iran-emrooz.net | Wed, 10.01.2007, 11:26
برای قصهگوی شهر سنگستان
ویدا فرهودی
گویند که "امید و چه نومید!" ندانند
من مرثیهگوی وطن مردهی خویشم
اخوان
در این ویرانسرای بی در و پیکر
که میجوشد ز شب دائم شبی دیگر
در اینجا که فرو مرده چراغ جان
پـَس ِ انبوهـی از اوهـام بیبـاور
و خفته خنده چون بغضی فروخورده
به ژرفای سکوت ِ بال و پر گـُستر
پی شوریدن ِِ شعرم که شیداوش
فشانـَد پر تو ات را بردل دفتر
تو که در شهر "سنگستان"* نگنجیدی
و بالیدی در آن هنگامه بییاور
رهاندی پای در زنجیر ِ گفتن را
شکوفاندی ز تاریکی بسی اختر
و در بهت کهنسال فراموشی
زدی بر خرمن بیحاصلان اخگر
سپیده در سپیده روشنـی دادی
بر آن شبهای بیپایان بیخاور
و میتابد هماره نور "امید"ت
بر این ویران سرای بیدر و پیکر
* "قصهی شهر سنگستان" عنوان شعری از مهدی اخوان ثالث (م. امید) که در ١٣٣٩ خورشیدی سروده شده است.