شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 26.11.2007, 9:24

درباره‌ی کتاب «زبانِ دل‌افسردگان»


نوشته‌: حمید صدر


زبانِ دل‌افسردگان
حمید صدر
انتشارات خاوران
چاپِ اول : زمستان1386 / 2007
288 صفحه
بها : 15 یورو

سفارش کتاب:
Khavaran
14 Cours de Vincennes – 75012 Paris- France
Tél : (00 331) 43 43 76 96
E. mail : .(JavaScript must be enabled to view this email address)

چند کلمه درباره «زبان دل افسردگان»

حمید از من خواست پیش از چاپ نگاهی به متن بیاندازم که غلطی از زیر چشم در نرفته باشد. اتفاقی که اغلب می‌افتد وقتی خود نویسنده تنها مصحح متن چاپی باشد . به‌ویژه که تاریخ نخستین کارها مال چهل سال پیش بود. بعد هم تلفنی گفتگویی داشتیم در باب متن‌ها و همین تعلق‌شان به دوره‌یِ جوانی‌مان، سال‌های چهل که سال‌هایِ اشتیاق پرواز بود در همه‌یِ زمینه‌ها. از مرگ بگیر تا زندگی. از شاه خلبانش بگیر که جشن پرواز به سوی افتخارهایِ نیاکانی می‌گرفت تا چریک‌هایِ جوانش که آماده پرواز مرگ می‌شدند در شب آتشبازی‌یی که ابراهیم گلستان یک دهه‌ی پیش قصه‌ی نم‌کشیدن باروت‌هایش را نوشته بود و یک دهه‌ی بعد، همه‌ی آن بلندپروازها تلپ و تلپ در آب افتادند و مثل چوب‌پنبه‌ی روی آب، در قصه‌یِ بلندی که از این مجموعه غایب است، دیگر خاطره‌یِ پوکی بودند، جسدشان بر آب.

اما به هر حال سال‌های اشتیاق پرواز بود و جستجوی بال‌هایی برای آن‌چه آن زمان هم اسمش هویت بود. جستجویی سخت و هراس انگیز برای نویسنده‌یِ جوان، که چشمش دورتر را می‌دید. این دورتر بینی‌ها امروز شگفت به نظر می‌رسند. نگاه کنید به مثلا اعتصاب پروانه‌ها که چقدر نومید است، و یا حکایت سگ و پاسبان(آرام حیوان) که با چه روشن‌بینی تکان دهنده‌یی نوشته شده است. یا جسدی آویزان از سقف که فضای آرام و خیال‌انگیز و غافل و کودکانه‌یِ کوچه‌هایِ قصه را چگونه ناگهان به تلخیِ ترس می‌شکند و خواننده را در همان تکانه‌یِ آخر رها می‌کند. اما امید برای نویسنده‌یی که بیست سالگی‌هایش را می‌گذراند جای دیگری بود، همان طور که بال‌هایش.

هرگز نتوانسته‌ام برای نویسنده هویتی جز نویسنده بودنش تصور کنم وجز به همان سیالیتی که هوا زیر بال‌هایش موج می‌زند. و بال‌های نویسنده چه می‌تواند باشد جز زبانش؟ پرواز حمید صدر در زبانی بود که از همان ابتدا جداسر، شخصی و متفاوت، مُهر خودش را داشت و طبعا نگاه، خیالات و پیغام‌هایش را هم در خود. و البته پیغام اینجا، بر خلاف جریان عمومی آن سال‌ها، نه از ایدوئولژی‌ها می‌آمد نه از رسم و راه‌های ترجمه ای، از جای مرموزی می‌آمد که تبار نویسنده‌های درستکار، به آن جا می‌رسد.

زبان صدراز همان آغازِ بازشدنش که هنوز خام و نوباوه بود، به شیوه‌یی فروتنانه این جاه‌طلبی را داشت که هوایی تازه بیاورد، همان طورکه زبان احمد رضا احمدی در شعر آن زمان. نکته‌یی که همان‌وقت هم از چشم دور نماند و منقدی، خاطرم نیست کی و کجا، این دو نفر را با هم مقایسه کرد. و جالب است می‌شنوم منقدان آلمانی‌زبان هم امروزه او را به خاطر ویژگی زبانش درآالمانی، تحسین کرده‌اند.

زبانی بود (و هست، حالا در دو زبان) از خشت و گلِ سادگی و غرابت و ساروج دقت، متوجه جزئیات و عادت زُدا.
به سادگی می شود از دهان بچه‌های کوچه، سگ‌ها و مرده ها در آید و مجاب کند ، بی آنکه خرگوش از کلاه در آورد متعجب کند و قابل قبول باشد. مثلا گوش کنید وقتی گنجشک‌های روی سیم برق دارند تاریخ‌مان را با جیک‌حیک برای بچه‌های کوچکِ کوچه تعریف می‌کنند و با بزرگ‌شدن این بچه‌ها می فهمیم این تاریخیست خونین و درد بار، آن‌طور که بود. پر از هولِ آینده‌یی مبهم، آنطور که شد.

