iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2008, 8:52
باز با تو میگویم
روشنک آمرین
زندگیمان دو نیمه شد.
و زمان وزید
بر برگهای نارون باغستان
که بارها و بارها
زرد شدند و ریختند
بیآنکه من و تو
در سایهاش لختی نشسته باشیم
و دستان ما نیز اندک اندک رنگ خزان گرفت.
زندگیمان دو نیمه شد.
دو نیمهی مانده در آرزوی دیدار
دو نیمهی جدا
دو نیمهی تبعید.
و ما خندههای نو جوانیمان را
پشت کوچههای گلی گذاشتیم
و شانه زیر بار زندگی دادیم
و رفتیم تا کرانههای دور
و اندیشههای بزرگ
رفتیم تا فکرمان جوانه زد
و قلبمان در خاک عشق ریشه گرفت.
رفتیم من براهی و تو براهی دیگر
تا در نیمههای دوردست زمین
تکامل را در سنگفرش خیابان بجوییم
و جدایی را چون قبایی کهنه
به تن کنیم.