پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۴ - Thursday 17 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 08.04.2025, 13:23

از آلمان شرقی چیزی باقی نخواهد ماند


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

از آلمان شرقی چیزی باقی نخواهد ماند، بلکه فراموش خواهد شد
گفت‌وگوی هفته نامه اشپیگل در تازه ترین شماره خود

«کشتی دیوانگان»، این نامی است که کریستف هاین (Christoph Hein) بر جمهوری دمکراتیک آلمان (آلمان شرقی) در رمان جدیدش گذاشته است. در اینجا نویسنده از جنون سیاست اقتصادی آلمان شرقی می‌گوید و از تجربه‌اش از خوردن خاویار با رئیس سازمان اطلاعات خارجی آن کشور.

چشم‌اندازی که از تراس خانه‌ی هاین دیده می‌شود به راستی که نفس‌گیر است. این نویسنده در حاشیه‌ی شهر هاولبرگ در ایالت زاکسن- آنهالت زندگی می‌کند، و وقتی جلوی خانه‌اش می‌ایستد، شهر را در پشت سرش می‌بینیم و در جلوی چشمش دشت پهناوری است که رودخانه‌ی هاول آن را در بر گرفته. هاین، که اکنون ۸۰ ساله است، دوازده سال پیش پس از آن‌که بیشتر عمر خود را در برلین گذرانده بود، به اینجا نقل مکان کرد. خانه‌اش مرتب و آفتاب‌گیر است. در چمنزار کنار خانه، مجسمه‌ای فولادی و زنگ‌زده دیده می‌شود که هاین آن را از یک آهنگر محلی هدیه گرفته است. با آثاری چون «نوازنده‌ی تانگو» و «تصاحب زمین»، او به یکی از نویسندگان برجسته‌ی نسل خود در آلمان بدل شد. هاین، متولد ۱۹۴۴، زندگی‌اش به‌نوعی به دو نیمه‌ی مساوی تقسیم شده: پیش و پس از فروپاشی دیوار برلین — اما بر خلاف بسیاری از همتایان اهل آلمان شرقی‌اش، توانست در آلمان متحد همچنان مطرح و موفق باقی بماند. به‌تازگی، رمان جدید او با نام «کشتی دیوانگان» منتشر شده است.

اشپیگل: آقای هاین، در نگاه اول، رمان شما درباره‌ی گروهی از افراد از طبقه‌ی نخبگان اجرایی آلمان شرقی است — اما شخصیت اصلی واقعی آن یک کشور است: آلمان شرقی (جمهوری دمکراتیک آلمان). شما آن را «کشتی دیوانگان» می‌نامید. واقعاً چنین بود؟

هاین: پس مگر چه چیز دیگر می‌توانست باشد؟ سیاست اقتصادی آلمان شرقی بر این فرض بنیادی بنا شده بود که می‌توان تورم را با صدور فرمان از میان برد. قیمت‌ها در آلمان شرقی به‌صورت مصنوعی در سطح سال ۱۹۴۴ حفظ شده بود، چه قیمت نان باشد و چه اجاره‌ی خانه. این نمی‌توانست دوام بیاورد. این یک دیوانگی بود، حماقت محض.

اشپیگل: آیا این نظر شما فقط شامل سیاست اقتصادی است؟

هاین: آلمان شرقی با شرایط بسیار بدی کار خود را آغاز کرد. جنگ سرد میان ابرقدرت‌ها را از همان ابتدا باخته بود. از نظر ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی هیچ شانسی نداشت. ماجرا از غرامت‌های جنگی آغاز شد: در غرب، متفقین بلافاصله پس از پایان جنگ از انتقال کارخانه‌ها و تجهیزات صنعتی دست کشیدند، در شرق اما روس‌ها حتی ریل‌های راه‌آهن را هم با خود بردند. بسیاری از کارخانه‌های آلمان شرقی ناچار بودند با ماشین‌آلات قراضه کار کنند، از متخصصان هم اثری نبود [روس ها همه را با خود برده بودند].

