iran-emrooz.net | Thu, 24.04.2008, 9:14
“علی سنتوری”
علی ندیمی
|
"علی سنتوری" کار با ارزش داریوش مهرجویی را باید دید و دیدن آنرا به همه توصیه کرد *
این دومین باری ست که مهرجویی به ریشه یابی یکی از اساسیترین معضلات اجتماعی جامعه ایران میپردازد. بار اول با فیلم زیبای "دایره مینا" که اساس آن بر نوشته زنده یاد غلامحسین ساعدی نویسنده متعهد استوار بود، به مسئله "اعتیاد" و گذر دردناک آن از میان اقشار و طبقات گوناگون عصر "تمدن بزرگ" آریامهری و ریشه یابی بیمهابای سیاسی- اجتماعی آن پرداخت. "دایره مینا" در آن روزگار، پس از اکران چند روزه که با استقبال هوشیارانه مردم روبرو شد، در محاق ممیزی اسیر گردید. جلوگیری از نمایش "دایره مینا" توسط سازمان امنیت شاه ولی هرگز نتوانست مانع گرایش فیلمسازان به موج نوی سینمای ایران گردد. برعکس. سینمای ایران که تا آن زمان در ناکجا آباد "فیلم فارسی" به رسانهای بیاهمیت و فاقد تعهد اجتماعی تبدیل شده بود، به یکبار خود را با پدیدهای جدی روبرو دید. اگر تا قبل از آن احتجاج تهیه کنندگان و کارگردانان به قوانین بیرحم بازار بود و فقدان کوچکترین شانس برای فیلمهای جدی حتی در حدی که "خرج تولید را تامین کند"، اکنون به چشم خود میدیدند که فیلمهائی چون "گاو" و "دایره مینا" با چه استقبالی روبرو میشوند. و بدین سان فصل تازهای در سینمای ایران گشوده شد که بی شک داریوش مهرجویی بانی آن بود (۱).
فیلم "علی سنتوری" ساختمانی روایتگرانه دارد، ولی توالی روایت، فاقد نظم متعارف است. مهرجویی گاه تماشاگر را به گذشته میبرد، و بدون کوچک ترین سکته و یا نا هنجاری، به زمان حال راوی میآورد و از این جا به آینده و در این دور، بار دیگر به حال و گذشتهی راوی رجعت میکند . "علی سنتوری" جوانی است از جنوب شهرکه از کودکی عاشق موسیقی است و علی رغم میل و سلیقه والدیناش که سنتیاند و بازاری، نوازنده موفقی میشود تا جایی که به قول همسرش "از خانی آباد گرفته تا همین شمرون کوفتی" همه دل شیفته او میشوند. پدر علی، "آقای بلورچی"، که رئیس اتحادیه صنف بلور فروشان است، وی را به همین علت از خانه خود رانده است، چرا که موسیقی در قاموس حکومتگران حرام و اهل آن حرامیاند. اشاره موجز مهرجویی به کاراکتر "رئیس اتحادیه بلور فروشان"، اشارتی است آگاهانه به سرشت ویژه انقلاب اسلامی که "بازار" و "بازاریان" از عوامل اصلی آن بودند و نیز بهرهوران ناسیراب آن. به جای آقای "بلورچی، رییس اتحادیه بلور فروشان" میتوان "آقای بادامچیان، رییس اتحادیه آهن فروشان" را گذاشت و یا "عسگر اولادی" ، و یا هر کس و ناکس دیگری را که امروز در دستگاه