iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2008, 21:51
تعریف عشق
شکوفه تقی
زنجیر،
نام تو بود،
من آن را از قلبم آویختم.
اسیر تو بودن،
کلام مقدس من بود،
از آن لحظهای،
نگریختم.
اینک،
زمین در من میخواند،
من،
سبکتر از نسیم،
میوزم.
بهار،
از سینهام میبالد،
من از خود به تو،
دیگر،
نمیگریزم.
خاطرهات را،
در جویبار شکوفههای سیب،
فرو میشویم
بدرود زندان ِ من،
بدرود!
پس از این،
تعریف عشق را،
در گشودگی همۀ غلها،
میجویم.
بدرود زندان من،
بدرود!
اوپسالا ١٩ فوریه ٢٠٠٨
قصهی هجرت ما
ترجمۀ تنهائی،
به زبان ِغربت ِباغ.
گنگی درخت،
آوازخوانی کلاغ،
زمستانی از سکوت،
گلوی گرفتۀ فواره،
یخ بستن ِقلبِ ماهی،
در ژرفای ِحوض ِهمسایه.
تفسیرِ دیوار،
در کمبودِ واژگان.
سفر نکردن معنا،
از زبانِ این به فهم ِآن.
شاخ و برگ دادنِ توهم،
بال و پر دادن به خیال.
دل سپردن به دروغ ،
افتادن در تلۀ آرزوهای محال.
چه بدبینانه میگویم!
شاید این نیست قصۀ هجرت ما
برداشت من است،
از این دیوارهای شیشهای اوپسالا
شکوفه تقی
اوپسالا ١٢ مارس ٢٠٠٨
از مجموعهی مانی بهار
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
http://www.shokoufehtaghi.com