اشپیگل: کتاب شما در یک فرودگاه نظامی در براندنبورگ آغاز می‌شود، جایی که مقامات حزبی‌ای که از مسکو بازمی‌گردند، فرود می‌آیند، و نبرد بر سر فتح برلین در مرحله‌ی پایانی است. این افراد چه می‌خواستند؟

هاین: خواست آن‌ها این بود که یک جامعه‌ی دموکراتیک و ضد فاشیستی بر پا کنند.

اشپیگل: تلاشی بی‌ثمر؟

هاین: با چه کسانی قرار بود این کار به سر انجام رسد؟ در غرب، کنراد آدِناوِر، نخستین صدراعظم، که به همان اندازه‌ی والتر اولبریشت در شرق، سرسخت بود، هیچ ابایی نداشت از اینکه همه‌ی نازی‌ها را دوباره به کار بگیرد تا بازسازی کشور را سازماندهی کنند. دستگاه قضایی و اداری عمدتاً از همان نیروهای قدیمی تشکیل شده بود — حتی دستگاه اطلاعاتی را از دوران نازی‌ها به ارث برد. آلمان شرقی راه کاملاً برعکسی در پیش گرفت. همه‌ی معلم‌هایی که عضو حزب نازی بودند، اخراج شدند، اما در نتیجه، به معلم‌های جدیدی نیاز بود. این معلم‌های جدید کسانی بودند از میان کارگران یا صنعت‌گران، که طی یک دوره‌ی فشرده، مطالب آموزشی را یاد گرفته بودند و می‌توان گفت که اکثرشان فقط یک ساعت جلوتر از شاگردانشان بودند. کدام راه درست بود، کدام اشتباه؟ آیا باید افراد متخصص را که پیش‌تر نازی بودند، به‌کار می‌گرفتند؟ یا باید افراد تازه‌کار را؟ نتیجه این شد که بخش بزرگی از نخبگان اجرایی در آلمان شرقی تحصیلات کافی نداشتند، و اغلب فقط هشت کلاس مدرسه را تمام کرده بودند.

اشپیگل: هر دو دولت آلمان سعی داشتند که بر آغاز تازه‌ی کار خود تأکید ویژه‌ای داشته باشند.

هاین: اما هیچ «ساعت صفر» ی وجود نداشت. نه در غرب و نه در شرق. مردمی که پس از ۱۹۴۵ در آلمان زندگی می‌کردند، همان‌هایی بودند که پیش‌تر هم زندگی می‌کردند.

اشپیگل: در عین حال، جنگ هنوز مدت زیادی نبود که به پایان رسیده بود.

هاین: من در باد دیوبن (Bad Düben) بزرگ شدم، شهری کوچک در نزدیکی لایپزیگ. هنوز تمام آن سربازان مجروح جنگی را می‌بینم که روی واگن‌های چوبی دست‌سازشان حرکت می‌کردند. ناگهان از گوشه‌ای ظاهر می‌شدند و آدم را می‌ترساندند. جنگی که در آن بازنده شده بودیم را در همه جا می‌شد به وضوح مشاهده کرد – در تمام چشم‌انداز شهر، تا خانه‌هایی که ویران شده بودند و حتی تا دهه‌ها بعد هم ویران مانده بودند.

اشپیگل: شما همیشه درباره‌ی آدم‌های حاشیه‌نشین نوشته‌اید. در رمان «کشتی دیوانگان»، اما سراغ گروه دیگری رفته‌اید: مدیران میانی جمهوری دموکراتیک آلمان. چرا؟

هاین: برای این‌که بتوان آن چهل سالی را فهمید که آلمان شرقی دوام آورد، راهی جز این نبود. از منظر پایین جامعه نمی‌شد آن را این‌طور روایت کرد.

