پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 20.03.2007, 21:49

چشمی که بوم هنر نیست


امیر مومبینی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)



- آقای ونگوگ!
- بگوش هستم!
- با پوزش باید بگویم که، شما باید تکلیف خودتان را با نقاشی خودتان روشن کنید.
- منظور؟
- شما، مثلاً در این تابلو، رنگ‌های گوناگونی را به صورت تند و خام و خالص کنار هم می‌گذارید. از نزدیک که نگاه می‌کنیم تنها رد قلموی خشن و شورشی شما را روی بوم می‌بینیم. فاصله که می‌گیریم ناگهان یک گل، یک تصویر می‌بینیم. معلوم نیست شما می‌خواهید آن رنگ‌ها یا گوهر رنگ‌ها را به ما نشان بدهید، یا آن تصویر و ترکیب رنگ‌ها را. شما دو راه بیشتر ندارید. . . .
- دو راه؟!
- فقط دو راه. یا تصویر را مبنا کنید یا آن رنگ‌های خام را. اگر بخواهید نقاش موفقی بشوید و نقاش نامیده شوید، یا باید شورش رنگ‌هارا به نمایش بگذارید و یا واقعاً تصویر‌را بکشید. کشیدن چیزی که از دور خود را گل نشان می‌دهد اما از نزدیک هیچ چیز نیست جز مقداری رنگ خام و به هم ریخته که نقاشی نیست.
- نقاشی نیست؟!
- نه، نیست. به ابرهای در هم نیز اگر نگاه کنید تصویری می‌بینید. آیا آسمان نقاش است؟ ببینید. شما می‌توانید از یک سانتیمتر یک نقاشی میکل‌آنجلو تشخیص بدهید که به کدام اثر او تعلق دارد. او رنگ‌ها را به دقت مخلوط می‌کند تا برسد به رنگ دلخواه خودش. آن وقت این رنگ، مثلاً قهوه‌ا‌ی است، چه ده متر آن و چه یک میلی متر آن. و این رنگ قهوه‌ای اکتشافی او در تاریخ نقاشی باقی می‌ماند. ولی کار شما مثل جادوگری می‌ماند. شما یک قلمو زرد خالص می‌کشید و یک قلمو سرخ خالص می‌کشید بغل آن و باز یک قلمو زرد این ور سرخ و با کمی فاصله بدون دلیل یک کبود و آن‌طرف‌تر یک سیاه. خوب معلوم است اگر ما با فاصله به آن نگاه کنیم نه زرد را می‌بینیم و نه سرخ را، بلکه مخلوط این دو را می‌بینم که می‌شود مثلاً زرد آتشی، آن هم یک آتشی مشتعل. آتش مشتعلی که انگار دود آن هم توی آبی آسمان دارد پخش می‌شود. خوب، رنگ‌های اکتشافی شما کجا هستند؟ رنگ‌ها را در کجا ترکیب کرده‌اید؟ چه طوری باید آنها را ثبت کرد؟
- اما شما که خود می‌گویید که ترکیب رنگ را دیده‌اید. زرد آتشی از کجا آمد؟
- امیدوارم که مدعی نشوید که شما رنگ‌ها را مخلوط کرده‌اید. این فقط خطای دید ما است که زرد آتشی می‌بینیم. شما فقط زرد ساده کشیدید و مقداری هم سرخ ساده گذاشتید پهلوی آن. غیر از این است؟
- اصلاً غیر از این نیست. هنر من همین است. از شگرد کار من یکی این است که چشم‌های شما را در مدتی که به تابلو نگاه می‌کنید به عاریت گرفته و تبدیل به ظرف مخلوط کننده‌ی رنگ می‌کنم.
