iran-emrooz.net | Sat, 07.07.2007, 10:29
شراب قرمز
یحیی تدین
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
ماهی كوچولو ، با سرعتی غير قابل تصور از رستوران گريخت ، بی آنكه بداند مقصدش كجاست ، در طول مسير هزاران ماهی را میديد كه با ترحم او را همراهی میكنند و لی كمتر از چند ثانيه ، به ناگهان از او فاصله میگيرند ، در حالی كه اشگ میريخت به یاد حرفهای مادرش افتاد " فرزند دلبندم ، کوسهها موجودات قابل اعتمادی نیستند ، البته آنها قوی و دلاورند و ممکن است شما را تحت تاثیر قرار دهند ، اما هميشه به ياد داشته باش نبايد به آنها نزدیک شوی "، وقتی از او دلیل می خواست ، می گفت : " فرزند دلبندم ، کوسهها علاقه زیادی به آشامیدن شراب قرمز دارند ، البته شراب قرمزی که از خون ماهیهای کوچک و ملوسی مثل تو درست شده باشد ".
مادرش مدتی پس از آخرين سفارش بدرود حیات گفت ، در مراسم خاكسپاری ، کوسه ماهی كوچكی حضور داشت که برای ابراز تسلیت و همدردی مقداری برگ کاهو آورده بود ، پس از اين آشنايی كوتاه ، رفته رفته دوستی عميقی بين آنها شكل گرفت كه نهايتا به عشقی سركش تبديل شد ، آن دو با هم شنا می کردند ، توی سرو کله هم می زدند و از زندگی لذت می بردند ، تا آن شب که برای صرف شام به رستورانی در نزدیکی جزیره رفتند ، شب زیبایی بود و نسیم خنکی می وزید ، چند قايق تفريحی از دور ديده میشدند ، ماهی كوچولو بهترين عطر خود را زده بود عطری كه رايحه دل انگيز آن در زير نور ماه همه را مست میكرد ، وقتی پيشخدمت از آنها خواست تا سفارش غذا بدهند ، ماهی کوچولو گفت: "یک برگ کاهو با کمی سس قارچ دریایی" ، پيشخدمت با لبخندی كه سرشار از احترام بود ياد داشت كرد و نگاهی به کوسه انداخت ، صدای موسيقی در فضای باغ مثل باد میپيچيد ، در همين موقع كوسه نگاهی به چهره زيبای ماهی انداخت كه پوست با طراوتش از تلاقی نگاه آنها سرخ شده بود ، چند لحظه گذشت ، پيشخدمت سرش را پايين آورد و به آرامی گفت : " لطفا بفرماييد " ، و بعد کوسه چیزی گفت که بی اختیار اشگ ماهی کوچولو را در آورد و گونههای زیبايش را خيس كرد ، او با حركت ابرو در حالی كه به ماهی کوچولو و ملوس اشاره داشت گفته بود : " طبق معمول ، ولی اين بار همراه با ظرفی پر از شراب قرمز ".