اشپیگل: یکی از شخصیت‌های اصلی کتاب، یک سانسورچی است. شخصیتی همدلانه، آرام، تحصیل‌کرده و طناز. شما در آلمان شرقی با سانسورچی‌های زیادی سر و کار داشتید، چون هر اثر شما پیش از انتشار بررسی می‌شد. آیا واقعاً چنین آدم‌هایی وجود داشتند؟

هاین: البته که بودند. من آن‌ها را ملاقات کرده‌ام. طنز و کنایه جزء جدایی‌ناپذیر زندگی در آلمان شرقی بود. آدم‌ها با این چیزها از خودشان دفاع می‌کردند، یک نوع تمرین بقا بود. نه فقط در عرصه‌ی فرهنگ، بلکه در دانشگاه‌ها هم همین‌طور بود. طنز وسیله‌ای بود برای اشاره به حقیقت – آن هم بی‌آن‌که خیلی خطر کرده باشی. این، سلاحِ افراد فرهیخته بود.

اشپیگل: یکی دیگر از شخصیت‌های اصلی، استاد اقتصادی است به نام امسر است که در کمیته مرکزی حزب حضور دارد و با وجود آن‌که بسیاری از تصمیمات را نادرست می‌داند، باز هم همراهی می‌کند. آیا امکان داشت نسخه‌ای دیگر از آلمان شرقی وجود داشته باشد؟ نسخه‌ای که دیوانگی‌ها را تکرار نکند؟

هاین: پاسخ دادن به این پرسش غیرممکن است. تلاش‌هایی در این راستا وجود داشت. بیش از همه در آن زمان در چکسلواکی. سیاستمداری به نام الکساندر دوبچک در سال ۱۹۶۸ سعی کرد «سوسیالیسم با چهره‌ای انسانی» را پیاده کند، و مشاوران هوشمندی هم در امور اقتصادی داشت. اما این مسیر توسط شوروی با تانک‌ها سرکوب شد.

اشپیگل: در بخشی از کتاب توصیف می‌کنید که چگونه اولبریشت، به عنوان مرد نیرومند آلمان شرقی، از سوی اریش هونکر به کناره‌گیری مجبور می‌شود. این داستانِ یک کودتای دولتی است. اولبریشت را نیروهای مسلح در اقامتگاه تابستانی‌اش تحت‌نظر می‌گیرند و وادارش می‌کنند استعفا دهد. آیا این را از خودتان درآوردید؟

هاین: نه، دقیقاً همین‌طور بود.

اشپیگل: از کجا این را می‌دانید؟

هاین: مارکوس ولف این را برایم تعریف کرد.

اشپیگل: رئیس سازمان اطلاعات خارجی آلمان شرقی؟

هاین: من در کتابم روی او نام «روباه» گذاشته‌ام.

اشپیگل: از کجا او را می‌شناختید؟

هاین: او در سال ۱۹۸۹ با من تماس گرفت، در حاشیه‌ی تظاهرات ۴ نوامبر در میدان آلکساندر. گفت که کتاب‌هایم را دوست دارد. بعد از آن چند باری همدیگر را دیدیم. ماجرا کمی شبیه داستان بود. ولف به طور کیلویی خاویار از مسکو دریافت می‌کرد و آنها همیشه در روزنامه «پراودا» (روزنامه حزب کمونیست) پیچیده شده بودند. ما آن را قاشق‌قاشق می‌خوردیم و با هم گفت‌وگو می‌کردیم.

اشپیگل: درباره‌ی چه چیزی؟

هاین: مارکوس ولف اگرچه مسئول امور خارجی بود، ولی درک فوق‌العاده‌ای از اوضاع داخل آلمان شرقی هم داشت. تغییرات کوچک در ساختار حکومت می‌توانست اثر بزرگی روی مأمورانش بگذارد. برای همین، باید از همه چیز باخبر می‌بود. او این را از اریش میلکه، رئیس اشتازی، اجازه گرفته بود. اما چون به میلکه اعتماد نداشت، شبکه‌های اطلاعاتی خودش را هم ایجاد کرده بود. برای همین فکر می‌کنم روایت او درست‌ترین روایت است.

