پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.01.2007, 10:00

دلتنگی


ايرج عالی‌پور





دلتنگی


میان‌ ِ این‌همه دیوار 
نمی‌دانم
سر بر سینه‌ی ِ کدام بگذارم
و آرام 
         آرام 
بر گورهای ِ درون 
                       بگریم



دی/٨٥




در جنگل ِ بلوط


درخشان و زیبا 
گلی 
        و روبانی چرکین 
                              بر ساقه‌اش 
 
دخترکی بود و 
ادای ِ پیرزنان را در می‌آورد
چه ماهر 
شعر هم می‌دانست 
نمی‌توانستم خود را به کوری بزنم
زیبایی‌اش یک سو
گرسنگی‌اش یک سو
توان ِ بی‌پایان ِ گریستن و خنداندنش
و دانشنامه‌اش 
که آن را 
            به طنزی جانکاه
                                 قراضه می‌نامید
انسان ِ درون 
که رویای ِ دوردست ِ شادی 
در روح ِ تازه‌اش زنگار بسته بود
سراب و چشمه‌سار 
در طعم ِ کبود ِ پستان‌هایش 
چه آسان و چه ساده
در ویرانه‌های ِ زمین 
رنگ باخت 
هرچه را که در این جهان 
دریافته بودم 
دانسته بودم 
و به آن 
         در خلوت ِ خود 
                             فخر می‌فروختم
دُرد ِ شرابی تلخ 
در لحن و صدایش بود 
خیام را می‌ستود 
و شگفتی‌ی ِ مرا 
                      نادیده می‌گرفت 
تکه تکه 
             بریده بریده 
دیروز و امروز و فردا را 
در قلب ِ تاریک ِ جهان 
                           کنار ِ هم می‌گذاشت 
تا مگر 
چهره‌ی ِ گمشده‌ای را 
در بازی‌ی ِ کودکانه‌ای 
بازنمایی کند 
بر خاکی که دیگر 
انسان و خاطره‌هایش را 
به بازی نمی‌گیرد 
با نگاهی دیگر 
رخسار ِ ماهگونش را دیدم 
که روزگار 
             بر آن 
                     لجن پاشیده بود 
اندیشه‌ام را دریافت و 
                            به سمتی دیگر 
                                                رو گرداند 
با لحنی که انگار 
ستم‌های ِ تاریخ در بغض ِ معصومیتش گره خورده باشند 
در پیچ و تاب ِ یک درخت 
هق هق ِ پریشان ِ گیسویش را دیدم 
این را که گفت 
نم نم ِ بارانی که می‌بارید
ناگهان ایستاد 
و جنگل ِ بلوط 
تاریک ِ تاریک شد .... 




دی/٨٥




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024