- آیا شما می‌خواهید کار خود را توجیح کنید؟
- من کارم را برای شما توضیح میدهم، چرا که نیازی به توجیه نیست. این کار من است و من می‌خواهم که این طور باشد. گوش کنید. میکل‌آنجلوی بزرگ برای چشم شما نقاشی می‌کشید، من بر روی چشم شما نقاشی می‌کشم. من رنگ‌های خام و خالص را برمی‌دارم و روی طبیعی‌ترین بوم دنیا، یعنی چشم شما، آنها را ترکیب می‌کنم و نقاشی می‌کشم. انقلاب ما اکسپرسیونیست‌ها این است که ما، بوم‌های قدیمی را دور انداختیم و چشم بیننده، همچنین فرهنگ و عادات بیننده را به بوم نقاشی تبدیل کردیم. به همین خاطر رنگ‌های ما از همه شفاف‌تر هستند و آتش ما براستی پوست را می‌سوزاند. پس، این که شما می‌گویید من باید تکلیف خودم را با رنگ و تصویر روشن کنیم معنی ندارد. تکلیف من کاملاً روشن است. همه‌ی نقاشان قبل از ما سعی کردند واقعیت و طبیعت را تقلید کنند. ما، هم واقعیت و هم طبیعت را ایجاد می‌کنیم. ما همان کاری را میکنیم که خود طبیعت می‌کند. من و آن خورشید بلند دور دست هر دو طیف رنگ‌های خالص را بر می‌داریم و می‌پاشیم توی چشم شما. شما زحمت کشیده و تابلوی ما را آماده به ما تحویل می‌دهید.
- ولی ما، در حالی که گل شما را می‌بینیم می‌دانیم که شما فقط یک مشت رنگ را آنجا ریختید روی بوم و گلی در میان نیست. چشم گل می‌بیند ولی عقل ما نه. عقل می‌داند که این فقط رنگ‌های خام و ساده است که روی بوم شما پخش شده است.
- خوب رسیدیم به یک جای حساس. چشم شما چشم طبیعت است و جانب دار نیست و پیش‌داوری ندارد و گل را با همه‌ی پیچیدگی رنگ‌هایش می‌بیند. اما عقل شما چشم جامعه است. چشم فرهنگ اجتماعی و تاریخی است. عقل شما چشم فرهنگ شما است. متاسفم که چشم فرهنگ شما رنگ‌ها را ترکیب نمی‌کند بلکه به ساده‌ترین اجزاء آن تجزیه می‌کند و بعد همه را به دو دسته و دو دسته را فقط به دو رنگ بدل می‌کند. چشم اجتماعی شما دچار کور رنگی است. چشم اجتماعی شما از چشم طبیعی شما عقب‌تر مانده است.
- بهتر است که هنرمند چیزی هم از علم و فلسفه بگوید. شما آن مثال معروف فلسفی را که سهروردی دانشمند ایرانی برای رد واقعیت مادی آورده است می‌دانید؟
- شاید آری، شاید نه.
- ذغال گداخته‌ای را در گردونه‌ای بگذارید و با سرعت بچرخانید. چه می‌بینید؟
- یک دایره‌ی درخشان. دایره‌ای از نور.
- اما شما می‌دانید که در واقع یک گلوله‌ی گداخته‌ی ذغال است که می‌چرخد و دایره‌ی آتشین واقعیت ندارد. چشم شما دایره می‌بیند، اما عقل شما می‌داند که این دایره‌ی نور نیست بلکه یک نقطه‌ی گداخته است. همزمان، هم دایره و هم نقطه.
- اشکال کجا است؟
- اشکال کار این است که یک پدیده‌ی مادی نمی‌تواند در عین حال هم دایره باشد و هم نقطه. یا این است یا آن. یا نقطه، یا دایره. تنها و تنها یکی از این دو می‌تواند واقعیت داشته باشد. از آنجایی که ممکن نیست که یک چیز مادی همزمان هم نقطه باشد و هم دایره، ثابت می‌شود که کل قضیه روی هوا است و آن ماده مجازی است. وهم است. پندار است. این است حکم شیخ پارسی. و بر همین قیاس، اصلاً واقعیتی در بساط نقاشی شما نیست که ما ثابت کنیم این نقطه‌های پراکنده‌ی رنگ است یا خطوط همپیوسته‌ی تصویر.