اشپیگل: نکته‌ی تاریخی جالب دیگری هم در «کشتی دیوانگان» هست. شما به اهمیت «کوچ‌نشینان» اشاره می‌کنید. در غرب به آن‌ها «رانده‌شدگان» می‌گفتند – همان کسانی که پس از جنگ از سرزمین‌های شرقی به آلمان فرار کرده بودند.

هاین: این، بخش فراموش‌شده‌ای از تاریخ آلمان شرقی است. اولبریشت می‌دانست که آلمان شرقی کوچک نمی‌تواند به این شکل ادامه دهد. صنعت در غرب بود، و شرق آلمان اساساً کشاورزی بود. اما دو منطقه‌ی بزرگ کشاورزی – یعنی پومرانی و سیلزی – دیگر وجود نداشتند. و به همین خاطر، اولبریشت امید داشت بتواند این سرزمین‌ها را از لهستان پس بگیرد. اگر این اتفاق می‌افتاد، آلمان شرقی بسیار باثبات‌تر می‌بود. کشور، با داشتن این دو منطقه، تقریباً هم‌اندازه‌ی آلمان غربی می‌شد – و دیگر نیازی نبود میلیون‌ها نفری را که از آنجا رانده شده بودند، در جایی اسکان داد. آن‌ها می‌توانستند به سرزمین مادری‌شان بازگردند.

اشپیگل: این نمی‌توانسته مورد پسند لهستان یا اتحاد جماهیر شوروی باشد.

هاین: مسلماً نه. استالین در سال ۱۹۵۱ دیگر کلافه شده بود، با مشت روی میز کوبید و اولبریشت ناچار شد کوتاه بیاید.

اشپیگل: چند سال پیش گفته بودید که آلمان شرقی یکی از «رؤیاپردازی‌های ناموفق تاریخ بشریت» بوده است. هنوز هم چنین نظری دارید؟

هاین: بله، این کشور بر پایه‌ی آرزوی ساختن سرزمینی غیرسرمایه‌داری و ضدفاشیستی بنا شده بود. جایی که در آن، وابستگی‌ها و سرکوب‌هایی که پیش از آن تجربه شده بود، دیگر رخ ندهد. آرزویی برای جامعه‌ای آزاد، با هدف نهایی رسیدن به کمونیسم. اما این آرزو محقق نشد.

اشپیگل: بعد از ۱۹۸۹ چنین حسی به وجود آمد که غرب در نبرد ایدئولوژیک پیروز شده است — سرمایه‌داری و اتحاد قوی فراآتلانتیکی با ایالات متحده. اما چند ماهی است که آن هم بیشتر شبیه به یک رؤیای سپری‌شده به نظر می‌رسد: آمریکا دوستی‌اش با اروپا را به هم می‌زند، جمهوری فدرال آلمان باید میلیاردها یورو صرف تسلیحات کند چون تصور می‌رود دیگر نمی‌توان به آمریکا تکیه کرد.

هاین: آن‌چه اکنون رخ می‌دهد، فوق‌العاده نگران‌کننده است. نه فقط برای آلمان، بلکه برای کل جهان. هر روز یک فاجعه‌ی تازه اتفاق می‌افتد. دونالد ترامپ از جنگ با دانمارک حرف می‌زند تا گرینلند را به‌دست آورد. جنگ روسیه علیه اوکراین که پایانی ندارد — و احتمالاً تا چند دهه هم ادامه خواهد داشت.
اشپیگل: آیا غرب می‌تواند از شرق چیزی درباره‌ی مواجهه با این نوع تحولات شدید بیاموزد؟

هاین: نه. این تحولات از جنس دیگری هستند و به راه‌حل‌های متفاوتی نیاز دارند.

اشپیگل: همین حالا به تظاهرات نوامبر ۱۹۸۹ اشاره کردید. آن‌جا سخنرانی هم کردید. آیا در آن زمان هنوز به اصلاح آلمان شرقی امید داشتید؟

هاین: بله، آن‌جا صحبت کردم. اما توهماتی که بسیاری از فعالان جنبش حقوق مدنی داشتند، برای من قابل درک نبود.

