iran-emrooz.net | Sun, 13.05.2007, 12:45
شیرین جان
نصرتاله مسعودی
زیباترین نه!
هیچ زنی هرگز
تو را
آنگونه كه تویی
نخواهد زایید
و جهان برای همیشه یائسه خواهد ماند
و این شب
كه رنگش یكدست
بر پیشانیام هاشور خورده است
چنان قشنگ
رنگ ِپرنده وُ ساعتهای پنج ِبهار را
سقط كرده است
كه من
تمام باغهای بیسحر
به جان ِ سحر وُ به بال ِ كبوتر
از فرازِ فراموشی ِ پلی
كه عكس برگردان ِنرسیدن وُ مرگ است
درخت به درخت به آب دادهام.
زیباترین نه!
به آناهیتا وُ این آب كه سالهاست
در شوكت ِبیطاقت ِاین طاق
طعم ِگونه شیرین را
گریه میكند
آن كه با لنزهای رنگی
و تیر ِ "تتو"*
با بادهای شرمسار
بیتاب تاب میخورد
"سرو چمانی"ست
كه با صدها شمارهی آری
به میدان در آمده
و ناخواسته خاك وُ خوار ِ بوقهاست.
دوستی كه هرگز دوستم نبودهای
نگفتم بس است!
تو را به خدا
دیگر این دستمال ِكاغذی
و آن جمله را
به گونهام نكش
بگذار سر براین شمایل ِسنگی
در انعكاس ِآبهای عزیز طاق بستان
لااقل بخوانم:
"امشو له دی ریت فَرَ هُلِمه" *
نصرتاله مسعودی
آخرین تحریر 15/2/86
* خالكوبی
*امشب از دوریت بسیار دلواپس و اندوهگینم