- سؤال من این است. چرا شما نمی‌توانید همان چیزی را که بر زبان می‌آورید به عنوان توضیح معما بکار ببرید؟ چرا نمی‌توانید به جای نفی واقعیت عین واقعیت را بیان کنید و بگویید که، گلوله‌ی گداخته‌ی ذغال هنگام چرخش در چشم ما به صورت دایره دیده می‌شود و ما می‌دانیم که این دایره در نتیجه‌ی چرخش آن نقطه در چشم ما ایجاد شده است، درست مثل همان کاری که نقاشی ونگوگ انجام می‌دهد؟ گوش کنید، شما فقط دایره را می‌بینید. اما هزار حرکت دیگر هم هست که شما نمی‌بینید اما می‌توانید حدس بزنید. کسی گردونه‌ی ذغال را می‌چرخاند و دایره درست می‌کند. خود آن کس روی کره‌ی زمین در حال چرخش وضعی و مداری است. بنا بر این دایره‌‌ای که او درست می‌کند خود با دایرها‌ی دیگری ترکیب می‌شود و شکلی پدید می‌آورد که تصورش به این آسانی ممکن نیست. کره‌ی زمین گرد خورشید می‌چرخد و خورشید گرد مرکز کهکشان شیری می‌چرخد و کهکشان شیری گرد کهکشانی دیگر و همینطور تا هزاران هزار چرخ و واچرخ دیگر. عقل شما به جای این که با اشاره به نقطه‌ دایره را نفی کند می‌تواند این دایره را در ترکیب هزاران دایره‌ی دیگر ببیند و آن نقطه را نیز به صورت دایره‌ی برآمده از میلونها دایره‌ی دیگر که تا ریزترین اجزاء ریزترن اتم‌ها تداوم می‌یابد. چرا به جای تلاش برای دیدن این حرکت‌های بیشمار به سمت ساده کردن حرکات تا حد دو یا یک حرکت ساده میل کنیم؟
- ها ها ها ها
- چرا می‌خندید جانم؟
- آخر ونگوگ عزیز، تا ما بیاییم این همه تحلیل‌ها و تصویرها را محاسبه کنیم در میدان سیاست دشمن پدر ما را در آورده و دایره را به حلقه‌ی طناب مرگ ما بدل کرده است.
- ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها
- تو چرا می‌خندی؟
- آخر از اول می‌گفتی که مرد سیاست هستی جانم. در آن صورت راه حل چیز دیگری می‌شد.
- مگر راه حل دیگری هم داری؟
- روشن است. به جای بکار بردن سر قلمو جهت کشیدن نقاشی بر چشم شما، ته قلمو را توی چشم شما فرو می‌بردم تا در یک چشمی و یک رنگی و یک بعدی دیدن پدیده‌ها کارتان آسانتر شود.
- چه خدمتی!
- دوست من، دانشمند برای تبدیل یک فرضیه به تئوری ناچار است مجموع شرایط و احتمالات و امکانات را بسنجد. دانشمند برای اثبات علمی یک پدیده اول خود به بزرگترین منتقد ممکن خود تبدیل می‌شود و تنها اگر بتواند بر خویشتن منتقد خویش غلبه کند آن وقت وارد مبارزه ی بیرونی می‌شود. هنرمند برای تبدیل یک خیال ذهنی به یک آفریده‌ی هنری و یک تصویر جان می‌کند و می‌کوشد تا آنجا که ممکن است تصویر و توصیف خود را رنگین و مرکب و چند جانبه کند. تولستوی بزرگ، وقتی ناتاشای زیبا را تصویر می‌کند مویرگ‌های گرم و معطر و تپنده‌ی کف پایش را هم فراموش نمی‌کند. اما کار شما جماعت بر عکس است. مغز شما کارخانه‌ی تبدیل بغرنج به ساده است. چشم شما کارخانه‌ی انهدام طیف‌های نور و رنگ در دو قطب سفید و سیاه است. سیاست شبیه گاو مست میدان گاوبازی است که از آسمان و زمین و آن همه جمعیت و هیاهو و رنگ و آهنگ تنها به آن تکه ‌پارچه‌ای خیره می‌شود که طیف نور سرخ خطر را به طرف او ساطع میکند. و سیاستمدار، اگر که سیاستمدار باشد، همان گاوبازی است که وظیفه‌ی بزرگش چرخاندن آن تکه پارچه‌ی سرخ و افسون کننده جلو دماغ گاو سیاست است، تا مگر به ساز او برقصد. اما گاوباز اصلی، گاوباز اصلی که این بساط را براه انداخته است، توی میدان نیست. بین تماشاگران هم نیست. اصلاً آنجا نیست. او، همان وقتی که گاو دارد حمله می‌کند و گاوباز دارد با جان خود بازی می‌کند در جایی گرم و نرم سرگرم شمردن پول‌های مسابقه است.
- سیاستمدار. . .
- ماسک قدرتی که از آن حذر نیست.
- سپر نفرتی که حق بشر نیست.
- صاحب چشمی که بوم هنر نیست.




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024