يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
می توو در غربت (Me Too in Exile)
از راه رسیدن سودابه رکنی با مجموعه داستانهای کوتاه
سودابه رکنی با پیمودن مسیری طولانی در زمینۀ داستاننویسی اینک با نخستین مجموعه داستان کوتاه خود از راه رسیده است: نویسندهای خلاق، با نوشتاری آزموده، آشنا با رنگها و “حرف”های انسان ایرانی هر کجا که باشد، و رئالیسمی که امتیاز آن، نه جادویی بودن و ادعاهای پست مدرن، بلکه تماس ساده اما تیزبین با واقعیت زندگی امروز است.
مجموعه داستانهای کوتاه می توو در غربت، حاصل کار نویسندهای است که داستاننویسی، برآمد و شاید نقطۀ تعادل سیر و سلوک او در چندین هنر و چندین رشتۀ درسی و حرفهای گوناگون در جریان مهاجرتش به اروپا و آمریکا بوده است: از موسیقی، خوشنویسی، تئاتر، نقاشی آبستره و کلاژ، روانشناسی، حسابداری و مدیریت گرفته تا سرآخر، چندین سال عضویت پیگیر در کارگاههای داستاننویسی استادان این رشته، منیرو روانیپور، زنده یاد عباس معروفی، محمد محمدعلی و ابوتراب خسروی.
پیش از انتشار کتاب اخیر، از او دو داستان در مجموعههای دوم و چهارم کولیها، کار کارگاه داستاننویسی منیرو روانیپور منتشر شد. سودابه رکنی از چهار سال پیش، از داستاننویسهای ستون “داستان من” در فصلنامۀ پژوهشهای فرهنگی آرمان، چاپ لسآنجلس بوده و به دلیل سبک، زبان و موضوعهای داستانی خود، و نیز کارهایی چون مروری بر آثار شهرنوش پارسیپور و گزارشهایی از کارگاههای داستاننویسی، توجه خوانندگان را جلب کرده است.
به کارها و متن او که دقت میکنم، مهارتهایی که در زندگی به دست آورده، هدر نرفتهاند. دستکم میتوان گفت که تئاتر به او منطق دیالوگ و پردازش صحنه را آموخته و رشتههای علمی و حرفهایاش به درهمتنیدگی تجربههای او همچون یک زن امروزین با هنر داستاننویسیاش، غنا بخشیدهاند.
نثر سودابه رکنی روان و دلنشین، برای نشان دادن حال و هوا و شخصیتها از عامیانه شدن پرهیز ندارد. او میداند چگونه لحنهای روزمرۀ زن و مرد، پیر و جوان، مهاجر دوملیتی و غیره را پیاده کند و خواننده را به دنیای زبانی و زیستجهان آدمهای متفاوت ببرد. نویسندۀ خوب پیش از آنکه هنر بیان خود را نشان دهد، ابتدا هنر گوش سپردن خود را به کار گرفته و بیتردید، هنر بیان پس از هنر شنیدن اتفاق میافتد. سودابه با این همه، در برخی زمینههای روایت هنوز جای رشد دارد، از جمله در روایت خواب و خیال و منطق رویا و کابوس، که در داستانهای “عاشقی” و “دشمن فرضی”، بیش از حد طولانی میشود! زندگی در خارج از ایران این نویسنده و هر نویسندهای را دوچندان ملزم به ورز دادن مهارتهای خود در زبان فارسی میکند. کارهای بعدی نویسنده نشان خواهد داد که تا چه اندازه در زمینهء صیقل دادن زبان فارسی خود کوشا بوده است.
اما مهارت خوب سودابه رکنی، حس همدردی، دلسوزی، و مسئولیت انسانی او است که زیر پوست هر داستان، همچون مویرگهایی حیاتی به آن جان انسانی میبخشد. پیداست که نویسنده دردآشنا است و رنج را میشناسد. تا نویسندهای رنجها را از نزدیک ندیده و حس نکرده باشد، نوشتارش تاثیرگذار نخواهد بود.
