چهارشنبه ۱۹ دي ۱۴۰۳ -
Wednesday 8 January 2025
|
ايران امروز |
یادی از غلامحسین ساعدی
سرگذشت و سرنوشت فرهنگ در یک رژیم توتالیتر موضوع اصلی نوشتههای غلامحسین ساعدی در رژیمهای شاه و شیخ بود. به جرات میتوان گفت هیچ کس به زیبایی، عمق و ظرافت او به چنین مقولهای نپرداخته است. به ویژه بهعنوان یک هنرمند، در مورد هنر، که در کنار “دانش و بینش پویایی انسانی” آن را از ستونهای اصلی فرهنگ میداند، نظری بس صائب دارد. مسخ کردن هنر و آن را به صورت وسیله تبلیغ درآوردن، نابودی بسیاری از آثار هنری و تاریخی، سانسور و کنترل شدید و دخالت مستمر در تمام ابعاد زندگی هنری جامعه از سوی سران و سردمداران و دستاندرکاران هنرستیز رژیم ملاتاریا، سرکوب هنرمندان و روشنفکران مردمی و انقلابی، تقبیح موسیقی و نشان دادن روضه خوانی و اشک و آه بهجای آن، ترویج و تبلیغ خرافات، موهومات و جزمیات در آثار هنری و بهویژه تبلیغ مرگ بهعنوان موضوع اصلی قصه و نمایش و شعر و نقاشی، از اموری بودند که روح هنر ما را آزار میدادند و او را به فریاد و افشاگری وا میداشتند.
او بیمحابا و با صداقت، صمیمیت، صراحت و ظرافتی که خاص او بود، تحجر و خشکاندیشی دستاربندان حاکم را به باد حمله میگرفت و جاپای آن را در سیاست هنری آنها و در بلایی که بر سر فرهنگ و هنر آوردهاند نشان میداد و همچون نقاشی زبردست چه در داستانها و نمایشنامههای خود و چه در مقالات و سخنانش، عمق فاجعه تسلط ملاتاریا و لومپنها بر تمام ابعاد زندگی و فعالیت اجتماعی، از جمله هنر و فرهنگ را ترسیم مینمود.
غلامحسین ساعدی ریشه در آب و خاک فرهنگ، زبان و تاریخ ایران و مردم ایران داشت. این ریشه در او چنان قوی و محکم بود که درد غربت تا آخرین روزهای عمر او را رها نکرد. او در تبعید خود را به مثابه درختی میدید که ریشهاش را از زمین اصلی و مناسب خود بیرون آورده و در آب و خاکی بیگانه از نو کاشته باشند. از این رو این “دورمانده از اصل خویش”، روزگار وصل را، هر روز و هر شب، با شوق و بیتابی باز میجست و در آرزوی بازگشت به “نیستان”ی، که از آن بریده بودنش، روزشماری میکرد، به سرزمینی که از هر سو و هر جنبه به تاراج قوم بیهمه چیزی رفته بود.
اما درد غربت، شوق وصال و بیتابی برای بازگشت به وطن مالوف باعث نشد که ساعدی به نوامیدی و دلمرگی و بیهودگی تسلیم گردد. برعکس او خود سرمشق و نماینده هنرمندان و روشنفکرانی شد که نخواستند و نمیخواهند در برابر دردها و مشکلاتی که غربت فراهم میکند کمر خم نمایند. پس حتی در برابر چنین دوران و شرایطی بیکار ننشست و تا آنجا که توانست نوشت و فریاد زد، علیه خفقان، علیه مرگ، علیه تحجر و عقبماندگی، علیه فرهنگکشی و فرهنگزدایی و علیه رژیم توتالیتری که این همه را نمایندگی میکند. او هیچ فرصتی را برای تسریع این بازگشت، برای تضعیف این جانوران برآمده از اعماق قرون وسطایی و برای ترغیب دیگران به شکوفا کردن و همسو کردن استعدادها و تواناییها خویش در راستای براندازی حاکمیت جور و جهل از دست نمیداد.
