iran-emrooz.net | Mon, 02.10.2006, 8:57
لوتان: مهرانگيز رساپور شاعر ايرانی يا پگاهِ ادبيات
گفتگوی ماريان کتزاراس با مهرانگيز رساپور- م. پگاه
برگردان از زبان فرانسه: زهرا جزايری
(از روزنامهی لوتان)
درميان شاعرانی که درفستيوال شعرلودِو درفرانسه ملاقات کرديم، مهرانگيز رساپور، بسيار موردِ توجه قرار گرفت وموفقيت و محبوبيتِ چشمگيری کسب کرد. متون وی ساده اما محکم و نيرومند بودند.
* * *
لوتان: آيا نوشتههای شما به وقايع روز هم وابسته است؟
مهرانگيز: آفرينش براساس نيازهاست نه آنچه که مد روز است.
کارشاعر با يک روزنامهنگار فرق میکند وهمچنين هم شعار با شعر. من شاعر" وقايع نويس" و يا "خاطره نويس" و يا "مناسبت سرا" نيستم و اين نوع نوشتهها را هم -هرچند سروصدايی کاذب و زمانبندی شده داشته باشند-، با شعر يکی نمیدانم.
من درهنگام نگارش تنها به انديشه و به قلبم گوش میدهم. انديشه و قلبی که با هم کار میکنند و همهی درها و مرزها بر رويشان بازهستند. درهمانحال، درهمه جای جهان حضوردارم و خود را متعلق به همه جا میدانم و کنجکاوانه به همه جا سرمیکشم واز تجارب و برداشتها و تأملاتِ خود سود میبرم و دراين حال هر موضوع وصحنهای، چه زشت چه زيبا، وقتی تمامی اجزاء جسم و روح من، انعکاس وثبتِ آن را نيازی اجتناب ناپذيرحس کنند، آن را به شعر تبديل میکنم و قبل از اينکه يک فرد سياسی باشم يک شاعرهستم، يک زن شاعر با مشکلاتی که پشتِ سر داشته است وبا ايدههای تازه در پيش رو.
لوتان: زن، در عين حال الهام دهنده و الهام گيرنده در شعر شماست.
مهرانگيز: با اين که شعر من مرز و مقررات نمیشناسد، اما به احترام به آزادی ديگران اعتقاد دارد. اين يعنی مخالفت با آشفته بازاری و هرج ومرج وشلختگی درشعرو فمنيستبازیهای پوک و مضحک. در ايران قديم ، تا همين ١٠٠- ١٥٠ سالِ گذشته زنان شاعر اجازهی شعر نوشتن نداشتند. اجازهی فاش کردن حقارتها و بدرفتاریها ويا حتا احساساتِ عاشقانهشان را نداشتند. برای رد گم کردن همان حرفهای مردانه را تکرار میکردند. اما اکنون زن در شعرمن زندگی میکند. او اساس جهان هستی است. طبيعی است که هم الهام دهنده است و هم الهام گيرنده. آنجا که اين سرچشمهی زندگی را مسخره میکنند،، شکنجه میدهند، سنگسار میکنند، شلاق میزنند، طبيعی است که شعرمن واکنش نشان میدهد. به ويژه درسرزمينی که ازيک فرهنگِ غنی و باروربهرهمند است.
لوتان: شعرهايی از شما چون" سنگسار"، "شلاق"، "عروس ده ساله" شهرتِ جهانی دارند. چگونه و چرا؟
مهرانگيز: اينها مربوط اند به فجايع انسانی، چه فرق میکند که کجا. دراين شعرها برای نخستين بار، زن، در زير باران سنگ و ضربههای کشندهی شلاق با آنهايی که اورا میزنند تا دم مرگ و آخرين نفس حرف میزند. آنچه که میگويد و نحوهی بيان و زبان به کار گرفته شده دراين اشعاردرجهانی شدنشان مؤثراند.
"عروس دهساله" هم برای نخستينبار در شعر و ادبيات مطرح و برجسته شده است با نوع بيان و زبان ويژهی بکار رفته دراين شعر.
لوتان: کشوری که از لحاظ سياسی همه با هم توافق ندارند، شاعر چگونه می تواند در صحنه حضور يابد؟
مهرانگيز: نبايد مردم را با حکومت اشتباه گرفت. من يک زن ايرانی هستم و زندگی خود را به نوشتن و مبارزه با هرنوع نادرستی و بیعدالتی گذراندهام. قلم من به موقع اسلحهی من میشود. وظيفهی شعرا، با نوشتن در صحنه حضور يافتن است. بی شک هر شاعری از يک سرزمين برخاسته است ولی فقط به آن سرزمين تعلق ندارد، به همهی دنيا تعلق دارد. شعرهای من نشان دادهاند که من يک شاعر محلی وخصوصی نيستم.
لوتان: رنجهای روزانه را میشود شعری جهانی کرد؟ شما در شعر" زندانی" منظورتان از "زندان "چيسـت؟
مهرانگيز: رنجهای روزانه میشود همين زنجمورههايی که در بسياری از شعرها میبيند. اينها نه ربطی به شعر دارند و نه به مردم. همه نوعی مشکل دارند. نق نق کردن که نمیشود شعر.
