">
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
سایه هم رفت. در میان شاعران مطرحِ پس از نیما از سرآمدان نسلِ خود بود.
از فرزندانش خواسته بود که به ایران برگردانده شود. برخی گفتهها و نوشتهها چنین شهادت میدهند، و چنین شد. در این میان. نازی عظیما هم گزک به دست این و آن داد و کارساز شد. تردیدی نیست که در هنگامۀ مرگ نان و حلوا بخش نمیکنند و برخی گفتهها و ناگفتههایی هم میتواند زمینهساز سوۀ تفاهمهایی شود. اما ای کاش اجازه داده میشد که اختلافنظرهای فرزندان سایه در میان خودشان باقی بماند، نه بیشتر.
مرگ سایه زمینهساز واکنشهای بسیاری دربارۀ شعر، شخصیت، مواضع سیاسی، و گذشته و حال او شد. نظام حاکم کوشید تا سایه را مصادرۀ بهمطلوب کند، بیآن که تا کنون به جرم بزرگش در زندانی کردن و شکنجه و آوارگی و بیخانمانیاش اعترافی کرده باشد.
تهمتهای ناروایی نصیب سایه شد و میشود، که گویا با “آقایان” سرِ سازگاری داشته. برداشتهای نارواتری هم از شعرها و ترانههایش.
بد نیست همینجا، و به همین علت، یکی از آخرین سرودههای سایه را با هم بخوانیم:
زندگی خواسته ایم
اینهمه مرگ چرا؟
گفتم و نشنیدید
باز میگویم، خواهید شنید
به همین دیروز
شوم فرجامیِ قذافی را
نشنیدید مگر؟
موشها نیز به سوراخ ندادندش راه
وز کجا بیرون آوردندش
تاج نشنید و سرش رفت به باد
تا چه آید به سرِ عمامه
(تیر ۱۳۹۹)
میبینیم که روی صحبت سایه با همتای ایرانیِ قذافی ست. من به این شعر سایه بیشتر از آن شایعهها باور دارم.
من بر آنم که اوج و فرود انقلاب ایران با دو ترانه از سایه تصویر شده است: اولی همین ترانۀ “ایران ای سرای امید” در روزهای شکوفایی انقلاب، که هنگام بازگشتِ جسد سایه از آن سوء استفاده شد. دومی ترانۀ “در این سرای بیکسی کسی بهدر نمیزند”. هنگامی که سروکار اغلب دگراندیشان با زندانها بود، و پس از آن اعدامها و آوارگیهای میلیونی و غیره و غیره.
در این سالها اغلب شعرهایی که از سایه خواندهام نشانههایی از انساندوستی و همدردیهای او با مردم زمانۀ خود بود و هست. مخالفان سایه هم بیکار ننشستند و نمینشینند. ممکن است بتوان از برخی شعرهای او برداشتهایی کرد، که با واقعیت همخوان نباشد. باید دید چه کسی، و از چه زاویۀ دیدی مته به خشخاش گذاشته و میگذارد.
ذهنیت سایه در فضای جامعۀ روشنفکری دهۀ بیست به بعد شکل گرفته، که درست یا نادرست، دیدگاهی آرمانی در گرایش به سوسیالیسم، بهخصوص پس از شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم، هستۀ مرکزی آن است. نه تنها در ایران، که در بسیاری از کشورها. تجربه نشان داد که چنین دیدگاهی، حتا اگر حقانیتی هم در خود داشته، راه به جایی نبرده است.
بحث رایج بر سر تودهای بودن یا نبودن سایه بود و هست، که روزگاری از دید بخشی از روشنفکران جامعه ارزش بود و حالا به ضدارزش تبدیل شده. این در حالی ست که شرایط جهانی بهطور کلی عوض شده، تاریخ در این چهل سال اخیر ورق بزرگی خورده، و با معیارهای امروزی نمیتوان گذشته را داوری کرد.
افزون بر آن نمیتوان، و نباید، کاسه کوزۀ خطاهای جبرانناپذیرِ یک حزب، و عملکردهای غیر انسانی یک حکومت را بر سر شاعری شکست، که از سویی حماسهسرای آزادی بود و از دیگرسو مرثیهخوانِ خونهای برزمین ریخته و جانهای بربادرفته.
جالب است که برخی از منتقدان سایه، که امروزه از مواضع پیشین خود در حوزۀ چپ فاصله گرفتهاند، در زمرۀ همراهانِ پر و پاقرص او در سالهای نخست انقلاب بودهاند. طبیعی ست که دیدگاههای آدمها همیشه یکسان نبوده و نیست، اما شرط انصاف است که در گذشته و حال با دیدی واقعبینانه نگاه کنیم. انکار نکنیم، که در آن سالهایِ بحرانی بسیاری از ما دربندِ چنین باورهایی بودهایم.
گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آن که هست گیرند
سایه به خلاف بسیاری از همراهان و همفکران آن سالها تا پایان زندگی به اندیشههای سیاسی خود وفادار ماند. در حالی که تاریخ در این چند دهۀ اخیر ورق بزرگی خورده، و دیگر از آن کعبۀ آمال و آرزوی چند نسلی، که بسیاریشان به بهای زندان و شکنجه و تیرباران و اعدام در هر دو نظام حاکم به پایان راه رسیدند، نشانی نیست.
