iran-emrooz.net | Wed, 25.05.2005, 6:48
تقدیم به مرد شهامت اکبر گنجی
شهر بدون پنجره
ويدا فرهودی
چهارشنبه ٤ خرداد ١٣٨٤
کسی که پنجره ها را به قصد فاصله بست
به زعم خویش نظر را به سنگ خدعه شکست!
شکست تا که نبیند هر آن چه باید دید
مگر به مکر مدامش، رها شود ز شکست
به رسم ِ مرگ، سرود از لبان هستی شـُست
به تخت ِ سوگ ِسخن، نوحهای سرود و نشست
به وَهم، دانهی سربی به صحن هستی ریخت
برُست خار ملال و خیال گل را خـَست
نمانـد راه گریزی برای پویـیـدن
و سهم گام، سکون شد، به کوچهی بن بست
به سان کرکس زشتی ،سکوت ِ در پرواز
به بام ِ ابری ِ شهر بدون پنجره جـَست
صدای نور ولی در سکوت جاری بود
سیاه بازی شب را سپیده گونه گسست
گشود روزنههایی به رنگ صادق روز
نگاه پنجره لرزید، زین سخن سرمست
"رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند"
به قول "خواجه" که بودش خبر ز روز الست
ویدا فرهودی
خردادماه ١٣٨٤