زبانِ از یقین گریز، بی‌ایمان، مودب، خونسرد. زبانِ خوشپوشِ بی‌رحمی که فکر می‌کند – و این نکته به نظرم بسیار مهم می آید، برای حالا – که فکر می‌کند اما نه به شیوه ی خر رنگ‌کنی که باب شده این روزها، که پر از جملات قصار از این ور و آن ور جمع شده است و مغبغب است واز بیرون به متن تحمیل می شود. فکر می‌کند و همه‌یِ فکر در تنِ متن است. مثلا نگاه کنید به تبار گل، قصه‌یی نوشته شده در سه چهار سالی قبل از انقلاب، ماجرای بوی بدی ست که همه جا را گرفته. ضرورت فکر، لغت‌های تازه‌یی به نثر صدر آورده که از ابتدای کارش آن ها رانداشته ایم .مسئله تازه ست، فکر با زمان آمده و در متن نشسته ،زبان فکر می کند، با کلمات، و آنها همه چیز رابا حضورشان می گویند.مدام به ذهن خواننده ضربه می زنند،هشدار می دهند به حضورعناصری موکد شده درمتن. سخن از چیزی است پنهان در لابلای موج‌های زمان و کلمات آن را با انگشت نشان می‌دهند: «عرقچین. گیوه. حضرت. سید نظرشده. نجیبه‌ها. چشمه‌یِ کوثر. الناس. لباس شخصی‌ها. خانه خدا. سوار نورانی. مرغ فالگیر. قفس. مستاصل. متوسل. معاند. قماش‌فروش. مناره. مسجد. صلوة. بازار کاسب. بازار نیمه تعطیل. مؤمنین...»

متن در زبان روائیش سخت بی‌طرف است، تقریبا خالی از صفت، خالی از قرمب و غرومب، خالی از قضاوت و پیش‌داوری و فضل فروشی، نمی‌گوید من می‌دانم تو نمی‌دانی! ببین چقدر باهوشم من! فرهیخته‌ام من! یکی یک‌دانه‌ام من! پیش‌بینی دارد و توجه می‌دهد و فقط هم با استفاده از هوش خواننده‌ای که رنگ نمی شود (خودمانیم خواننده‌یی که بشود رنگش کرد فقط می تواند رنگرزها را خوشحال کند) به او می‌گوید این واژه ها و مدلول‌های‌شان اینجا هستند از بطن موجودیت ما بیرون خزیده اند و دارند خودشان را به رخمان می‌کشند، دارنددر تاریخمان جا بازمی کنند و همین کافی می افتد.

تا قبل از رسیدن به قصه ی مذکور، کلمات آشنایِ صدر گنجشک‌ها بچه‌ها و کارمندان بودند. تا آنوقت، سال‌های چهل بود.
بدینگونه در این مجموعه تحول نویسنده را می بینیم،تحول زمان را، فضا و ضرورتا زبان را.حتی تحول قصه نویسی مان را:
آرام حیوان ، مثلا، برای من تحول گیله مرد علوی ست که یکی از بهترین قصه‌های زمان خودش بود. فضای بارانی شمال، حضور متهم- قربانی و مامور- جلاد، نقش هر کدام، قصد سیاسی و ثبت لحظه‌یی کوچک از تاریخ روزگار، در هر دو قصه هست. و تحول؟ در قصه‌ی صدر از رمانتیسم انقلابی علوی خبری نیست، جای یاغی اسیر با سگی محتضر عوض شده، توده‌های محبوب مکتب علوی که قهرمان قصه نمونه‌یِ آن است، جای خود را به مردمی داده‌اند که خشونت‌شان حتی جلاد – اینجا پاسبانی بدبخت – را کنار قربانی قرار می دهد. زبان از هر گونه باج‌دادن به احساسات خواننده سر باز می زند و سگ البته به زبانی که سگ‌ها سخن می گویند با جلادش گفتگویی دارد از فرط خشکی، تکان دهنده. قصه‌یِ علوی حماسه‌ایست که در زبان صدر به مضحک‌یی سیاه تبدیل می‌شود.

البته همه‌یِ قصه‌ها از لحاظ استحکام در زبان و در ساخت با هم یک‌دست نیستند، اما از جوهری یگانه برخوردارند. زبان متحول می‌شود، اما ویژگی‌اش را حفظ می کند. ما در این مجموعه شاهد تولد کودکی و بلوغ نویسنده در نویسندگی‌اش هستیم و بعدتر، شاهد برنایی و پختگی نویسنده‌یی که قدم در ادبیات اروپایی گذاشته و در زبانی دیگر دارد بلند گام بر می‌دارد. آخرین رمان حمید صدر به زبان آلمانی تا کنون دو جایزه واجد اهمیت دستاورد داشته است، تحول ادامه دارد و برای ما از جنبه‌یی دیگر نیز قابل تامل:
جوهر آنچه فردا می آید در دیروز نهفته است، رمز گشودن درهایِ ادبیات جهانی در دل زبانی است که با آن زندگی کردن و نوشتن آموخته‌ایم و در شیوه‌یی که آموخته‌ایم و نوشته‌ایم. گمانم می‌توانیم در این مجموعه چیزهایی از این بابت‌ها دریابیم.