در واقع اگرچه ساعدی در مبارزه سیاسی و فرهنگی با رژیم شاه و همراهی با انقلابیون و نیز در مبارزه با اختناق و جهل و خرافه در دوران استقرار حاکمیت ملاتاریا بارها آزمایش خود را پس داده بود، پایداری و مقاومت همه جانبهاش در غربت و تبعید با وجود ضعف و بیماری و سایر مشکلات، چه در برابر شرایط دشوار موجود و چه در برابر وسوسههای خناسان، درخشانترین صفحه زندگی اوست که با سرانجامی نیکو - اگرچه در میان اندوه و دریغ فراوان دوستانش - ورق خورد. او بهواقع در دوره و شرایطی که بسیاری از مدعیان دیرین مبارزه و روشنفکری دچار یاس و انفعال، خودباختگی و تسلیم شدند، آزمایشی چهبسا دشوارتر از گذشته را با پیروزی از سرگذراند.
ساعدی که در رژیم شاه نیز بهخاطر آزادی و دموکراسی، بخاطر بهروزی محرومان و ستم دیدگان و بخاطر پاسداری از فرهنگ و هنر و ارزشهای والای انسانی و مردمی با سلاح قلم خویش جنگیده و بارها طعم زندان و شکنجه و سانسور و تعقیب را چشیده بود، از نخستین روزهای حاکمیت ارتجاع، علیه انحصارطلبی، آزادیکشی، قشریگری و تعصب مذهبی، بهرهبرداری از اعتقادات و احساسات مذهبی در جهت تحکیم قدرت و سلطه تام و تمام، فاجعه قالبی کردن و یکدست کردن جامعه در تمام ابعاد آن و ... به پاخاست و ایستادگی کرد. مقالات او در نشریات مختلف، سایر نوشتهها و آثارش در این دوران، همگامی و همراهی او با سایر عناصر و نیروهای ترقی خواه و انقلابی و دوران زندگی مخفی و آوارگی و تبعید شاهد این مدعی هستند.
برای او بهعنوان یک هنرمند، اساسا فرهنگ و هنر با آرمانگرایی، با اندیشهورزی، با آزادی انتخاب، با تنوع فکری و عقیدتی و سیاسی، با معنویت و با احساسها و گرایشهای عمیق و متعالی انسانی آمیخته بود. از دیدگاه او که در زندگی و آثارش بهخوبی بارز است آفرینش هنری و پویایی فرهنگی جز در محیطی دموکراتیک و در تنوع و برخورد آرا و افکار امکان پذیر نیست. یک هنرمند راستین نمیتواند از تعهد سیاسی و اجتماعی، از پیوند زدن زندگی و سرنوشت خود با مردم خویش و از مبارزه بیامان علیه جهل و خفقان و بهرهکشی و وابستگی به دور باشد و در عین حال یک هنرمند راستین، از آنجا که هنر دارای قداست انسانی و مردمی است، جز با پایبندی و پافشاری بر “استقلال” اندیشه و احساس نمیتواند به آفرینش هنری خودجوش و اصیل بپردازد و این همه در صورتی میسر میشود که هم محیطی برای شکوفایی آزاد اندیشه و استعداد فراهم آید و هم هنرمند هرچه بیشتر خود را از قیود درونی، که بصورت پایبندی به جزمیات و خرافات و تعبدات رنگارنگ و پیچ در پیچ ابراز وجود میکند، رها سازد و خود را در وهله نخست به حقیقت، آرمانها و ارزشهای انسانی و به تلاش در راه عدالت و آزادی متعهد کند. تعهدی که هر تعهد دیگر در رابطه با آن تعیین و ارزیابی میگردد و معنا مییابد. در این صورت طبیعی است که هنرمند واقعی به تعیین خط و دادن رهنمود از سوی هیچ قدرت و حکومتی رضایت نمیدهد.