اشپیگل: چه توهماتی؟

هاین: باور به این‌که اگر بهترین جنبه‌های همه‌ی نظام‌ها را با هم ترکیب می‌کردند آن وقت می‌شد آلمان شرقی را نجات داد. مثلاً امنیت اجتماعی آلمان شرقی و آزادی‌های غرب. من همان زمان هم می‌دانستم که این حرف‌ها بی‌معنی‌ است. آلمان شرقی قابل حفظ نبود و اتحادیه پولی باید خیلی سریع انجام می‌شد. این توهمات حتی در غرب هم وجود داشت. خوب به یاد دارم، دو یا سه روز بعد از باز شدن مرزها برای نخستین‌بار به برلین غربی رفتم. ناشر کلاوس واگنباخ مرا به خانه‌اش دعوت کرده بود. او همراه با گروه بزرگی از چپ‌گرایان برلین غربی از من استقبال کرد. آن‌ها از دیدن من در آن جا شوکه شدند، چون فکر می‌کردند: «این دیگر چه آدم عقب‌مانده‌ای است؟» و فقط به این خاطر که من گفته بودم، آلمان شرقی تا یک سال دیگر وجود نخواهد داشت.

اشپیگل: در تصاویر تظاهرات برلین، شما کنار نویسنده کریستا ولف، نمایش‌نامه‌نویس هاینر مولر، بازیگر اولریش موهه و بسیاری دیگر از هنرمندان مشهور دیده می‌شوید. چرا فرهنگ تا این اندازه اهمیت سیاسی پیدا کرده بود که می‌توانست رهبری چنین اعتراضی را به‌عهده بگیرد؟

هاین: این البته با مسئله‌ی سانسور ارتباط دارد. آن زمان خواندن روزنامه‌ها چندان ارزشی نداشت چون واقعیت را در آن‌ها نمی‌دیدیم. مردم بیشتر به نوشته‌های نویسندگان اعتماد می‌کردند. به آن‌ها افتخار می‌کردند که چطور موفق می‌شدند چیزی را از زیر سانسور رد کنند. به همین خاطر هنر در آلمان شرقی ارزش والایی داشت. مهم‌تر از آن‌چه یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب می‌گفت، حرف‌های کریستا ولف بود.

اشپیگل: آیا این توجه و تحسین برای شما خوشایند بود؟

هاین: سعی می‌کردم خودم را کنار نگه دارم. و چیزهایی را که می‌خواستم بنویسم، در صورت امکان می‌نوشتم. البته متوجه بودم که تا چه اندازه خواستنی شده بودیم. کتاب‌های من ظرف یک روز تمام می‌شد. باید با یک کتاب‌فروش دوست می‌بودید تا بتوانید به بعضی کتاب‌ها دسترسی پیدا کنید. این هم بخشی از ماجرا بود، و در این حد جایگاهی منحصربه‌فرد محسوب می‌شد.

اشپیگل: آیا این بار سیاسی بر دوش ادبیات مفید بود؟ یا بار اضافی را بر دوش کتاب‌ها هموار کرد؟

هاین: پاسخ دادن کلی به این پرسش ناممکن است. اگر به کارهای خودم نگاه کنم: بعضی کتاب‌هایی که آن زمان نوشته‌ام، هنوز هم خوانده می‌شوند، برخی دیگر اصلاً نه. نمایش‌نامه‌ای مثل «شلوتل» که درباره‌ی رؤیاهای ناتوان و ناکارآمد سوسیالیستی برای افزایش بهره‌وری بود، احتمالاً با آلمان شرقی پایان یافت. ولی «شوالیه‌های میز گرد»، یک کمدی درباره‌ی پادشاهی پیر و سردرگم، می‌تواند همچنان باقی بماند. تا جایی که می‌دانم، این نمایش‌نامه حتی پس از دوران ریگان در آمریکا هم اجرا شد — ظاهراً آن‌جا هم مردم احساس ناامیدی مشابهی داشتند. اما یک نویسنده باید با این مسئله کنار بیاید. ما داستان می‌نویسیم، شخصیت خلق می‌کنیم — و فقط سال‌ها بعد معلوم می‌شود که آیا آن‌ها باقی می‌مانند یا نه.

