iran-emrooz.net | Thu, 05.10.2006, 22:16
یادی از عمران صلاحی
حالا حکایت “او”ست!
|
در سالهای دههی هفتاد خورشیدی ، دلمان خوش بود که در پایان هر ماه آدینه و دنیای سخن بخریم، و در غیاب اینترنت و ماهواره ، ماهنامهخوان بودیم. هرچند آدینه برای من و بسیاری دیگر مقدم بود و پرخواننده تر، اما دنیای سخن نیز جای خودرا داشت و طنز نوشتههای زنده یاد عمران صلاحی (ع- شکرچیان) نیز مقام نخست را در میان همهی مقالات – البته برای من – به خود اختصاص میداد.
با نوشتههای عمران از طریق دنیای سخن آشنا شدم ، در حالیکه نام واقعی اورا نمیدانستم. اکنون که او چنین نا بهنگام از میان ما رفته و جای خالی اش حالاحالاها پرشدنی نیست ، مناسب دیدم که یکی از جالب ترین طنزهای اورا به نقل از شماره ٧١ آذر و دی ١٣٧٥ دنیای سخن نقل کنم و بدین وسیله یاد این شخصیت چند ساحتی عرصهی فرهنگ و اجتماع را گرامی دارم.
لازم به ذکر است که این طنزنوشته مورد خشم اسلامیون حاکم قرار گرفت و علیه ماهنامه و نویسنده به دادگاه شکایت بردند و... باقی قضایا.
"بخشی از رسالهی آب ِ سرد
سیب را که بیندازی بالا صد تا چرخ میزند تا بیاید پایین. بعضیها میگویند دهتا چرخ میزند ، بعضیها میگویند هزارتا. بستگی به این دارد که تا چه ارتفاعی آن را بالا بیندازی.
آنچه داریم مینویسیم ، مثل همان سیب است. نمیدانیم چند تا چرخ خواهد زد و چه جوری پایین خواهد آمد. ممکن است بخورد توی ملاجمان و از جای آن میوه دیگری به عمل بیاید. تاریخ ، سه سیب معروف را توی بشقاب ما گذاشته است. یکی سیبی که ننه حوا با آن بابا آدم را گول زد و باعث شد هم خودش از بهشت رانده شود و هم آدم. یکی سیبی است که از روی شاخه افتاد جلوی پای اسحاق نیوتون و باعث شد او قوهی جاذبه را کشف کند. یکی هم سیبی است که روی سر پسر ویلهلم تل قرار دادند و به او گفتند با تیر آن را بزند و او هم درست زد توی خال.
سیب اول ، کار ما را به کلی خراب کرد. اگر بابا آدم سیب را از حوا نمیگرفت و گاز نمیزد، شاید حالا وضع ما بهتر از این بود. سیب از آن سیبها بوده است: درشت و سرخ و آبدار. اما میشد در برابرش مقاومت کرد. جایی که درخت سیب باشد ، آن هم در بهشت ، حتما در کنارش نهر آبی هم هست. حتما در این نهر، آب سردی هم جریان دارد. بابا آدم میتوانست با زدن بخشی از وجود خود در آب سرد ، از التهابات حاصله بکاهد. گاهی اوقات دندان روی جگر گذاشتن ، بهتر از دندان در سیب فرو کردن است. اگر بابا آدم زده بود توی آب سرد ، سیب توی گلویش گیر نمیکرد و "سیب آدم" به وجود نمیآمد تا برایش عقده بشود و او را مدام لو بدهد. اگر آدم سیب را نمیخورد ، هابیل و قابیل هم به وجود نمیآمدند و قابیل نمیزد هابیل را بکشد و قتل نفس اختراع نمیشد و حضرت آدم هم نمینشست در سوگ هابیل شعر بگوید و شعر و شاعری پیدا نمیشد. در نتیجه کمتر کاغذ حرام میشد و کمتر درختان تبدیل به کاغذ میشدند و جنگلها سالمتر میماندند و جانوران جنگلی بقای بیشتری داشتند و تلویزیون میتوانست برنامههای بهتری از "راز بقا" نشان بدهد و جذابیت بیشتری برای بینندگان محترم داشته باشد. گاهی مواقع سیب کرم ندارد ، ولی کسی که آن را میخورد کرم دارد.
