iran-emrooz.net | Mon, 16.05.2005, 20:18
از غربباوری و غربستیزی تا تعامل با غرب
محمدرضا ویژه
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سهشنبه ٢٧ ارديبهشت ١٢٨٤
طرح بحث
در ٢٣ اردیبهشت ماه مطلبی با عنوان «تهاجم فرهنگی: واقعیت یا ضرورت؟» از آقای اسماعیل نوری علا در تارنمای ایران امروز منتشر شد که با نگاهی ژرف به بحثی بسیار بنیادین و مهم پرداخته است و جای دارد تا مفاد آن مورد بحث و تبادل نظر فزونتر قرار گیرد. بیش از ١٥٠ سال است که در مواجهه با غرب سردرگم هستیم و رهیافتهای گوناگونی در این رابطه در این رهگذر پدید آمدهاند که عمدهی آنها را میتوان در سه گرایش غرب باوری، غرب ستیزی و تعامل با غرب برشمرد. در این مقال بر آن هستیم که رهیافتهای غرب باوری و غرب ستیزی اکنون در جهان نوین رنگ باختهاند و به کارگیری آنها در گفتمان نوین و فرآیند جهانی شدن کاری عبث خواهد بود.
نویسندهی محترم بحث خویش را از مفهوم غربزدگی مرحوم جلال آل احمد آغاز نموده و بر آن است که مرحوم آل احمد درد را به نیکی یافته بود. به نظر میرسد که مفهوم « غربزدگی» از مفاهیمی است که در ادبیات اجتماعی ایران باید به دقت تحلیل شود. به راستی غربزده کیست؟ کسی که مسحور ارزشهای غربی است یا کسی که ظواهر تمدن غربی را پذیرفته است و در زندگی اجتماعی به کار میبندد؟
برای تحلیل مفهوم غربزدگی یا به طور کلی رویکردهای موجود در برابر غرب، نخست باید از واکنش ایرانیان در رویارویی با فرهنگ غرب سخن راند. به هیچ روی نمیتوان منکر این شد که جذابیت هر روش نوین برای زندگی نشان از نواقص روشهای پیشین دارد. اگر ایرانیان در مواجهه با پیشرفتهای غرب خیره ماندند و چاره را در اخذ آن دانستند، بی تردید به دلیل مشکلات و نقایص زندگی و روشهای معمول و سنتی آنها برای زندگی بود. اگر بنا بر قول آل احمد باید به راه مالوف خویش بازگردند تا از غربزدگی به در آیند، چرا با توجه به اندیشهی غربی، از آن فاصله گرفته بودند؟ به دیگر سخن، ایران مستعمره نبود تا استعمارگر با توسل به زور در ادغام فرهنگ بومی در فرهنگ استعماری بکوشد، بلکه از زمان جنگهای ایران و روس، ایرانیان خود چنین راه حلی را یافتند. بدیهی است که در رویارویی با فرهنگی نوین بدون اینکه قصد تقلید محض وجود داشته باشد باید مراحلی پشت سر گذاشته شود و در این مراحل است که باید نقصها جبران شود و سرشت چنین روندی وجود خطاهایی را نیز ایجاب مینماید که نمونههایی چند از آنها را در حکومت پهلوی شاهد بودیم.