زندگی هر کس نتيجهی اعمال اوست.
اما در موردِ شعر زندانی، طبيعتأ زندان، فقط همين زندان ملموس نيست نه، منظورم هرنوع زندان است. به صورتِ مادی ، روحی، احساسی، نظری ، سياسی ، حتا جهانی! بله، زندان، در همهی اين شکلها هم میتواند وجود داشته باشد.
لوتان: کلمات قفل- ميلههای زندان را متلاشی میکنند. شعر يک مبارزهی پیدرپی عليه وحشيگری وبربريت است. چه زمانی اخلاق انسانها اصلاح میشود؟
مهرانگيز: چه چيزی از جنگ وحشيانهتر است؟! وقايع روز مرا به گفتگو دربارهی وحشيگری اسرائيلیها در لبنان میکشد. اخبار را میشنويد؟ در جنگ از مفاهيم والا برای استفادههای کوچک و حقيرشان استفاده میکنند. چطور به نام دمکراسی انسانها را میکشند؟ چطور به نام دمکراسی میگذارند انسانها بميرند؟ کدام دمکراسی؟ دمکراسی برای جنازهها؟! اين جنگِ وحشتناک . . .!
جنگ يک ننگِ بزرگ است برای انسان. در جنگهای امروزين می بينيم که انسانها از حيوانات بدتراند. انسان در اين زمينه هر روز وحشیتر شده است. همه فکر میکنند که خدای آنها بهتر است! و همه هم معتقداند که خدا يکي است!
به نظر من انسان تا اين حرص و حماقت و شکم را با خود حمل میکند اميدی به اصلاحاش نيست. اما نمیتوان دست هم روی دست گذاشت و تسليم شد. برای بدست آوردن آزادی و عدالت بايد مبارزه کرد.
بياييد رؤيای يک گفتگو- يک مذاکره دور يک ميز- را ببينيم.
لوتان: شعر شکست خورده زيرا نتوانسته مانع جنگ شود...
مهرانگيز: در ميدان نبرد شعر شکست میخورد اما رويا را از شکست مصون نگاه ميدارد. با وحشيگری روزانهی انسانها، فراموش میکنيم که انسان هستيم. امروزه آنهايی که جنگ نمیکنند، کشته میشوند! و طرفين جنگ، درخانههايشان سالماند و سلامت!
راهِ بيگناهان پوشيده از خون است. بمبها را برسر بیگناهان میريزند!. تمام اجزاء روح من درد میکند.
لوتان: شما خيلی زود، از کودکی شعر گفتن را شروع کرديد. از دوازده سالگی. بعدهم چاپ کرديد و بعدها هم ترجمه شدند. از خودتان و شعر گفتنتان بيشتر بگوييد.
مهرانگيز: من سه کتابِ شعر دارم. "جرقه زود ميميرد" که درايران چاپ شده است، "و سپس آفتاب" (درانگلستان) و " پرنده ديگر، نه" درآلمان.
من گاهی درخواب هم شعر میگويم و همان شعر از خواب بيدارم میکند! حافظهی من تصاوير مشابهِ ضبط شده از موضوعهای گوناگون را میآورد و در برابر چشمانم رديف میکند و من انتخاب میکنم. من پُر از حادثه، صدا، رنگ و تصوير هستم.
نوشتن راهی است که از من میگذرد و مرزها را بر روی من میگشايد. زمانی که کودک بودم مادرم به خاطر قافيه بندیهای ناخودآگاهِ من و نوع حرف زدنام بايد به دوستانش توضيح می داد! میگفت دخترم شاعر است! و من نميدانستم شاعر يعنی چی؟ بعدها که بزرگتر شدم فهميدم که آن نوع حرف زدنها را بايد نوشت و هنگام حرف زدن بايد عادی بود!
بعدها مدام مطالعه کردم. جستجو کردم. در ميان جمع چيزی نيافتم ، تنهايی را انتخاب کردم و دراين تنهايی و استقلال و آزادی بود که راه را به قارههای درونی خود يافتم و دری را که به جهان خودم باز میشد کشف کردم. اکنون در من همه چيزمینويسد. جهان هستی در وجودِ من است. سرزمينهای شرق و غرب درمن يکی میشوند و طلوع و غروب با هم میآميزند. افقها در زنانگی من خود را تنظيم میکنند.
زمانی که مینويسم، رومی، حافظ،، خيام، فروغ فرخزاد و ديگران همه درکنار مناند.
لوتان: شما سردبير( مديرمسئول) يک نشريهی فرهنگی هستيد، نظرتان دربارهی اين فستيوال چيست؟
مهرانگيز: بله هستم. من هر روز برای نشر وپاسداری فرهنگ وادبياتِ سرزمينام تلاش و مبارزه میکنم.
من به مذاکراتِ صلح اعتقاد دارم و به زيستن در صلح. مانند همين همزيستی شاعرانه دراين فستيوال. بسيار پربار است در تبادل نظر و انديشه. اين نشستها سوژههای تازه ای را درذهن من کاشتهاند.