حکومت اسلامی سفرهی مردم را خالی از برکت کردهاند و کیسه خود را با غارت اموال و ثروتهای طبیعی مردم به بهای برباد دادن آینده نسل جوان ایران از راه پایمال کردن حقوق انسانی آنان انباشتهاند. کسانی که بر خلاف داوری رایج –که گویا آنان دارای قرائت و تفسیری خاص از قرآن و اسلام هستند– به هیچ چیز به جز منافع بلاواسطه خود نمیاندیشند و با همه جلوههای تعالی آدمی و فرهنگ در معارضه بوده و هستند. آشنایی علی با همسرش در اوج محبوبیت اش به همان اندازه که با شیفتگی و تلاش برای راه اندازی یک زندگی سعادتمند آغاز میشود دچار دگرگونی میگردد. از زبان همسرشهانیه که به دلیل گرفتار آمدن علی به اعتیاد، تصمیم قطعی برای جدایی گرفته است و خود نیز از همه چیز "بدش میآد و حالش به هم میخورد" و "از این مملکت خشن، دروغگو، بی رحم که همه را معتاد و بدبخت میکند"به تنگ آمده است، دلایل روی آوری علی را به اعتیاد میشنویم: "مجوز کنسرتهایش را لغو کردند" و علی ناچار شده است برای تامین زندگی خود و همسرش "واسه چندر غاز به خانه هر ننه قمری بره بزنه، برای اجاره خونه، برای این، برای اون ..." و "یکی بهش تریاک داد، یکی عرق داد، یکی ...". با رفتنهانیه سقوط علی شتاب بیشتری به خود میگیرد و برای تامین اعتیادش به هر کاری دست میزند. در سکانس تکان دهندهی دیدار پدر- آقای بلورچی – و پسر که در آن، مهرجویی با زبان تمثیلی و ماهرانه خود، سردمداران رژیم اسلامی را مسئول مستقیم رواج فساد واعتیاد معرفی میکند- وقتی پدر علی به او پیشنهاد کمک برای ترک اعتیاد میکند، جوابی که میگیرد، کیفرخواست روشن همه قربانیان نظام تمام خواه اسلامی و گردانندگان ریز و درشت آن است: "واسه چی ترک کنم؟ میخام بمیرم. آخه این چه زندگی یه که واسه ما درس کردین؟ همه را دوایی کردین". در سکانس دیگری، علی را میبینیم که به تپههای اطراف تهران - که به آن خراب آباد میگویند - برای خرید "مواد" و آرام کردن عطش اعتیاد خود، میآید. پشت سر او، نمایی میبینیم از برجهای بلند تهران با درختان نو نهال کاج در فاصلهای نه چندان دور که گویا نماد ترقی و پیشرفت ایران امروزاند. با گردش دوربین ولی جهنم واقعی ایران امروز به نمایش گذاشته میشود. انبوهی از معتادان و بازندگان عصر رحمت و برکت اسلامی – پیر و جوان – در هم تپیده در کپرکهای کارتونی و پلاستیکی، که حتی به تن پوش یکدیگر رحم نمیکنند، محرومینی که برای تامین مخارج اعتیاد خود حتی جنازهی مردگان را برای فروش عرضه میکنند. بی رحمی این نسل سوخته به حدی است که استغاثه دردناک علی که از درد به خود میپیچد و حتی به قدر "یک ارزن دوا" میخواهد بی جواب میماند .