تازیانه برآب
اگر در بعضی مقاطع تاریخی، بعضی از شخصیتها از خاصیت معجزه آسای آب سرد خبر داشتند، این همه فجایع رخ نمیداد و چه بسا مسیر تاریخ عوض میشد. مثلا اگر خشایارشا به جای عصبانی شدن و تازیانه زدن به امواج دریا ، منبع حرارتی خودرا توی آب سرد میزد ، به یونان حمله نمیکرد و بنای آکروپولیس را به آتش نمیکشید ، اسکندر مقدونی هم نمیآمد تلافی کند و پرسپولیس را آتش بزند. در نتیجه ما حالا جاذبههای توریستی بهتری داشتیم که میتوانست ارز فراوانی را وارد مملکت کند و به اقتصادمان سر و سامانی بدهد.
حملهی مغول
بسیاری از جنگها همینطور الکی در گرفته است و بسیاری از آدمها همین طور الکی کشته شدهاند. در تواریخ آمده است که یکی از سرداران مغول با سلطان محمد خوارزمشاه هم پیمان میشود که زیرآب چنگیزخان را بزند. چنگیز فتنه را میخواباند و به سلطان محمد پیشنهاد صلح میکند (حتما زده بوده توی آب سرد). سلطان محمد از روش آب ِ سرد استفاده میکند و پیشنهاد را میپذیرد. اما کمی بعد ، دو بازرگان مغول به دست حاکم شهر مرزی اترار کشته میشوند. چنگیزخان این دفعه دیگر توی آب ِ سرد نمیزند و با کمال احترام از سلطان محمد خوارزمشاه میخواهد که حاکم را جهت ادب کردن تحویل او بدهد. سلطان محمد به جای اینکه بزند توی آب ِ سرد و عذرخواهی کند و از راه دیپلماسی وارد بشود ، تقاضا را نمیپذیرد و سرپرست فرستادگان مغول را میکشد و ریش بقیه را میتراشد. اگر شما بودید ، عصبانی نمیشدید؟ مرد حسابی! تقاضا را نمیپذیری ، نپذیر، دیگر چرا آدم میکشی و ریش مردم را میتراشی؟ اگر چنگیزخان افراد بیریشی را پیش سلطان محمد فرستاده بود ، شاید اتفاق دیگری میافتاد. یا اگر در لحظهی عصبانیت و تصمیم گیری کسی چنگیزخان را به نزدیکترین رودخانه هدایت میکرد و او منبع خودرا توی آب ِ سرد میزد ، شاید جلوی هجوم مغول به ایران گرفته میشد و این همه فجایع بهبار نمیآورد.
جنگهای صلیبی
اگر آغازگران جنگهای صلیبی هم توی آب ِ سرد زده بودند ، آن جنگها پیش نمیآمد و اگر آن جنگها پیش نمیآمد ، عثمانیها بر دریای مدیترانه مسلط نمیشدند و اگر ترکها راههای آبی را نمیبستند ، تجارت شرق و غرب از راههای دیگر صورت نمیگرفت. پرتغالیها و اسپانیاییها گفتند حالا که عثمانیها راههای شرق را بستهاند ، ما از غرب میرویم تا به شرق برسیم و حتما هم میرسیم ، چون زمین مثل عقل بعصیها گرد است. اگر این سفر صورت نمیگرفت، قارهی آمریکا کشف نمیشد. اگر این قاره کشف نمیشد ، امپریالیسم آمریکا هم پیدا نمیشد و اگر امپریالیسم آمریکا هم نبود ، این همه وقت و نیروی ما صرف زدن مشت محکم بر دهان او نمیشد. پس ملاحظه میفرمایید که یک طشت آب ِ سرد میتوانست حتی از پیدایش امپریالیسم آمریکا هم جلوگیری کند.
......"
یادش گرامی باد!
بابك جاودان خرد