رضا دانشور


***


درباره نویسنده کتاب:


حميد صدر، متولد سال 1325 در تهران، از سال1347 كه به منظور تحصيل ايران را به‌قصد اروپا ترك نمود تاكنون، سال‌هاست كه در شهر وين، در اطريش اقامت دارد و نوشتن را به زبان آلماني در اين كشور ادامه مي‌دهد. وي بعد از اتمام دوره هم‌طرازسازي ديپلم در اتريش، تحصيل در رشته شيمي را در دانشگاه وين آغاز كرد و از سال 1356 به تحصيل در رشته علوم سياسي پرداخت.

حميد صدر نوشتن را در ايران، در سن پانزده سالگي آغاز کرد. از او ابتدا چند قصه‌ي كوتاه در جُنگ‌ها و مجلات مختلف آن دوره (پيام نوين، فردوسي، بازار ادبي رشت و...) انتشار يافت و سپس كتاب اول‌اش با عنوان «قصه‌هاي كوچه» در سال 1345 در انتشارات «شازده كوچولو» منتشر شد. در سال 1346 دومين كتاب او با عنوان «قصه‌هاي كبوتر خسته» همانند دو اثر ديگر: «واهمه‌هاي بي‌نام و نشان» (غلامحسين ساعدي) و «آذر، ماه آخر پائيز» (ابراهيم گلستان) از طرف منتقدین ادبي روزنامه كيهان (زیر نظر سیروس طاهباز) به عنوان «كتاب سال» شناخته شد.

«اعتصاب پروانه‌ها»، اولين رمان اين نويسنده است كه بخش اول آن در دفترهاي زمانه (1349) و بخش دوم آن به تدريج بين سال‌هاي 1353 تا 1357 در جُنگ ادبي«لوح» (دفتري در قصه) منتشر شده است. قصه بلند «چوب پنبه روي آب» همراه با قصه‌هاي كوتاه ديگر او مانند «آرام حيوان، آرام» و«نامه» كه در خارج از كشور به نگارش درآمده‌اند نيز غالبا در جُنگ‌هاي ادبي در ايران و خارج به چاپ رسيده‌اند.

بعد از ترجمه و انتشار بعضي از آثار او به زبان آلماني از جمله «قصه‌هاي كوچه» و «قصه‌هاي كبوتر خسته» كه به ترتيب بین سال‌هاي 1976 و 1990 در وين انتشار يافت، حميد صدر به نگارش رمان به زبان آلماني پرداخت.
«يادداشت‌هایي براي دورا» كه در سال 1994 (1373) در انتشارات «دويتيكه» Deuticke در وين به چاپ رسيد، در سال 1999 به زبان چكي ترجمه و در انتشارات «آريستا» در پراگ انتشار يافت. این کتاب در ایران با همین عنوان در سال 1382 توسط پریسا رضائی ترجمه و در انتشارات مروارید منتشر گردید.

صدر در سال 1373 به‌عنوان يكي از چهار نويسنده آلماني زبان كشور اطريش به هشتمين نشست «گفتگوهاي ادبي فرايبورگ» در آلمان دعوت شد. این نشست به آشنایي نزديك او با نويسندگان مشهور آلماني ‌زبانِ كشورهاي مختلف، از جمله «اي‌ايپسيلون ماير» از سويس، «فولكر براون» از آلمان و«ايمره كرتش» (برنده جايزه نوبل 2003) از مجارستان و «پتر هنیش»، «باربارا فریش موت» و «پتر هندکه» از اطریش منجر شد.

آعطاي تابعيت اطريش در سال 1995، در عين حفظ تابعيت ايراني، باعث گرديدكه حمید صدر بتواند در حين نوشتن رمان «منشی حافظه» Das Gedächtnissekretär به دريافت بورس ادبي ساليانه دولت اطريش، بورس دفتر صدراعظم اتريش و در سال 2001 موفق به دريافت جايزه دوم ”نوشتن در ميان فرهنگ‌ها“ نائل گردد. در سال 2005 این کتاب به وسیله انتشارات «دويتيكه» Deuticke در وین منتشر شد و در همین سال نیز به دریافت جایزه کتاب برونو کرایسکی نائل شد.

رمانِ Vogelsammler von Auschwitz (پرنده‌شناس آشويتز) سومین رمان حمید صدر به زبان آلمانی است که اخيرا به اتمام رسيده و در دست چاپ است. رمان چهارم اين نويسنده Gestern vor der Abreise با عنوان موقت «دیروز، قبل از عزیمت» هنوز به پایان نرسيده، ولی تا کنون به دریافت بورس «الیاس کانتی شهر وین»، بورس «لیترا مکانا» و بورس دولتی ادبیات در کشور اطریش نائل شده است.




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024