iran-emrooz.net | Sat, 05.04.2008, 15:33
فصلی از، سفر نامه یک زن به ایران
تهران
ترجمه حبیب فرجزاده
|
شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۷
ایران کشور افراط است، سرزمینی کویری، با دشتها، و کوههای پوشیده از برف، با شمالی سرد و جنوبی گرم. کشور شکوفای دیروز و خراب امروز، کشور امید دیروز و کشور بی حساب و کتاب امروز، کشوری که در آن تعصب شرقی علیه آزاد اندیشی غربی، و فرهنگی هزار ساله علیه فرهنگ جدید اروپایی مبارزه میکند. تهران پایتخت این کشور است. با سی هزار نفر جمعیت در پناه دماوند و در محاصره کویر.
شهری با خانههای ساده، بازار، و فروشگاههای غربی، شهری که هواپیماها بر فراز گنبدها و منارههایش، دور میزنند، خواجهها در ماشینهای آخرین مدل زنهای حجابدار حرمسراها را میگردانند، و پلیسهای اونیفرم پوش، عبور و مرور کاروانهای شتر و الاغ را رهنمایی میکنند نمیتوان گفت که تهران با وجود خیابانهای درختکاری شده و دورنمای قله پر برف و سر به فلک کشیده البرز شهر زیبایی است. با استثنای مراکز کسب، شهر عبارت است از خانههای شبیه به هم با سقف، و درها و پنجرههای مسطح مشرف به حیات، با باغهای بینظیر و قصرها که میتوانست به شهر شادابی دهند، در پشت دیوارهای بلند گلی خشک شده در زیر آفتاب، در حصارها محصورند.
قسمت شمالی شهر که در دهههای اخیر ایجاد شده، شدیدأ متأثر از نفوذ غرب میباشد. در این قسمت دو خیابان اصلی شهر، خیابان برق و خیابان لاله زار با بوتیکهای ارپایی، رستورانها و سینماها، هتلهای اروپایی – علا ادوله – و ساختمان سفارتخانهها است. هر دو خیابان به میدان بزرگ – میدان توپخانه – که مرکز شهر هست منتهی میشوند. اداره تلفن و دادگستری نیز همین جا قرار دارند، و ساختمان بانک ملی ایران با روکش سفالی میدرخشد، نامهنویسها هم این جا جمعند، ایستگاه تراموای اسبی و اتوبوسهای عمومی همین میدان میباشد، در اینجا روی پلاتفرم کوچک گرد و زیر یک چتر رئیس محبوب ترافیک چون زینتی در نوک کله قند، نشسته است.
جنوب شهر با قصر قاجار، خیابانهای تنگ و کثیف و بازاری بزرگ از بقایای ایران قدیم است. گرچه این دو قسمت در ظاهر با هم تفاوت زیادی دارند، اما وجوه اشتراک آنها بسیار و حیرتآور آست. تهران نه چاه و نه فاضل آب دارد، آب از کوه در جویهای روباز در شهر از هرسو روان است. در اکثر خیابانها روی جویها را با سنگهای پهن پوشاندهاند، در نقاطی روی جوی را برای سهولت استفاده ساکنین محل و رهگذرها باز گذاشتهاند. آنچنانکه از همان جویی که یکی در کنارش روی شکم دراز کشیده و رفع تشنگی میکند، خران و شتران محله هم مینوشند، گدایان کهنههای خود را و مومنین صورت و پاهایشان را میشویند، خانم خانهداری ظرفهای غذا را و مردی خون بازوی بریده خود را میشوید. البته که در برنامه رضا خان است که این قسمت قدیمی را اصلاح کند، اما به آسانی میشود فهمید که این تغییر بخاطر صاحبان باغ چندان آسان نباشد.
اگر شهر بدرستی کانال بندی شود، امکان ازدیاد باغها بیشتر است،مسئلهای که هرگز برای یک ایرانی بس نیست، ضرورت حیات است، شخص باید دیگر خیلی فقیر باشد که از لذت آن بپرهیزد. ضمنأ باید انصاف داد که او بهتر از هرکسی میداند که چه گونه از باغاش مراقبت کند. از قدیم الایام استادان باغهای میوه ایرانی بوسیله پیوند زدن، روی بهبود کیفیت میوه و گل کار کردهاند، در نتیجه در تهران نه تنها بهترین هندوانه، هلو، زردآلوی دنیا، بلکه چیزهای کمیابی مانند توت فرنگیهای سفید، انگور بی دانه و گل سرخ آبی به عمل میآید.