فئودور داستایوسکی به درستی نوشت: «براى خوب نوشتن بايد رنج كشيد و رنج كشيد.» اما چرا به همین منوال نگوییم: برای خوب نوشتن باید پس موقعیتها و رویدادهای تراژیک، سویههای خندهدار و مضحک زندگی انسانی را هم دید؟
سودابه را بارها در گرماگرم داستانهایش میبینیم که سویهای خندهآور را در پس بلبشوهای انسانساخته، نشانه میرود. بله! برای خوب نوشتن، همچنین باید خندید و خندید. گریست و گریست. فریاد زد و فریاد زد. و جالب آنکه، فهرست داستانهای کوتاه کتاب می توو در غربت به خودی خود، پژواک این همه حسهای انسانی را به خواننده انتقال میدهد. زیر مغناطیس هر یک از این عنوانها، داستانی پرکشش از رنجها، خندهها، عشقها، زاریها و فریادها، خواننده را به جستجو و کشف فرامیخواند؛ عنوانهایی چون: پرچم؛ می توو در غربت؛ عاشقی؛ دیگه بسه! یکی بود... اما نبود؛ کمیتۀ خیابان زنجان؛ بنفشۀ آفریقایی؛ دشمن فرضی؛ من و حاجی مافیها؛ راز پنجره؛ چتجیپیتی.
موضوعها و فضاهایی که زیر این عنوانها جان میگیرند، گونهگون هستند. داستان “پرچم” تیمسار ایرانی به تبعید رفتهای را تصویر میکند که هر سال در روز چهارم جولای که روز استقلال آمریکا کشور میزبان او در تبعید از وطن است، بحران روحی پرچم میگیرد و شروع به دوختن پرچمهای شیر و خورشید میکند؛ درست در همان حال، نوۀ کوچکش مارال که زاده و شهروند آمریکا است، در تکاپوی آرایش موهای خود با پرچم آمریکا است. و باقی داستان که ما را نه از طنز بیبهره میگذرد، و نه از قطرههای اشکی در گوشۀ چشمانمان...
داستان کوتاه می توو در غربت که مجموعه نام خود را از آن گرفته، زن جوان ایرانی را که چند سال برای گرفتن اجازۀ اقامت آمریکا ناچار به کار در یک قنادی ایرانی و رویارویی روزانه با آزارهای جنسی کلامی، پیامکی، و رفتاری صاحب قنادی بوده، در لحظهای گیر میاندازد که رفته تا اسناد وام راهاندازی قنادی خودش را از بانک تحویل بگیرد. درست در همین روز، شوهرش که فقط میدانسته محیط کار همسرش چندان خوشایند نیست، صبح زود چند پیامک نابجای صاحب قنادی به زنش را میبیند و از چند و چون آزارها باخبر میشود. زن وام را گرفته و شادمان است که اسارتش به پایان رسیده، اما ناگهان از قنادی صاحب کارش زنگ میزنند:
یکی از فروشندههای قنادی بود:
- زری کجایی؟ پاشو بیا این شوهرتو جمع کن!
- ممد اونجاست؟
- آره بابا! میگه به پلیس زنگ زده بیاد!
- ۹۱۱؟ دیوونه است ها! من تازه الان از بانک اومدم بیرون! فکر کن... داره وام درست میشه. تو رو هم میبرم پیش خودم...
اما چنان که گویی ما در هر جای دنیا هم باشیم، مقهور منطق شیر تو شیر میشویم، همه چیز از دست خارج میشود:
صدای جیغهای زن صاحب قنادی با کلمات نامفهومی مخلوط شده بود. همیشه وقتی شوهرش را پیدا نمیکرد به زری تلفن میزد و سراغ همسرش را از او میگرفت. صندوقدار گفت: «زری یک لحظه گوش... » زن صاحب مغازه جیغ زد: «دختره نمک به حروم لکاته...» و گوشی را از دست صندوقدار گرفت:
- زنیکۀ هرزه چه گوهی با شوهر من خوردی که شوهر بیشعورت اومده مغازه رو به هم ریخته؟
- ببخشید متوجه نمیشم. چی شده؟
- میدم اون مرتیکۀ الدنگ رو بفرستن اونجا که اسمشو فراموش کنه. کثافتا!
