iran-emrooz.net | Fri, 27.05.2005, 7:04
قسمت دوم
توطئهی کشتن نویسندگان
منصور کوشان
جمعه ٦ خرداد ١٣٨٤
هنوز يک هفته نگذشته است که آندرانيک سيمونيان از ايروان با من تماس میگيرد.
میگويد: "اتحاديهیِ نويسندگان از اين سمينار استقبال کرده است و دانشگاه ايروان ضمن همکاری با آن ميزبان خواهد بود و بهتر است تا هر چه سريعتر برنامه و نام افراد شرکت کننده را برايم بفرستی."
بعد هم نشانیی خود و شمارهیِ فاکسی را در اختيارم میگذارد.
بهاو میگويم: "در اين باره با کسی صحبت نکردهام. انتخاب افراد برای اين سفر و تدارک آن، زمان میبرد."
مايل است که پيش از تعطيلییِ دانشگاه و يا تعطيلییِ تابستانهیِ اتحاديهیِ نويسندگان ارمنستان، در ايروان اين سفر صورت بگيرد.
میگويم: "تلاش خود را خواهم کرد."
اما اميدوار نيستم. عرق و تب تجربهیِ سفر کوتاه بهساری هنوز بر تنم نخشکيده است. میدانم مشکلات بسياری را در پيشِ رو خواهيم داشت. بعد از سفر بهساری با اين که برنامهیِ کوچکی بود در داخل وطن و در شهرستانی کوچک برای عدهیِ معدودی، دهها مشکل و حرف و سخن بههمراه داشت.
از روز بعد از سفر بهدهها نفر پاسخ دادم که چرا برای اين سفر و يا سخنرانی انتخاب نشدهاند. چرا فلانی بوده است و او نبوده. بديهی است اين توضيح که بههر حال من ناگزير بودهام از ميان دهها نويسنده چند نفری را انتخاب کنم، برای هيچ کدام قانع کننده نبود. حتا زمانی هم که توضيح میدادم شما نيز میتوانستيد همانند هنرجويان کارگاه تکاپو بههزينهیِ خودتان بياييد، تُرش میکردند. حتا زمانی پس از آن، هنوز سيمين بهبهانی ناراحت بود که چرا او را برای شعرخوانی و سخنرانی در هتل پادله انتخاب نکردهام و با همهیِ مهربانیاش، نتوانست بر احساسات خود مسلط باشد. هم من و هم خود را بسيار عصبی کرد. در صورتی که چند بار با خانهی او تماس گرفته بودم، حتا به شيرين عبادی که در آن روزها اغلب با او بود پيغام داده بودم، اما پيش از سفر تماس ممکن نشد. چرا که همهیِ تلاش ما اين بود که سمينار هتل پادله هرچه سريعتر برگذار شود. اين يقين وجود داشت که اگر صحبت آن عمومی شود و دهان بهدهان بچرخد، کارگزاران فرهنگی، سياسی و امنيتییِ جمهوری اسلامی خيلی سريع جلو برگذارییِ آن را خواهند گرفت. همين سياست هم بود که برگذارییِ آن سمينار را آن هم با کيفيت خوب، ممکن کرد. نيروهای امنيتی و يا کارگزاران فرهنگی و سياسییِ جمهوری اسلامی رو دست خوردند. از همين رو هم بعدها با خبر شدم که رييس ادارهیِ فرهنگ و ارشاد اسلامییِ محل و چند نفر ديگر با توبيخ روبه شدهاند و امتياز مؤسسهیِ پژوهشییِ صمدی لغو گشته است.
با توجه بهاين تجربه طبيعی است که سفر بهيک کشور بيگانه عواقب سختتری را برای من بههمراه خواهد داشت و در نتيجه میبايستی با احتياط لازم برنامهريزی کرد. بايستی هم بهگونهای رفتار کنم که بهاصطلاح دل بسياری را نشکنم و هم بهگونهای آن را پيش ببرم که کارگزاران فرهنگی، سياسی و امنيتییِ جمهوری اسلامی حساس نشوند.
برای اين که بتوانم بهتر تصميم بگيرم و بهتر برنامهريزی کنم، نخست تلاش کردم اطلاعاتی در بارهیِ فرهنگ، ادبيات و وضعيت ارمنستان بهدست بياورم.
نامستقيم با بسياری در اين باره صحبت میکنم. درمیيابم رابطهیِ ايران با ارمنستان بسيار خوب است. ايران هر ساله ميليونها دلار کالاهای ضروری بهارمنستان صادر میکند. نه تنها ارمنیهای ايرانی بهراحتی موفق بهگرفتن رواديدهای توريستی از سفارت ارمنستان میشوند، که ايرانیهای مسلمان نيز هر ساله برای گردش بهآنجا میروند و هيچ مشکلی از نظر ويزا و يا آمد و شد ندارند. از طرف ديگر متوجه میشوم تعداد بسياری از ارامنهیِ ثروتمند و يا مسلمانهای ايرانی شعبههايی از کسب و کارشان را در ايروان داير کردهاند. بهکمک حسن کياييان مدير نشر چشمه، کتابی بهدست میآورم که مجموعهیِ شعرهای معاصر و کهن شاعران ارمنی است. کتاب قطور است و هموطنی ارمنی در مقدمهیِ مفصل آن، بهارتباط فرهنگ ايران و ارمنستان از ديرباز اشاره کرده است. بهنظر میرسد که نه تنها هيچ مانع و مشکلی در پيشِ رو نيست که میتواند سفری جذاب و پربار برای نويسندگان و شاعران هر دو سو باشد.
