iran-emrooz.net | Mon, 13.10.2008, 4:11
شير و عسل
فريبا شادکهن
دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۷
مادرى مىشوم
با دو سينه
يكى شير
و آن ديگرى عسل
شير مىدهم
شيرين
كودكان سرزمينم را
چشم مىدوزم، چشم
در رطوبت شفاف چشمهاشان
پيش از آنكه طناب
گلوشان را تاب دهد
و گلوله
مغزهاشان را داغ
و ترياك
چشمهاشان را خواب
آواز مىخوانم:
!عاطفه
"معطرترين زيباى نارنج باغ"_
!برقص
مادورى فيلمهاى حسرت و درد
فقر و خشونت
!برقص
در آغوش مىگيرم پسرانم را
كه از باغهاى سبز آغوش مرد
پنهانى ميوه مىچينند
كامهاتان نوش باد!
بوسه مىزنم به گلهاى پينهاى
كه از گندم دستهاى نان آوران كوچك
مىشكفند
پيشانيم
ورقهاى دفتر نداشتهتان
مىخواهم طناب ها
تاب شوند براى بازى روياها
گورها حوض شوند
براى چرخش فوارهها
انگشتانمان
ساقههاى گندم
بر معصوميت دهان شكمهاى گرسنه
اكسيرى نه
تا ماهيت فلز را به جاودانگى طلا بدل كند
زندگى آتشى شوم
كه جاودانگى گلولهى مرگ را
پيش از شليك
ذوب كند
رطوبت عشقى كه طناب حماقت را
بى صدا بپوساند
و
زندگى را در ريشهها آبيارى كند
آبيارى...