اما در عین حال ذکر این نکته ضروری است که در رویارویی با هر پدیدهی اجتماعی ابتدا ظواهر و روبنای آن مورد توجه قرار میگیرد که به سهولت در دسترس هستند و گریزی هم از آن نیست. اندیشمندان عصر قاجار نیز در مواجهه با تمدن غرب چنین ره سپردند و مرحوم تقی زاده تا بدانجا رفت که اخذ تمدن غربی را به طور کامل رمز پیشرفت دانست (شایان ذکر است که این گفتهی منسوب به وی در برههای خاص بوده و به عنوان اعتقادی همیشگی، چنانکه به ناروا تبلیغ میشود، نبوده است). حتا در این عصر هم نمیتوان بر این پیشروان خرده گرفت، که مقتضای زمان و مکان چنین بوده است. طرفه آنکه تاریخ، دشواریهای اخذ همین ظواهر غربی و مقاومتهای سخت در برابر آنها را نیز به ما مینمایاند. در ادامهی این روند، به تدریج از روبنا به مبانی میرسیم و تقابل مبانی مدرن با مبانی سنتی ، به ویژه در لایههای دیگر اجتماعی، لاجرم به روندی طولانی تر نیازمند است. به عبارت دیگر دوران گذار از سنت به مدرنیته همواره و در تمامی جوامع دورانی دشوار و سرشار از تقابل است. نگوییم مدرنیته از فرهنگ غرب رنگی دگر دارد که تمییز این دو از یکدیگر، به وبژه در عنفوان آشنایی با آنها، بسیار دشوار مینماید. منظور آل احمد از غربزده همین انسان دوران گذار است که به سختی او را به نقد میکشد و بر وی میتازد. به نظرم « غربزده» واژه ایی مبهم است که چون از وزن و اعتبار علمی برخوردار نیست، مصداق معینی هم ندارد، بر همه کس قابل اطلاق است و شامل هیچ کس نیست. غرب در اینجا (بر خلاف کشورهای تحت استعمار) در صدد تهاجم فرهنگی به دیگر فرهنگها نیست بلکه دیگر فرهنگها هستند که از روی استیصال درمان کمبودهای خویش را در آن میجویند. پس نزدیکی بدان افتخار میآورد و شباهت فزونتر نشانهی پیشرفت مینماید. به ویژه آنکه در همین عرصه اگر غول مارکسیسم را نیز در مقابل ارزشهای غربی فرض نماییم؛ این دیوار سترگ نیز مانعی برای جهانشمولی این ارزشها به شمار میرفت. میتوان در این عرصه این فرضیه را به بحث گذارد که بزرگانی چون آل احمد و شریعتی ( با احترام به پاکدامنی و دردمندی هر دوی این بزرگواران) چون با مشکلات دوران گذار از سنت به مدرنیته و دشواریهای سازگاری فرهنگ سنتی و بومی با فرهنگ غرب مواجه شدند، به جای حل مشکلات، صورت مسئله را پاک کردند و مسئلهی نوینی به نام بازگشت به خویشتن را طرح نمودند؛ خویشتنی که خود نیز تصور کاملی از آن نداشتند. البته این نکته را نیز باید افزود که دکتر شریعتی غرب ستیز نبود و شناخت وی نیز از غرب با شناخت آل احمد بسیار متفاوت بود، ولی او نیز چارهی کار را در ادامهی مسیر صعب سازگاری فرهنگی ندانست و ره در وصال خویشتنی استوار بر آموزههای اسلامی و البته انقلابی خود میسپرد. ظهور رهیافتهای دیگر غرب ستیز توسط افرادی مانند مرحوم احمد فردید نیز بر ابهام این گفتمان افزود.
به گمانم اگر در فرهنگ سنتی نقایص و کمبودهایی وجود دارد (که دارد) و گوشههایی از فرهنگ غرب میتواند این کمبودها را بر طرف کند (که به شرط سازگاری با زمینههای اجتماعی این توانایی را دارا است)، فقدان نتیجه در برخی موارد ما را باید بر آن دارد تا مسیر را تصحیح نماییم، نه آنکه یکسره مسیر طی شده را ترک نماییم و گاه به کتمان همهی دستاوردها بپردازیم.
اما پس از فروپاشی شوروی سابق و با آغاز آخرین دههی قرن بیستم پارادایمهای فرهنگ غرب و گفتمان حقوق بشر تغییر یافتند. بدین ترتیب مقایسهی دو گفتمان در دو مقطع زمانی و پارادایمهای متفاوت کاملاً به خطاست. این امری است که کاملاً باید در روند جهانی شدن بدان توجه مبذول داشت. در این عرصه قهراً فرهنگهای نیرومند که البته چاشنی اقتصاد و ساختار نظامی نیرومند را نیز به همراه دارند، یکه تاز خواهند شد و بدیهی است که فرهنگ غرب در غیاب فرهنگ ناشی از مارکسیسم یگانه مصداق این مقوله خواهد بود. در این زمینه است که بحث تهاجم فرهنگی به پیش کشیده میشود، بدین معنا که فرهنگ غرب بر خلاف دهههای پیشین و حتا اوایل قرن بیستم، بیتفاوت نیست بلکه خصلتی تهاجمی به خود گرفته است و در صدد سیطره بر فرهنگهای دیگر است. این مهم در جوامعی اهمیت مییابد که هنوز در فرآیند سازگاری فرهنگ سنتی و غربی به سر میبرند و به ویژه با مشکلاتی در این زمینه مواجهند، چه در ابرفرآیند جهانی شدن از موضعی سست برخوردارند و فرهنگ غرب یا فرهنگ آمریکایی به عنوان مصداق شاخص آن، فرهنگهای موصوف را در خود هضم میکنند.