پس اساس برنامه را میگزارم بر سميناری دو سويه. سميناری با عنوان بررسی و شناخت ريشههای مشترک دو فرهنگ. بنابراين لازم است که تعدادی در همين راستا سخنرانی کنند و تعدادی شعر و داستان بخوانند. از همين رو چندی بعد که آندرانيک تماس میگيرد، از او میخواهم ترتيبی بدهد که سمينار دو جانبه باشد. هم شاعران و نويسندگان ايرانی آثاری بخوانند و هم شاعران و نويسندگان ارمنی. چرا که دريافته بودم از يک سو تعداد شنوندگان ارمنییِ ايرانیالاصل که در ايروان زندگی میکنند و فارسی را بهخوبی میفهمند، بسيارند و هم مشکلی برای ترجمهیِ آثار دو طرف وجود ندارد. تعداد کسانی که میتوانستند به هر دو زبان ترجمه کنند، زياد بودند.
هنوز با وجود گذشت يک ماه من با کسی جز چند دوست نزديک در اين باره صحبت نکردهام. منتظرم همه چيز از جانب ايروان تأييد شود و بعد، اقدام بهانتخاب افراد بکنم. در اين زمان میدانم که فقط شاعران و نويسندگان در اين سفر همراه خواهند بود و جايی برای پژوهشگران و يا مترجمان نيست. از تعداد افراد هم اطلاع دقيق ندارم. بهرغم اين که آندرانيک سميونيان میگويد: "مشکلی در اين ارتباط نيست" هنوز قانع نشدهام. گمانم بيش از دو سه هفته میگذرد که از آندرانيک سيمونيان بیخبرم و کم و بيش میپندارم سفر منتفی شده است که تماس میگيرد و میگويد: "دو روز ديگر در ايران خواهم بود. همه چيز هم برای برگذارییِ سمينار آماده است."
آندرانيک سيمونيان همراه با علی صديقی بهديدارم میآيند. شادند و آمادهی سفر.
میپرسم: "هزينهیِ اين سفر بهعهدهیِ چه کسی است؟"
آندرانيک میگويد: "محل اقامت، خوابگاههای تابستانهیِ اتحاديهیِ نويسندگان است که از دوران حکومت اتحاد جماهير شوروی باقی مانده."
عکسهايی از خوابگاهها و محل زيبای آن را نشان میدهد. محلی است در ميان جنگل.
توضيح میدهد: "در دوران گذشته، اين محلی بوده است برای نويسندگانی که نياز داشتهاند بهاستراحتگاهی بيرون از شهر. گاه مدتی را برای نوشتن اثری در آن اقامت میکردهاند و گاه تنها برای استراحت در يک تعطيلات."
بعد اضافه میکند: "نه دانشگاه میتواند هزينهیِ سفر را بدهد و نه اتحاديه. چون هر دو از نظر اقتصادی ناتوان هستند و برای امورات معمول خود نيز مشکل دارند. اما بسياری از تجار ارمنییِ ايرانیالاصل حاضر بهکمک هستند و بايستی با آنها صحبت کنم."
میگويم: "تا چه حد فکر میکنی اين امکان عملی باشد؟"
بسيار اميدوار است. از نظر او هزينهیِ آمد و شد زياد نمیشود. از او جويای دعوتنامهیِ اتحاديهیِ نويسندگان ارمنستان میشوم.
میگويد: "وقتی که اسمها مشخص شد، خواهند فرستاد."
میپرسم: "چند نفر دعوت شدهاند و يا میتوانند در اين سفر همراه ما باشند؟"
میگويد: "تا چهل نفر خوابگاه وجود دارد."
میگويم: "فکر نمیکنی اين تعداد بسيار زياد باشد؟"
با اطمينان میگويد: "نه" و بعد اضافه میکند: "برای اطمينان بيشتر، پس از تماس با ايروان و کسانی که میتوانند ما را از نظر هزينهها کمک کنند، پاسخ قطعی را خواهم داد."
میگويم: "زمان سفر چند روز خواهد بود؟"
میگويد: "از نظر ايروانیها مهم نيست. فکر میکنی چند روز لازم باشد؟"
میگويم: "فکر نمیکنم چنين سميناری بيش از دو يا سه روز وقت نياز داشته باشد."
میگويد: "طبيعی است که هر چه کوتاهتر باشد، از نظر تهيهیِ هزينه سفر کمتر با مشکل روبهرو خواهيم بود."
میگويم: "از همينرو هم معتقدم تعداد افراد کمتر باشند."
میگويد: "البته اگر کسی خواست با هزينهیِ خود بيشتر بماند، از نظر ما مانعی ندارد."
از او خواهش میکنم اين موضوع را هرگز در هيچ جا مطرح نکند.
میگويم: "بهتر است گروهی که با هم حرکت میکنند، با هم برگردند. البته اگر کسی بهآنجا علاقهمند شد، بعد میتواند سفر کند. مشکلی که نخواهد داشت؟"
میگويد: "نه، حتا میتوان رواديدها را طولانیتر گرفت که اگر کسی خواست باز بتواند برود."
میگويم: "مسئوليتها بهعهدهیِ چه کسی است؟ بهتر است همه چيز از هم اکنون مشخص باشد."
ادامه دارد
------------------
٭ این قسمت دوم فصلی مستقل و در عین حال پیوسته از کتاب "حدیث تشنه و آب: روایت کامل از سایهروشنهای کانون نویسندگان، قتلهای زنجیرهای، اتوبوس ارمنستان و نقش کارگزاران فرهنگی سیاسی و امنیتیی جمهوری اسلامی" است که انتشارات باران، در استکهلم سوئد آن را منتشر کرده است.