سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 03.06.2008, 17:26

بی سرزمين تر از خاک


سحر دلیجانی





بازوی تيز بر آسمان بلند می‌کنند
سخت و بی‌رحم
چون زمزمه‌ای پيش از مرگ
خط‌های بی‌شتاب انگشتان
يک به يک چسپيده
چون سربازان آماده‌ی اعدام
روبه روی سايه‌ی ديوار.
صاف و صريح
نوک کور خنجری که تاب ندارد
تا جگر باد را
با يک نفس به آن سوی تکه کند،
بلند بر آسمان.
در ميدان شهر سرشار از هلهله‌ی صداهای تهی
سيه پوشان
با تشنج لبخند نفرت به لبهاشان
و نگاهی ثابت
لاشه‌ی کوفته‌ی مهربانی را بسان سوسکی منفور
زير پا له می‌کنند
و جنين گنديده‌ی خويش را
ز تاريخ باز می‌ستانند
تا تاج بر سر کنند.

صدايت نمی‌آيد
ای تنهاتر از سکوت
که دريا را به چنگ درآمدی
چراکه هنوز سيلی ساحل بر رخت
تاريخ را به حک در نيامده بود،
ای تازه شکفته به عرق نشسته قربانی قرن
آبی به سر و گوش زن
که شهادت تو را پايانی نيست
و در ته خيابان وحشت زده‌ی تاريخ
آواز کودکی به هيچ می پيوندد.

آنک سيه پوشانند
خنجر به دست و کف به دهان بسته
و پرواز تو دريده به قبر می‌کشند
و قلبت را
و روياهايت را
و ترست را
بسان حجم بی‌پناهی زير پا آوار می‌کنند
چراکه تو می‌بايست
در گهواره‌ی خود هلاک می‌شدی
تا پيکر گرسنه و مفلوک تو
خواب بعد از ظهر اينان را
آشفته نمی‌کرد.
تو آنقدر ساده دلی که پنداشتی
در اين سوی آبهای پرتراکم و طغيان
کس دلسوز درد هزار ساله‌ی توست
که می‌توانی شعله‌ی غم انگيز کوير خالی را
که جسد پدرت را باز پس داد
تا نفسی کشد
به بهانه‌ی زندگی
‏ پشت سر گذاری.
اينجا زمين آنان است
دست برهنه و بی‌ترديد
زمين و زمان به آتش می‌کشند
گر تو روزی پای لرزان از هراس و اميد
خم کنی و بسان تازه رسيدگان
آه رسيدن ز گلو برون دهی.

صدايت نمی‌آيد
ای بی سرزمين‌تر از خاک
که بسان زخم ، پهناوری
از چشمان بی‌مردمکشان
رگبار خشم می‌بارد
و خنجری عظيم را بر گلوی تو
مرز انتقام می‌کشند
تا با گلوی دريده‌ی تو
سورشان به کمال رسد.

آنان خون تو را تشنه‌اند
شب سياه بر چهره‌ی خود کش!‏




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024