امروزه گل و درخت میوه قسمت کوچکی از باغ ثروتمندهای ایرانی را تشکیل میدهد، بقیه محوطه را چمنزار و استخر به اضافه حیوان اشغال کرده است. باغهایی از تهران در خاطرم هست که طاوس سفیدی روی چمن کاریهای مراقبت شده و زیردرختان کاج میچرخید، بلبلی از عشق گل غزل میخواند، و کبوترها از حوضچههای مرمرین آب میخوردند، فوارههای آب بلورین روی سفالین، آبی رنگ، قهوهای طلایی، و سبز زمردی میسرید. اتفاق میافتاد وقتیکه شب در نور چراغهای زنبوری میرقصیدند، آهو و غزال پیدایشان میشد و با چشمان درشت قهوهای براق تماشا میکردند. تنها کافی است که به فرشهای ایرانی نگاه کنیم- فرشهای زیبای قدیمی – تا شباهت آنها را با این باغها ببینیم. مردمی که در طول صدها سال عشق ورزیدن به طبیعت را آموختهاند و برای ادامه حیات در وسط کویر زیباتر از اینها چه میتوانستند خلق کنند.
در بازار تهران که قدم میزنی، این واقعیت بیشتر قابل فهم میشود که با وجود اینکه فعلا ایرانیها در قسمت سبک کفه ترازو قرار دارند، هنوز هم حس و علاقه به طبیعت از خصوصیات معمولی آنها شمرده میشود. آنها هرچه را به خواهند از دیدگاه هنر شکل به دهند انعکاسی از باغ هایشان دارد. جالب توجه است که تمام تفاوتهای محلی در خدمت بیان این موضوع است. به عنوان نمونه در شهر کوچک رشت کنار دریای خزر تخصص مردم در یک نوع گلدوزی هنری است، که عبارت است از سرهم کردن تصویرهای قشنگ ازتمام رنگها از گلها و خطوط عربی، در دوختن لباس.
گیلانیها از متد دیگری استفاده میکنند. آنها پارچهها را در قطعههای دراز میبرند و آنها رابا گلدوزی تزیینی بهم میدوزند. شیراز هم زیباترین منبت کاری را با بهم پیوستن مس، استخوان، و تکه چوبهای ریز را به صورت قوطی، قاب عکس به تمام کشور صادر میکند. اصفهانیها از همه بیشتر ابتکار به خرج میدهند، آنها حداقل سه تا تخصص دارند. اول مقوا سازی، که در تمام دنیا بی نظیر است، جلد کتاب، بازی دورهای، جعبه، و... که با مینیاتورهای عالی نقاشی میشوند. دوم پارچههای پنبهای رومیزی و سفره که رویشان توسط مهر چوبی نقشهای مختلف میاندازند. سوم فلز کاری. از زمان شاه عباس نقره کارها و طلا سازهای اصفهان جزو ماهرترینها به حساب میآیند، اگرچه امروزه تولیدات آنها مثل بقیه رونق ندارد، کارهای آنها جزو هدایایی است که ما خارجیها با کمال میل بعنوان تحفه با خود به خانههایمان میاوریم. تقریبأ مفت هم هستند. همه را کیلویی میفروشند، کار مزدشان هم آنقدر است که میشود گفت هیچی، حتا اگر کار خیلی وقت گیر و ظریف کاری باشد.
بازار تهران را آن طور که میشد فهمید پیشتر شبیه یک نمایشگاه دایمی بود. افزون برآن در درون دروازههای ان امکان نظاره بر فرآوری کارخانهها و هنر داشت. در اینجا بطور کلی دست رسی به آخرین گزارشها امور ایران هست. روزانه بیش ازسی هزار نفر از مردم تمام نقاط کشور در اینجا کارمی کنند. به اضافه هزاران نفر که با اینجا برای خرید میایند، کافی است که از اینها اخبار ویا درگیریهای سیاسی و یا مذهبی را پرسید.
بازار شهری در درون شهر بود با خیابانها، و میدانها، فروشگاه ها، مساجد خودش، همه و همه جا از گل خشگ شده زیر آفتاب پوشانده شده بود، با پنجرههایی که باز میشد تا هوای تازه و نور را میزان کند. هر روز هم که در اینجا به گردی، چیز تازهای کشف میکنی. مساجد با درهای زیبای کاشی هست جاهای رو بازی هست با حوضچههای مرمری و درخت کاری، فروشگاههای با سقف گنبدی و آراسته شده با کج کاری. هرگزهیچ جا به این اندازه شرق را به من نشناسانده. اکثرأ من چای را در قهوه خانه کوچکی در سرایی عظیم مینوشیدم که ساختمانی دو طبقه طاقدار و حیاطی بزرگ داشت، ومهمانان در زیر درختان چای و نارگیله میخوردند. در این کاروانسراها کسی زندگی نمیکند، و شبها بعد از بسته شدن درهای بازارآنتو ماندن موجود زنده اکیدأ ممنوع است. سراها محل فروشگاههای عمده است ودر وسط آن حیاطی مرکزی است که تمام پنجرها در آن باز میشوند، گذرگاه عمومی هم است، به طوریکه ما، ضمن نوشیدن چای و گردش امور تجاری را دنبال کردیم.