ساعدی به عنوان یک مبارز سیاسی و اجتماعی و بهعنوان یک هنرمند در مراحل مختلف زندگی خود، چه در رژیم شاه، چه در مرجع انقلاب و چه در زیر تیغ حاکمیت دینی و چه در تبعید به این اصل وفادار ماند و در عین حفظ استقلال اندیشه، احساس و وجدان، به تعهد اجتماعی خود بهعنوان یک روشنفکر و یک هنرمند به بهترین شکل عمل کرد.
ساعدی در عین حال استقلال در اندیشه و احساس و وجدان را با خلاقیت، نوآوری و پویایی هم عنان، همراه و لازم و ملزوم میدانست: نه تقلید نه دنبالهروی فکری و فرهنگی از دیگران و نه دلخوش کردن و بسنده کردن به میراث فرهنگی گذشته. او از روشنفکران و هنرمندان نسل خویش و نسل آینده میخواست که بر میراث فرهنگی ملی و جهانی و به فرهنگ کتبی چیزی از خود بیافزایند و بدین سان پویایی و تداوم آن را تضمین کنند. و الا قناعت به حافظ و بیهقی و رازی و ابن سینا و سهروردی و سعدی و حاج ملا هادی سبزواری و دیگران، یا آخر سر نیما و هدایت و شاملو به منزله دلخوش کردن به سنگ نوشتههای پای کوههای دور افتاده و در نتیجه نوعی خودکشی فرهنگی است.
او بهعنوان یک هنرمند صاحب اندیشه، هم چنین معتقد بود که اندیشه “سبب سوراخ کن” و هنر عریانساز، که عامل نفوذ در بتن قضایای اجتماعی و انسانی و ریشهیابی و کالبدشکافی پدیدهها است، حتی در گرماگرم مبارزه سیاسی و رشد هیجانهای انقلابی نباید از دست نهاد. او به عمق بخشیدن به دیدگاه سیاسی در هر زمان و شرایط پایبد بود. از اینرو در نوشته و آثار تبعید خویش حتی خود را، همراه با بسیاری دیگر از نیروها و عناصر انقلابی و مترقی که در دورهای دنباله روی جو انقلابی یا شبه انقلابی شده و تعمیق و تعمق و تحلیل و تعقل را به کناری نهاده و به شعارها و هیجانات انقلابی اکتفا کرده بودند، مورد انتقاد قرار میداد.
ساعدی دشمن جزمیگری و خرافه و تعبد بود و رژیم ملاتاریا را پیش و بیش از هر چیز، بدین خاطر دشمن میداشت که از خرافه و جزمیت و تعبد پاسداری میکند، آن را پایایی میبخشد، در عمل پیاده میکند و در تمام ابعاد و جنبههای اجتماعی جاری میسازد. او چون سلطه سیاسی رژیم را همراه و همپای سلطه فرهنگی و عقیدتی و حتی متکی بر آن میدانست، مبارزه با این رژیم را در تمامی ابعاد اعم از سیاسی و فرهنگی و عقیدتی ضروری میشمرد.
غلامحسین ساعدی سالها است که در بین ما نیست. ولی راه او و پیام او هم چنان زنده است. دعوت او به مقاومت فرهنگی، به آفرینش فرهنگی و هنری، به زنده نگه داشتن، هرچه بیشتر پویا کردن و تداوم بخشیدن میراث فرهنگی، اگرچه نزدیکترین و فوریترین بازتاب و تاثیر خویش را تسریع گذار از رژیم و تضعیف مبانی اجتماعی و ضدفرهنگی حاکمیت و عواملی که به این حاکمیت انجامیده است، مییابد، منحصر به روزگار اقتدار این رژیم یا دوران تبعید نیست بلکه مسئله همیشگی هر جامعه زنده، بهویژه جوامع در حال گذار از گهنه به نو و از گذشته به آینده، همچون جامعه ما است. بنابرین به واقع زنده داشتن یاد ساعدی و سپاسگذاری از نقش و خدمات او چیزی نیست جز ادامه راه او، بکار بستن پیام او و تحقق آرمانها و ارزشهایی که او آفریده یا تبلیغ نموده و منتقل کرده است.
عباد عموزاد دی ۱۴۰۳
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|