در این فرضیه چند مقوله را باید از یکدیگر تفکیک نمود : نخست اینکه آیا فرهنگ غرب در همهی ابعاد خویش در صدد استیلای بر جهان است؟ به نظرم چنین نیست دولتها و حتا شرکتهای چند ملیتی منافع اقتصادی را مد نظر دارند و سوء استفاده از فرآیند جهانی شدن و هجمه به فرهنگ دیگر جوامع، بر تغییر فرهنگ مصرفی و افزایش مصرف کالاهای آنها متمرکز شده است. امری که پیش از این نیز وجود داشته است و فرآیند جهانی شدن آنرا تسریع بخشیده است. به هر تقدیر در روند رو به افزایش مبادلات اقتصادی و حتا فرهنگی باید برخی از جنبهها را پذیرا باشیم و دیگر جنبهها را پالایش کنیم. بالطبع در اصول کلی باید با جامعهی جهانی همراه بود. در این راستا «نسبیت فرهنگی» ابزاری است که در پاسداری از فرهنگ سنتی و بومی بسیار به کار میآید و نباید ان را یکسره به کنار نهاد و ابزاری غربی انگاشت. در واقع پرسش اصلی آن است در جوامعی که هنوز در بسیاری از مقولات حوزهی مدرن و سنتی مشخص نشده است و هنوز دوران گذار خویش را به سمت ثبات فرهنگی در این زمینه طی میکند، در جوامعی که هنوز استفاده از ظواهر فرهنگ مدرن نیز انباشته از سردرگمیها و مشکلات است، چگونه میتوان با آرایشی تهاجمی در میدان جهانی شدن پا نهاد؟ فقدان اقتصاد نیرومند و نفوذ سیاسی لازم نیز مزید بر علت در موضع متزلزل کشورهای جهان سوم است. پس تاکید بر «نسبیت فرهنگی» نقطهی ثقلی است که میتوان فرهنگ بومی را مصون از تعرض در آن متمرکز نمود. به دیگر سخن باید به جای موضع دفاعی یا تهاجمی، در عین تسریع در دوران گذار و ارتقای فرهنگی نیرومند و آمیخته از سنت و مدرنیته، به همکاری با دیگر جوامع روی آورد، متاعی را در بازار جهانی عرضه نمود و متاع دیگران را نیز ابتیاع کرد. «غربزدگی» و «تهاجم فرهنگی» دو روی یک سکه هستند در مواجهه با فرهنگ غرب، که اولی آنرا به کنار مینهد و مبنایی دیگر میکاود و دومی با آن به مبارزه برمیخیزد و کوشش میکند که در مقابل به قدر توان، کالاهایی را نیز تحمیل کند. باید بدین باور دست یابیم که تعامل شایستهترین ابزار در جهان معاصر است و در این گفتمان غالب باید دیگران را پذیرا باشیم و دیگران را نیز پذیرای خود گردانیم. به سخن دیگر، تعامل اصل بنیادین بازی در جهان کنونی است که برای شرکت در این بازی فرهنگی (که توان برکنار ماندن از آن را هم نداریم) باید آن را پذیرفت و دستاوردهای خویش را نیز مهیا نمود.
اصول و ارزشهای حقوق بشر نیز گرچه امروزه مفاهیمی جهانشمول هستند و هیچ کس منکر آن نیست ولی به هر تقدیر ریشه در فرهنگ غرب دارند و تاثیر این زمینه را بر باروری آنها نمیتوان منکر شد. انکار این ریشه و سهم در باروری حقوق بشر به دور از انصاف خواهد بود. گرچه نگارنده بر این اعتقاد است که با توجه به جایگاه امروز حقوق بشر نیازی به پای فشردن بر ریشههای غربی این حقوق نیست و باید بر با الهام از آموزههای سایر ملل بر شاخ و برگ این درخت تنومند افزود. در واقع، راه این نیست که دستاوردهای دیگران را کتمان کنیم، بلکه باید دستاوردی بر میراث پیشینیان افزود و خود را در ادامهی این راه پر افتخار سهیم نمود.