اوج زبان تمثیلی مهرجویی آن جاست که قهرمان خود را که اکنون پولی برای "دوا" ندارد، برای گرفتن "حق خود" به خانه پدریاش که اکنون در آن جا بساط روضه خوانی زنانه برپاست، میفرستد. صحنه چنان آراسته شده و دارای چنان نظم منطقی است که بیاختیار در مییابی که این مجلس، نماد روشن و آشکار حکومت اسلامی است. زنان چادر به سر و آخوندی که در بالای مجلس مشغول وعظ در باره اخلاقیات. علی که از درد به خود میپیچد، پس از جدلی سخت با مادرش بر سر "سهم خود" که آن را "حالا میخام! تا زندهم! وقتی که مردم به چه دردیم میخوره"، توسط برادرش – که او نیز سر به راهیاش را مدیون قرصهای آرام بخش است- به زیر زمین برده میشود علی با پولی که اکنون برادرش در اختیارش میگذارد، به کسی برای خرید مواد مخدر تلفن میکند. طی این گفتگو وقتی میخواهد شماره تلفنی را یادداشت کند، از برادر خود میخواهد که یک مداد در اختیار او بگذارد. ولی مداد و قلمی پیدا نمیشود. وی در حالی که به خاطر نبود "مواد" به رعشه گرفتار شده است، دوباره به طبقه بالا که در آن جا روضهخوانی برقرار است، میرود و از مادرش "یه مداد" میخواهد، از زنان چادر به سر مجلس میخواهد که آنها به او "یه قلم بدهند"، التماس میکند، لابه میکند. ولی در خانهی آقای "بلورچی" قلم وجود ندارد، مدادی پیدا نمیشود: "بابا یه قلم به من بدین، یه مداد، یه چیزی که باهاش بشه چیزی نوشت، آخه هیشکی اینجا یه مداد نداره؟" و رو به مجلسیان میکند "شما هیچ وقت نمیخاین چیزی بنویسین؟" و دست آخر زبان به گلایه میگشاید "آخه خونهای که توش یه قلم پیدا نمیشه به چه دردی میخوره؟" به هیچ درد. درحکومت اسلامی داشتن قلم جرم است. بسیاری به جرم داشتن قلم به زندان افتادهاند ، شکنجه شدهاند و برخی نیز جان خود را بر سر آن نهادهاند .
مهرجویی در فیلم تازهاش "علی سنتوری" که این بار نیز به زیر تیغ سانسور رفته است(۲)، بار دیگر به رواج پدیدهی ویرانگر اعتیاد در جامعه ایران اسلامی پرداخته است و هنرمندانه علیه نظام سیاسی حاکم اعلام جرم میکند. پرداخت زیبای فیلم و ساختمان در عین حال ساده آن، تماشاگر را نه تنها به تاریکی زندگی دردناک معتادین میکشاند بلکه با افروختن چراغ، زوایای پنهان صحنهای را که در منظر وی گشوده شده است، اشکار میسازد. وی استادانه از کلیه عوامل فیلم بهره وری آگاهانه میکند و در این راه به نظر میرسد که در انتخاب آنها نهایت وسواس و دقت را به خرج داده است. چرا که همه آنها در هماهنگی کامل با یک دیکر در انتقال پیام فیلم بی نهایت موفقاند. بازی هنرمندانهی به خصوص بهرام رادان (پروتاگونیست داستان) و نیز گلشیفته فراهانی، صدای زیبا و زنگ دار محسن چاوشی و تلفیق زیبای تماتیکهای موسیقی اصیل ایرانی با "بلوز" و یا موزیک الکترونیک و این جا و آن جا با موسیقی کلاسیک (موتسارت) و گاه و بی گاه عبور هنرمندانه اش از گام ماژور به مینور و بالعکس در آهنگهایش، و بالاخره تدوین و مونتاژ فیلم، همگی، فیلم "علی سنتوری" را از جمله فیلمهای بسیار موفق چند سال اخیر ساخته است .
"علی سنتوری " را باید دید و دیدن آن را به همه توصیه کرد و کار با ارزش مهرجویی و بازی هنرمندانهی بهرام رادان را ارج نهاد.
---------------------
توضیحات:
۱- در اینجا اشاره به کارهایی است که به اکران عمومی درآمدهاند.
۲ - در ابتدا وزارت فرهنگ و ارشاد از صدور مجوز حتی برای نمایش این فیلم در جشنواره سینمایی فجر خودداری کرد، با این بهانه که بردن نام داماد پیغمبر گناهی معصیت بار است. به همین علت پس از تغییر نام فیلم به "سنتوری" مجوز نمایش در جشنواره برای آن صادر گردید، ولی از اکران عمومی این فیلم در سینماها جلوگیری به عمل آمد.
* برای دیدن فیلم میتوانید به : rouzaneha.com مراجعه کنید.