اشپیگل: روشنفکرانی مانند دیرک اُشمان یا کاتیا هویر گله دارند که مردم آلمان شرقی پس از اتحاد دو آلمان، به قربانیان آلمان غربی بدل شدند. شما این موضوع را چطور می‌بینید؟

هاین: وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، چیز زیادی نمی‌بینم که می‌شد طور دیگری انجام داد. برنامه‌هایی که دولت‌های آلمان شرقی و غربی در پاییز ۱۹۸۹ داشتند — و هر دو بر دوره‌های انتقالی چندین‌ساله حساب باز کرده بودند — توسط فشار خیابان کاملاً کنار زده شد. مردم نمی‌خواستند صبر کنند. بنابراین، وحدت فقط می‌توانست یک‌شبه رخ دهد، با همه‌ی اشتباه‌ها و تصمیم‌های نادرستی که به همراه داشت.

اشپیگل: در انتخابات اخیر بوندستاگ، حزب AfD در همه‌ی ایالت‌های شرقی به‌جز برلین، بدون رقیب قوی‌ترین حزب شد. به نظر شما، پس از فروپاشی آلمان شرقی، در شرق کشور چه چیزی اشتباه پیش رفت که حالا دموکراسی در همین‌جا بیش از هر جای دیگری در معرض تهدید است؟

هاین: این یک واکنش لجبازانه است از سوی مردمی که به دلایل گوناگون ناامید شده‌اند، چون در آلمان متحد نتوانستند نقشی را که انتظار داشتند ایفا کنند. این‌که آدم در اقتصاد، در نظام قضایی، یا در دانشگاه‌ها همچنان در مقایسه با آلمانی‌های غربی در موقعیت انسان درجه‌دو قرار دارد، برای بسیاری توهین‌آمیز است. بسیاری از آلمانی‌های شرقی AfD را واقعاً به‌عنوان یک «آلترناتیو» انتخاب می‌کنند، به عنوان نوعی لجبازی با جمهوری فدرال.

اشپیگل: این روایت بیش از حد ساده نیست؟ AfD، به‌ویژه در شرق، حزبی است که بخش‌هایی از آن آشکارا راست‌افراطی‌اند و برخی از نمایندگانش صراحتاً دیدگاه‌های فاشیستی بیان می‌کنند.

هاین: این واکنش لجبازانه تنها یکی از دلایل است، هرچند به نظر من مهم‌ترینِ آن‌هاست. البته گذشته هم هنوز دارد خودش را نشان می‌دهد. فاشیست‌ها و ارتش آلمان نازی در سال ۱۹۴۵ شکست خوردند، اما «زهدان» آن‌ها هنوز بارور است. یهودستیزی‌ای که قرن‌ها قدمت دارد، هرگز شکست نخورده، ریشه‌کن نشده. فقط مدتی پنهان مانده بود. و این بسیار خطرناک است: ممکن است دوباره از راه‌هایی کاملاً دموکراتیک، دولتی فاشیستی به قدرت برسد.

اشپیگل: کتاب شما از سال ۱۹۴۵ آغاز می‌شود و در سال ۱۹۹۱، اندکی پس از اتحاد دو آلمان، پایان می‌یابد. چه چیزی از آلمان شرقی باقی خواهد ماند؟

هاین: از آلمان شرقی چیزی باقی نخواهد ماند. این کشور همانند جنگ‌های دهقانی به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

اشپیگل: این حرف‌ها بسیار تند است.

هاین: از آلمان شرقی، در وهله‌ی نخست مردم آن باقی مانده‌اند — اما آن‌ها هم دارند به مرور از میان می‌روند. چند سال دیگر، آلمان شرقی به فصلی کاملاً بسته در تاریخ بدل خواهد شد، که دیگر تقریباً کسی آن را به یاد نخواهد آورد.

اشپیگل: آقای هاین، از شما بابت این گفت‌وگو سپاس‌گزاریم.




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net