نسلِ امروز، آنچنان که باید، با مسائل آن دوران آشنا نیست، و نیز عوامل عمدی و غیرعمدیِ دیگری سبب شده و میشود، که داوری یکجانبهای کند، و از جمله این روزها کاسه و کوزۀ همۀ ناکامیها را بر سر شاعری بشکند، که نه سیاستگزار بود و نه سازمانده و نه هیچ نقشی در رویدادهای ناگوار دورانی سپریشده داشته است. فقط نوستالژی کشتار دوستان و آشنایانش در چند دهۀ متمادی همیشه و تا پایان زندگیاش ادامه داشت. این اواخر بیش از هر زمان دیگر از مرتضا کیوان و پوری سلطانی یاد میکرد. گویی همین دیروز بودهِ که کیوان را کشتهاند و پوری را عزادار.
شعر سایه از زاویهای با مبارزۀ سیاسی این دوران در فضای مورد اشاره گره خورده، و از زاویهای دیگر بیانگر نگاهِ تغزلیِ اوست. تردیدی نیست، که از برخی نوآوریهایی که در غزلهای منزوی و حتا غزلسرایان جوانتر میبینیم در غزلهای سایه نشانههای زیادی نیست، اما پختگی و جا افتادگی غزلهای سایه جای تاملِ بسیار دارد.
باید پذیرفت که شعر سایه همین بود، که هست. در همین شکل و شمایل هم دوستداران بسیاری در سطوحِ گوناگون جامعه دارد. دوستانی او را “نوقدمایی” میخوانند. پُر بیراه هم نیست. اما نمیتوان نافی تاثیرگذاریِ گستردۀ شعرش بود. در این میان دوستداران سینهچاک سایه و شعرِ سایه هم در بزرگداشت او، و ارزشهای ادبیاش سنگ تمام گذاشتند. سایه شد پیغمبر دوران، و به عرش اعلا رفت. جرات نداری بگویی که بالای چشمش هم ابرویی بوده. موضوع “ناموسی” میشود. چنان که در مورد زنده یاد سیاوش کسرایی شد.
روزگار غریبی ست نازنین
*
دوستانی به پنجاه سال پیش برگشتند و عملکرد سایه را در جایگاه رییس شورای عالی موسیقی رادیو به چالش کشیدند. سایه در گفتاری کوتاه چنین ادعایی را رد کرد. ظاهرن “جرم” او این بوده، که به جوانترهایی چون شجریان، لطفی، حسین علیزاده و هنگامۀ اخوان (به قول خودش) بیشتر میدان داده. آیا میتوان حضور قاطعِ شجریان و علیزاده و چنین چهرههایی را در این چهل و چند سال اخیر را نادیده گرفت؟
و نیز گفته میشود که برخی خوانندگان مطرح آن زمان در کابارهها هم هنرنمایی میکردند، و این از دید برخی دستاندرکاران رادیو خوشآیند نبوده. اللهُ اعلم. از این گذشته من نیز برآنم که در آن زمان گروهی از دستاندرکارانِ موسقی به عقب رانده شدند. اما آیا همۀ تقصیرها به گردن سایه بوده؟ یا عوامل دیگری هم نقش داشتهاند؟ باید در این زمینه پای صحبت شاهدانِ هنوز زنده نشست و بیشتر پرسوجو کرد.
ارغوان!
سایه رفت پس تو بمان!
جلال سرفراز
برلین، اوت ۲۰۲۲
■ آقای سرفراز، درود بر شما! نگاه شما انسانی و قابل تحسین است. در باغ (و همچنین باغ زندگی) هم گل میروید و هم خار. زندگی خود، دیالکتیک است. ما مسافران موقت زندگی هم، گریزی از عبور از «جمع اضداد» نداریم. نه خوب مطلقی وجود دارد، و نه بد مطلقی. همه انسانها، به تناسب ابعاد مادی و ذهنی خود، جنبههائی از قوت و صعف در این سفر کوتاه، از خود بروز میدهند. در این جا فقط به خاطرتان میآورم پیانم زنده یاد سیاوش کسرائی را، بوسیله زنده یاد محمدر رضا شجریان، از شوروی سابق، به زنده یاد امیر هوشنگ ابتهاج. یاد هر سه شخصیت، و هر آنکس که قدمی و قلمی در راه آزادی و رهائی انسان بر داشت، گرامی باد! هر کس که عمل میکند، اشتباه هم میکند. تنها کسی اشتباه نمیکند، که عمل نمیکند.، و این نیز خود «بزرگترین» اشتباه است. سپاس!
حسن نکونام
■ نکونام عزیز. سپاس از محبت شما. من هم پیام سیاوش را شنیدم. کم و بیش در دورهٔ گریز از کشور با او در ارتباط بودم. این اواخر بسیار عصبی و خشمگین بود. او در درون آتش بود و سایه از دور دستی بر آتش داشت. به هر حال چنان بود و چنین شد. یاد هردوشان گرامی، که انسان بودند و برای انسان میسرودند. شجریان هم دیگر در میان ما نیست. حیف.
سرفراز
■ استاد جلال سرفراز گرامی، از مقاله و قلم زیبایت لذت بردم، یاد سایه و رفتگان قلم جاودان باد.
امیر کراب
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|