گاهی کاروانی حتا از هندوستان، عربستان، ترکستان میآید. شترهایشان را دسته دسته پشت سرهم در گوشهای میخواباندند و بارآنها را خالی میکردند.از بیرون در میشد حدس زد که چه اجناسی وارد کردهاند. کاروان داران در حوض وسط حیات دست پا وصورت خود را میشستند، هماجا شترها برای آب خوردن جمع میشدند. کاروان داران پشت سر شترها لباس عوض کرده روی زمین با دیگران دور چای وقلیان چمپاته زده ومردم از آنها جویای اخباردیارشان میشدند.
گاهی فقط چند تا خر جوان لنگان وارد شده و ارباب میدان میشدند. آنها فقط مقدار کمی جنس به اطراف نزدیک میبردند، کسی هم به آنها توجه نمیکرد، برای ما و دیگران هم جذابیتی نداشتند. در هیچ جای دیگر تهران نمیتوان چکیده حالات شرق، شرم و عرفان پاک را بدان خوبی دریافت.
در صورت دیگر تهران مخلوق حرام زاده شرق بدون سنت، و ناپاک غرب است. از اینروی شعاع نور امروزه پایتخت ایران نه درخشش، بلکه تنها بازتابی است.
شهر تهران زیاد قدیمی نیست، حداکثر هفتصدسال، پایتخت بودنش یک صد و پنجاه سال. از آثار تاریخی، حداقل مدرسه چند صد ساله و یا مساجد مقدس به خصوص خبری نیست. بدین دلیل درکاش آسان است که برایش اعتبار کسب کنند که شهر در ری همان محل قدیمی که پایتخت مادها بود، قرار دارد، بقایای مستقیم آن است. بدون انکار ری شهر یک میلیونی زمان داریوش، زردشت، و محل تولد هارون الرشید زمینه بسیار خوش آیندی برای پایتخت کنونی میتواند باشد تا این واقعیت مفتضح که شهر تا قرن چهاردهم شهرک معمولی پیش نبوده است که در ده کیلو متری ری واقع شده بود. تهران سعی کرده که با خط اهن کوچولوی و معروف خود به ری نزدیک شود، اما وقتیکه آدم برج کج نگهبانی، و جای نشستن راه آهن کذایی را که از کنار دیوار قدیمی شهر میخزد، میبیند، متوجه میشود، که این خزیدن ثابت میکند که اصلاح سازی غربی همان قدر با تهران فاصله دارد که سنتهای شرق دارند. حالا با اجازه فصل جدیدی را در باره تهران پایتخت ایران باز کنیم. میدانیم که ایران در صدههای نزدیک سعی کرده که با احتیاط دروازههای خود را بروی غربیها به گشاید، اما کی را به عنوان نماینده آنها به خود راه داده است؟
در قسمتهای دور افتاده جهان اگر کیفیت پیش روان اروپایی را در نظر بگیریم چندان تحفههای قابلی نبودهاند، به طور عمومی متعلق به فرزندان خوب پیغمبر نبودهاند. افرادی که در ایران برتری تمدن غرب را نمایش میدهند، در نوع خود بی نظیراند. منهای آن خارجیهایی که در راس مدیریت هستند، بقیه تودهای شارلاتان، بی بند بار، سفته باز و فاسد هستند. ماجراجو؟ بلی. بدون آنکه تمایل به کاری داشته باشند، البته که نه واقعأ با روحیه ماجرا طلبی که هدف بزرگی داشته باشند. نه، جمعی تنبل و احمق خوش گذران، بی شخصیت، انگلهای اجتمایی که میخواهند بزرگترین جایزه زندگی را برنده شوند، اما با بلیط مجانی، فردهای بی هدف که در دنیایی از پرگویی زندگی میکنند.
ایران کشوری به زباله دانی اشغالهای غرب تبدیل شده است، بعد از آنکه امریکا فعالیت خود را زمین گذاشت، به نظر می اید که کار شاه پهلوی از خیلی جنبهها به کار سامسون شباهت پیدا کند. قبل از آنکه او دسته راهزن را از کشور بیرون براند، سر و کله دسته جدیدی پیدا میشود. اما شاه جدید ایران فصلی برای خود دارد.
الیزابت مه یر - اوسلو 1932