمام آگاهی هایی که به خواننده می دهند و حتی برای من که سال های پیش از انقلاب را تجربه کردهام روشنگرند، یک درس بزرگ به من دادند و آن این که ایشان در مقام یک صاحب نظر و استاد و پیش کسوت در زمینه ای که دارند بحث را پیش می برند، در پاسخ هایشان از «به نظر من» یا «من فکر میکنم» یا «من تصور میکنم»
استفاده می کنند و جایی برای نظر متفاوت یا مخالف خواننده باز می گذارند و برای خودشان که اگر در آینده به دلیلی فکرشان تغییر کرد با همین متانت و بدون داد و فریاد می توانند حرفشان را بزنند.
برای من ایرانی این بزرگ ترین درس از این سلسله گفت و گوها بود. با ارادت و آرزوی بهترین ها برای آقای گرگین و با تشکر از خانم ماندانا زندیان که همیت کرده اند و این کار را پیش می برند.
امیررضا پارسا