- خانم یه لحظه اجازه بدید... من نمیدونم از چی حرف میزنید؟ الان ممد کجاست؟
صندوقدار گوشی را از دست زن صاحب قنادی گرفت:
- زری پیامهایی که برات نوشتمو خوندی؟ ممد رو بردن ادارۀ پلیس. رئیس هم رفته بیمارستان...
- چیزیش شده؟ وای من دارم سکته میکنم... ممد زدش؟
- نه بابا! ممد خواست تلفن رو از دستش بگیره. رئیس موبایل رو محکم زد تو سر خودش... سرش خون افتاد. خودش و تلفن رو لتوپار کرد... آه و شیون و اینا دیگه. تلفن رو از قصد داغون کرد. بخون پیامهاتو بابام جان!
- آها ...
- اینجا نیا. یه وقت پیامهات پاک نشه! حواست به تلفنت باشه...
- باشه ... باشه .... تو...
- منم دیگه از فردا اینجا کار نمیکنم ... پیامهات رو بخون!
چنین است گوشهای از حال و هوای روایت سودابه رکنی از نسخۀ می تووی ایرانی در غربت که باید آن را خواند.
از داستان “عاشقی” که روایت جذاب یک عشق نامتعارف، اما عمیق است؛ تا داستان “یکی بود.. اما نبود” که حکایت ستم بازار سیاه داروهای حیاتی در تهران است از زبان دخترکی که با اسپری تقلبی آسم از دنیا رفته؛ تا “من و حاجی مافیها”؛ تا “چتجیتیپی” که روایت حیرت در دنیایی نه چندان تخیلی است که هوش مصنوعی پابرهنه به میان آن پریده؛ و دیگر داستانها، ما با پردههای رنگارنگی روبهرو هستیم که سبک رئالیسم ساده اما تیزبین سودابه رکنی را میسازند.
سودابه رکنی این کتاب را در لسآنجلس با تیراژی محدود به انتشار رسانده، آن هم در روزگاری که جز استثناهایی، گویا هر کس با بهانهای فرهنگ و هنر ایرانی را به سوی فراموشی سوق میدهد: بهانۀ کمبود مشتری کتاب؛ بهانۀ سرازیر شدن کتابهای کتابخانههای شخصی ایرانیانی که دیگر سالخورده شده و فرزندانشان کتابخانههای آنها را منحل کردهاند به بازار کتاب دست دوم؛ انجمنهای فرهنگی که به بهانۀ کووید فرار کردهاند توی زوم و گمان میکنند جامعۀ مدنی را میتوان پیژامه به پا در زوم حفظ و گسترش داد، اما حاضر نیستند از این قرنطینه بیرون بیایند، چون بودجهای برای برگزاری جلسههای مردمی ندارند؛ از حامیان فرهنگ که از نسل منقرض شدۀ آنها تک و توکی همتدار هنوز در این و آن شهر باقی ماندهاند، اما دستی دیگر به آنها نمیپیوندد؛ تا کتابخوانهای سابق که ترک عادت خواندن کردهاند به بهانۀ اینترنت و گرانی کتاب. این همه میتواند ناامیدکننده باشد، مگر نه؟ اما سودابه رکنی در چنین شرایطی، اولین مجموعه داستان خود را به انتشار رسانده است.
ولی بگذارید رازی را با شما در میان بگذارم: نویسنده کسی است که با آگاهی از همۀ ناهمواریها، اقدام به نوشتن میکند و کنش “نوشتن” را هم با الهام از فرانتس کافکا میتوان بیرون جهیدن دانست از صف مردگان!
شیریندخت دقیقیان
ویرجینیا، ۷ ماه جون ۲۰۲۳
تماس با نویسنده و تهیۀ کتاب می توو در غربت:
https://www.soudabehrokni.com/
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
■ خانم دقیقیان از نقدتان متشکرم. دوستان گفتند نتوانستند اینجا نظرشان را پست کنند. من امتحان می کنم.
سودابه رکنی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|